محمد نصیری؛ اتهام محاربه به جرم اهدای شکلات و آغوش رایگان

اکبر سلطانی، شهروندخبرنگار، قزوین
در اولین روزهای اعتراضات در ایران، چهار جوان با اهدای شکلات و «آغوش رایگان» تلاش کردند به صورت مسالمت‌آمیز از اعتراضات سراسری حمایت کنند. یکی از آن‌ها اما توسط ماموران امنیتی بازداشت شد. حالا به گفته دیگر دوستانش، او در یک سناریوی ساختگی و از طریق اعترافات اجباری که از شبکه صداوسیمای قزوین منتشر شده، با اتهام «محاربه» و «قدرت‌‌نمایی با قمه» در ملاعام روبه‌رو شده است. «محمد نصری» متولد سال ۱۳۸۰ است و دانشجوی رشته حسابداری.

دوستان محمد به شهروندخبرنگار «ایران‌وایر» می‌گویند او فقط به اعتراضات مسالمت‌آمیز فکر می‌کرده، هرگز قمه یا چاقو همراه نداشته و به کسی حمله نکرده است.

گزارش زیر، روایت دوستان محمد است برای شهروندخبرنگار «ایران‌وایر» از آن‌چه بر سر این جوان ۲۱ ساله آمده است.


روز چهارم اعتراضات مردمی در شهر قزوین، چهار جوان مصمم شدند با اهدای آغوش و شکلات به رهگذرها در خیابان اصلی این شهر، با موج اعتراضی مردم همراه شوند.

آن‌ها نه سازمان‌دهی ویژه‌ای برای این کار داشتند، نه با گروه و دسته خاصی در بیرون یا درون مرزها مرتبط بودند. ایده را با هم‌دیگر در میان گذاشتند و قرار شد دو نفر روبه‌رو مردم بایستند و رهگذرها را به آغوش بکشند و دو نفر دیگر هم ویدیو بگیرند، مراقب اوضاع باشند و سربزنگاه و زمان رسیدن پلیس امنیت و لباس شخصی‌ها، به سایر اعضای گروه اطلاع بدهند.

اما مدتی بعد یکی از آن‌ها دستگیر و ناچار به اعتراف اجباری شد. او در برابر دوربین «خبر بیست»، شبکه محلی صداوسیمای قزوین، به کارهایی اعتراف کرد که هرگز مرتکب آن‌ها نشده بود. آن‌جا بود که شرح فعالیت و ویدیوهای این گروه که اقدام به اعتراض مسالمت‌آمیز کرده بودند، در شبکه محلی قزوین به نمایش درآمد.

«وحید» یک عضو از این یک گروه چهار نفره جوانان معترض است. این روزها دوست دیگرش در بازداشت به سر می‌برد و از سرنوشت او و جریان رسیدگی به پرونده‌اش اطلاعات چندانی ندارد. وحید تا همین اندازه مطمئن است که اتهامات وارده به دوستش واقعی نیستند.

او در مورد شکل‌گیری گروه‌شان به «ایران‌وایر» می‌گوید چند روز بعد از شروع اعتراضات در قزوین، آن‌ها که دو نفرشان دانشجو، یک نفرشان شاغل و نفر سوم‌شان هم دانش‌آموز بودند، دور هم جمع شدند: «کارمان اهدای آغوش رایگان یا شکلات به مردم رهگذر بود. به نظرمان این مسالمت‌آمیزترین راهی بود که می‌شد به وضعیت موجود اعتراض کرد. حین اجرای کار مشکل خاصی نداشتیم و اغلب هم از سوی مردم و رهگذرها تشویق می‌شدیم. تا این که در روز ۲۱ آبان، بعد از ۱۵ دقیقه که از حضور ما در خیابان خیام می‌گذشت، جایی بالاتر از چهارراه خیام و روبه‌روی مجتمع طالقانی، یک موتوری رهگذر به ما نزدیک شد و گفت که بهتر است مراقب خودمان باشیم، چون چند مامور لباس شخصی را دیده است که از راه دور در حال برانداز کردن ما هستند.»

