نقش روسیه در فرایند جانشینی خامنه ای

احمد علوی
(اقتصاددان و استاد دانشگاه)

روسیه چه نقشی را دوران گذر به رهبر بعدی جمهوری اسلامی بازی خواهد کرد؟

بسیاری از ایرانیان، بازیگران سیاسی، ناظران، پژوهشگران و قدرت‌های برونمرزی علاقمند هستند بدانند فرایند گذر به دوره بعدی در حاکمیت ایران و انتقال قدرت به رهبر آن، دارای چه مختصاتی است و چه عواملی بر فرایند آن موثر خواهد بود و سرانجام آن چه خواهد بود.

حجم انبوهی از گمانه زنی‌ها در خصوص- افرد یا نیروی‌هایی است که دوره پساخامنه‌ای را رقم خواهند زد و رهبر بعدی به منصه ظهور رسیده است، اما تلاش اندکی صورت گرفته نیرو یا کشوری که در این فرایند فعال خواهد بود و تاثیر گذار خواهد بود – به گفتگو گذاشته شود. هر چند عوامل درون‌زای ایران، مناسبات سیاسی کشور را عمدتا رقم می‌زند، اما هم‌زمان نیروهای برون‌زا نظیر دولت‌های خارجی نیز در این فرایند بی‌اثر نیستند.

دولتهای خارجی نیز فارغ از – اینکه دارای چه توانایی و قابلیت‌های دارا هستند – برای دخالت در مناسبات سیاسی ایران، نیازمند عوامل و بازیگران داخلی ایران هستند. طبیعی پیداکردن این بازیگر ناگهانی نیست بلکه مستلزم نوعی همکاری بلند مدت و اشتراک منافع و حتی دیدگاه‌ها است.

اینکه کدام عامل و در کدام مرحله چه نقشی را در فرایند انتقال قدرت بازی می‌کنند، موضوع این یادداشت نیست. اما نباید انکار کرد، که شناخت این نیروی برون‌زا در کنار نیروی درون‌زای سیاسی اهمیت دارد. همچنین بنا به آموزه‌های علوم اجتماعی، باید پذیرفت که فرایند گذر به دوره بعدی جریانی خطی و یک سویه نیست و نمی‌توان آن را به گونه‌ای توصیف کرد که از نقطه زمانی- و اجتماعی معینی شروع شده و به نقطه زمانی- اجتماعی دیگری ختم می‌شود. بنابراین این فرایند هم اکنون در جریان است.

در علوم اجتماعی قطعیت و عمومیت گزاره‌ها مسلم نیست. همچنین میان دوره گذار – فرایند فعلیت یافتن استعدادها – و پیامدهای آن یعنی تحقق آن چه بالقوه بوده است می‌توان تفکیک قائل شد. اما چگونگی دوره گذار هر چند بر خروجی و پیامدهای فرایند موثر است ولی با آن یکی نیست. چه عوامل بیرونی و درونی، عوامل قابل کنترل و غیر قابل کنترل، قابل‌پیش‌بینی و غیر قابل‌پیش‌بینی در این فرایند موثر است.

گروه‌های رسمی و غیر رسمی موثر در انتقال قدرت

تجربه سقوط سلسله پهلوی و همچنین انتقال قدرت به رهبر دوم حکومت فعلی نشان دارد، سهم رهبری و گروه‌های رسمی و غیر رسمی که شبکه‌ای را پیرامون او برپا کرده‌اند در رخدادهای سیاسی ایران قابل توجه است. همزمان قدرت‌های برون‌زای بین‌المللی هم مستقیم یا غیر مستقیم در فرایند انتقال قدرت در ایران سهیم بودند. این را تجربه انتقال قدرت به پهلوی اول و دوم به شکل بارزی و حتی سقوط رژیم پهلوی کم یا بیش میتوان مشاهده کرد.

البته در کشورهای با توسعه سیاسی بالا سهم و نفوذ نهادها نسبت به فرد بیشتر و نهادهای پایدار در جابه‌جائی قدرت نقش مهمی را ایفاء می‌کنند، بنابراین دگرگونی‌های فرایند جایگزینی قابل پیش بینی تر و پیامدهای این فرایند چندان گسترده نخواهد بود. حال آنکه در جوامعی هم چون ایران که نقش افرادی نظیر خانواده و خویشاوند رهبر فعلی و لابی‌های قدرت، رهبران گروه‌های غیر رسی در تحولات سیاسی گسترده است، جایگزین شدن فرد دیگر به جای رهبر به معنای نوعی مخاطره در روند جایگزینی بوده و همچنین پیامدهای گسترده‌ای به همراه خواهد داشت.