وحید و دوستانش وسایل‌شان را جمع می‌کنند و به سمت چند کوچه آن سوتر، حوالی چهارراه پل طالقانی شروع به دویدن می‌کنند که مورد هدف چند نیروی امنیتی قرار می‌گیرند.

وحید می‌گوید یک لحظه دیدم چند نفر دنبال محمد می‌دوند. یکی از آن‌ها اسلحه داشته است: «آن پلیس به محض این که به محمد رسید، با شوکر برقی به جانش افتاد و او را با شوکر برقی متوقف کرد و دو سه نفری شروع به کتک زدنش کردند. زمانی که در حال عبور از کنارش بودم، دیدم یکی دو نفر دیگری که اسلحه‌ی مخفی شده توی آستین کت‌شان قابل تشخیص بود، به سمت مامورانی حرکت کردند که در حال کتک زدن محمد بودند. بعد هم پیکر نیمه جان و کتک خورده او را روی زمین کشاندند و با خودشان به داخل پارکینگ مجتمع خلیج فارس منتقل کردند.»

محمد متولد ۱۳۸۰ و دانشجوی حسابداری است. او تا به حال سابقه کیفری نداشته و دانشجویی بی‌حاشیه‌ای بوده است. اما تا مدت‌ها زیر فشار بازجویی برای اعتراف‌‌گیری اجباری علیه خود و گروه‌شان قرار داشته و در نهایت ویدیوی اعترافات اجباری او در حالی منتشر شده که متهم شده بود با اسلحه سرد به یک نیروی بسیجی حمله‌ور شده است.

بعدها تلویزیون قزوین تصویری از فردی با پاهای باندپیچی شده نشان داد و مدعی شد او همان بسیجی مذکور است اما هر دو دوست محمد که او را همراهی می‌کردند، به «ایران‌وایر» می‌گویند اساسا زد و خوردی رخ نداد، محمد هیچ چاقو یا وسیله برنده‌ای از جیبش خارج نکرده و تنها اتفاقی که بغل گوش آن‌ها رخ داده، این بوده است که نیروی یگان ویژه دوست‌شان را به شدت کتک زده و با خودشان برده‌اند: «من در پنج قدیمی ماجرا بودم. تا لحظه آخر که محمد را سوار ماشین پلیس کردند، او را می‌دیدم. این ادعا کاملا دروغ است. آن بسیجی که در برنامه تلویزیونی شرکت کرده، مدعی شده بود که ما دو نفر بودیم و بسیجی‌ها هم دو نفر بودند. این در حالی است که نیروهای امنیتی از همان ابتدا چهار نفر بودند و به سرعت به تعدادشان اضافه می‌شد و سرانجام هم دسته جمعی و با کمک شوکر و اسلحه کمری محمد را بازداشت کردند و قبل از آن که بتواند کمترین واکنشی نشان بدهد، با خودشان بردند.»

حالا محمد نصیری، فرزند «محرم‌علی» که به گفته دوستانش با اتهاماتی هم‌چون محاربه و قدرت‌نمایی با قمه در ملاء‌عام روبه‌رو شده است، چند روز بعد از دستگیری، سوژه اخبار استانی بود.

اخبار ساعت بیست شهرستان قزوین آغوش رایگان جوانان را یک سناریوی ساختگی خواند که در «اتاق‌های فکر ماهواره‌ای» شکل گرفته‌اند.

مجری این برنامه، اقدام به آغوش رایگان را «فریبی برای شعله‌رو شدن اغتشاشات در پوشش عواطف اجتماعی» عنوان کرده بود.

فرد بسیجی که مدعی شده بود با چاقوی محمد زخمی شده است، در جریان گزارش تلویزیونی می‌گوید: «یک ضربه وحشیانه زد به پای من. اصلا رحم نداشت، چون در حالت عادی نبود. خیال کنم چیزی مصرف کرده بود. ما دو نفر بودیم و آن‌ها هم دو نفر بودند اما یکی‌شان فرار کرد و من افتادم دنبال یکی دیگرشان. وقتی دنبالش دویدم، پایم لیز خورد و افتادم زمین و او وقتی دید من افتادم، برگشت تا با چاقو به قفسه سینه‌ام ضربه بزند اما من پاهایم را توی خودم جمع کردم تا شکمم و سینه‌ام آسیب نبیند.»