اگر این ادعای فوق موجه باشد، باید انتظار داشت که با جایگزین شدن فرد دیگری به جای رهبر فعلی، تحولات قابل توجهی صورت بگیرد. نخستین نشانه‌های این تحولات را می‌بایست در شبکه غیر رسمی قدرت حاشیه رهبری و پرقدرت‌ترین نهاد داخل کشور جستجو کرد. با دگرگونی این شبکه طبیعتا شبکه رسمی قدرت و هم‌چنین نهادهای سیاسی نیز در مرحله بعدی دچار دگرگونی خواهند شد.

در عین حال نباید فراموش کرد که این نهادها منفعل نیستند و برای حفظ منافع و رانت‌های انباشته سال‌های اخیر، به شدت تلاش خواهند کرد تا بر فرد جایگزین رهبر تاثیر گذاشته و مانع دگرگونی‌هایی شوند که با منافع آنها سازگار نیست. این رابطه دوسویه است این شبکه‌ها هم تاثیر می‌گذارند و هم تاثیر می‌پذیرند. در این فرایند، آنها برای غلبه بر رقبای داخلی حتی از قدرت‌های خارجی هم مدد خواهند خواست. در اینجا پرسش این است که کدام نیروی برون‌مرزی و برون‌زا، می‌تواند نقش مهمی را فرایند انتقال قدرت نقش بازی کند.

نیروی عمده و درون‌زا و برون‌زای انتقال قدرت

اگر برنامه بازی انتقال قدرت آنگونه تصمیم‌گیری شده – به هر دلیل و از جمله حوادث غیر مترقبه – بهم نخورد، سپاه پاسداران و شبکه پیرامون آن اعم از نهادهای شبه نظامی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی حتی در شرایط کنونی هم نقش مهمی در تصمیم‌سازی رهبر حاکمیت و هدایت اطرافیان دارند.

هر چند در دوران رهبر نخست حکومت مطیع امر او بود و رابطه مریدی و مرادی میان آنها استوار بود ولی این رابطه به تدریج دگرگون شد و رابطه میان رهبری و سپاه با گذر زمان و دگرگونی شرایط به شکل دوسویه مبتنی بر داد و ستد درآمد. سپاه اینک بخشی از بدنه دیوان سالاری، مجلس و حتی دولت را در اختیار دارد. این دیوانسالاری عظیم همان حزب یگانه خامنه‌ای است که کارکرد چند گانه نظامی، سیاسی، مذهبی و اجتماعی دارد.

مشتاقان خودجوش رهبری، انجمن‌های دانشجویی، بسیجیان مساجد، جماعت انبوه رای‌دهنده، لباس شخصی‌ها، دسته‌های عزاداری، نمازگزاران اعیاد مذهبی و دانشجویان مرید رهبر، خانواده‌های شهدا و … چهره‌های گوناگون این دیوان‌سالاری است. بنابراین می‌تواند ادعا کرد، که سپاه بسیاری از امکانات و ارگان‌های لازم برای تصاحب و یا تسلط بر فرایند انتقال قدرت، را در اختیار دارد. البته سپاه مانند سایر موسسات دیگر همگن و یک پارچه نیست و همین امر یکی از محدودیت‌های آن برای در اختیار گرفتن گرفتن کل قدرت است.

نقش سپاه در فرایند گذار می‌تواند شکل سلبی یا ایجابی داشته باشد. شکل سلبی آن، از سوزاندن شانس برخی از گزینه‌های رهبری به‌وسیله افشاگری، انتشار اطلاعات یا ضد اطلاعات، تهدید و یا خشونت عریان در مورد آنهاست. شکل ایجابی هم می‌تواند صورت‌های گوناگونی به خود گیرد. ایجاد ائتلاف برای گزینه رهبری جدید از طریق رعب و وحشت و تطمیع و تهدید و خریدن این جماعت و آن مقام و سازماندهی تظاهرات به سود این و آن است. یکی از انگیزه‌های بسط دیوان‌سالاری سپاه هم همین خریدن مهره و سیاهی لشکر برای چنین مواقعی است.

اما سپاه برای موفقیت در فرایند انتقال قدرت همزمان نیازمند نوعی حمایت خارجی هم هست. با توجه به انزوای مزمن ایران از رابطه با کشورهای غربی در چهار دهه اخیر، طبیعی است که اثر گذاری امریکا و اروپا بر تحولات سیاسی ایران به شدت کاهش یافته است. در مقابل همسایه شمالی ایران به دلایل گوناگون و از جمله رابطه نزدیک با سپاه پاسداران بیشترین شانس را برای تاثیر بر تحولات سیاسی داخل ایران خواهد داشت.

حمایت مسکو از انتقال قدرت در ایران از پیش تدارک دیده شده است و در شرایط فعلی هم خواسته یا ناخواسته، در جریان است. نزدیکی سپاه به حاکمیت روسیه، این امکان را به سپاه می‌دهد تا از نظر امنیتی، اقتصادی و نظامی یعنی مهمترین امور بتواند به روسیه تکیه کند.

این تکیه بر روسیه البته مثل سایر امور رایگان نیست و سپاه قائدتا می‌بایست امتیازات و هزینه‌های مربوطه را به حاکمیت کرملین بسپارد. امضای تفاهم‌نامه اقتصادی بیست ساله رژیم ایران و دولت روسیه و یا حتی تفاهمنامه اقتصادی ۲۵ ساله با چین به نوعی تضمین هزینه‌های همین همکاری مشترک است.

دلایل گوناگونی دخالت حاکمیت روسیه در فرایند انتقال سیاسی در ایران را توضیح میدهد. نخست اینکه حاکمیت روسیه نفوذ کشورهای غربی در ایران را با منافع خود سازگار نمی‌بیند. بنابراین برای مقابله با نفوذ کشورهای غربی هم شده، کرملین «مجبور» است از نیرویی در ایران حمایت کند که دارای بیشترین سنخیت و اشتراک منافع با مسکو است. از این رو منافع روسیه زمانی تضمین می‌شود، که فرایند انتقال قدرت در ایران به گونه‌ای رقم بخورد که با منافع این کشور سازگار باشد. این لاجرم معنایش تداوم وضعیت فعلی در ایران و قدرت خط رهبر فعلی و قدرت فائقه سپاه در کشور است.

سازمان سپاه در سه ده اخیر همکاری‌های گسترده‌ای با مسکو داشته است و گزینه نخست روسیه برای دخالت در ایران است. دگرگونی سیاست خارجی رژیم ایران و کنار گذاشتن سیاست خارجی نه شرقی و نه غربی و تمایل به سیاست «نگاه به شرق» تایید این ادعاست. افزون بر این هر گونه «بی‌ثباتی» یا دگرگونی، غیر قابل کنترل در اطراف روسیه و مرزهای آن به معنای کشانده شدن تنش در اطراف مرزها یا حتی داخل این کشور است.

برای مثال اگر تحولات ایران به پناهندگی انبوه ایرانیان به کشورهای اطراف و حتی روسیه بیانجامد، ناگفته روشن است که امنیت ملی روسیه دچار مخاطره خواهد شد. یا اگر نیروی مخاصمه‌جو با مسکو بر سر کار بیاید و مراکز جاسوسی غربی مرزهای شمالی مستقر شود، مسکو بازنده فراینده انتقال در ایران خواهد بود.

روسیه از منظر منافع ملی خود نیز دارای «دلایل کافی» برای برای دخالت در تحولات داخل ایران خواهد بود. تاثیر گذاری چین در ایران اساسا در عرصه اقتصادی خواهد بود و این کشور با توجه به اشتراک منافعی که با حاکمیت روسیه دارد، تلاشی برای بهم زدن بازی دخالت مسکو در ایران نخواهد کرد. از قضا منافع چین اقتضاء می‌کند که روسیه بتواند در همکاری با سپاه، تحول ملایمی – در چارچوب هسته سخت قدرت فعلی – را تدارک دیده و منافع اقتصادی چین در سایه این همکاری حفظ شود. بنابراین همکاری چین با روسیه در این فرایند در راستای منافع مشترکشان شگفت‌آور نخواهد بود. در غیر این صورت این دو دو کشور، بازنده بازی قدرت در ایران خواهند بود.

برگفته ای از سایت ایران امروز،۳۰ اگوست ۲۰۲۲