مجری شبکه خبر قزوین در ادامه گزارش می‌گوید نتیجه این چاقوکشی، رفتن آن بسیجی به اتاق عمل بوده است. اما بسیجی مقابل دوربین می‌گوید تاندون یکی از پاهایش مقدار مختصری پاره شده و یک نقطه از عصب پایش هم «یک ذره آسیب جزیی» دیده است. او روی کلمه «یک ذره» تاکید خاصی می‌کند.

بلافاصله بعد از اظهارات فرد بسیجی، محمد رو به دوربین حاضر می‌شود و می‌گوید تصور نمی‌کرده است که شکلات دادن یا در آغوش گرفتن مردم چنین مجازات‌های سنگینی داشته باشد: «ما اطلاع خاصی نداشتیم که حرکت‌هایی مثل شکلات دادن و در آغوش گرفتن می‌تواند این چیزهایی که شما می‌گویید، تلقی شود. ایده خاصی در کار نبود، همین جوری یک روز که دور هم جمع بودیم، فکر کردیم بغل کردن و در آغوش گرفتن مردم باید اقدام باحالی باشد. گفتیم برویم انجامش بدهیم. من توی حال خودم نبودم. مغزم کار نمی‌کرد. چاقو را درآوردم و شروع کردم به دفاع کردن از خودم.»

وحید، دوست محمد می‌پرسد: «این چه ضربه‌هایی بوده که وارد شده و چه سلاح سردی بوده است که هیچ کدام از ما چهار نفر که وقت دستگیری دوست‌مان کنارش بودیم، از آن خبر نداریم. اساسا ما که یک راه مسالمت‌آمیز را برای اعتراض‌مان انتخاب کرده بودیم، چرا باید به کسی چاقو می‌زدیم؟»

خانواده محمد تحت فشار نیروهای امنیتی قرار دارند و حاضر به گفت‌وگو با رسانه‌ها نیستند. محمد در زندان «چوبیندر» قزوین نگه‌داری می‌شود و فقط یک بار در جلسه بازپرسی شرکت کرده است، وکیل انتخابی او را نپذیرفته‌اند و با گذشت چندین روز، کماکان از سرنوشت پرونده‌اش اطلاع چندانی در دست نیست.

«هادی»، یکی دیگر از دوستان محمد که او هم در صحنه بوده است، می‌گوید: «زمانی که محمد را از خیابان بردند، هیچ فرد مجروحی آن‌جا حضور نداشت. اگر کسی مجروح شده بود، باید روی زمین می‌افتاد یا مثلا صدای ناله و فریادی می‌آمد اما نیروهای بسیجی و لباس شخصی‌های آن حوالی کاملا سالم بودند و هیچ کدام‌شان آسیبی ندیده بودند. با این همه، یک نفرشان در عین سلامت و صحت زنگ زد به اورژانس و درخواست آمبولانس کرد.»

یک سرباز وظیفه که شاهد مراحل بازجویی محمد بوده، از داخل زندان به دوستان هم‌گروه او گفته است آن‌قدر در همان اولین روز انتقال محمد به زندان، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند که چهره‌اش قابل شناسایی نبوده است. با این همه، در اولین روز دستگیری، آن‌ها نتوانسته بودند بزه جدی به او منتسب کنند یا پرونده ویژه‌ای برایش تشکیل بدهند. اما دو روز که از بازجویی گذشته، موارد متعددی به پرونده اتهامی او افزوده شده است.

دوستان محمد بعد از انتشار ویدیوی اعترافات او مبنی بر حمله‌اش با سلاح سرد به یک بسیجی، نگرانند و نمی‌دانند که دوست‌شان در چه شرایطی ناچار به گفتن آن اظهارات غیر واقعی علیه خودش شده است و این که در نهایت سرنوشت او به کجا خواهد انجامید؟

برگرفته از سایت ایران وایر، ۱۴ نوامبر ۲۰۲۲