نقش ایدئولوژی در آفرینش زندگی غیرمعمولی

اسماعیل نوری علا
در دوران معاصر ما با دو نوع جامعه روبرو هستیم: جامعه بسته و جامعهء باز. همین عبارت «زندگی معمولی» هم که در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» مطرح شده در جامعه باز است که معنی پیدا می کند. حالا چجوری؟ اجازه بدهید اول مفهوم جامعه بسته را توضیح بدهم.

جامعه بسته اغلب دارای این مشخصات است: بر براساس یک باور مذهبی یا مکتبی (یعنی باور ایدئولوژیک) اداره می شوند و بواسطه این باور جامعه را به دسته‌های خودی ها و ناخودی تقسیم می کند. ارزش های خودش را بر غیر خودی ها تحمیل می کند. رنکارنگی پوشش و عقیده و فرهنگ مردم مورد پذریشش نیست و می خواهد جامعه یکرنگ کند.

منشاء انواع تبعیض مثل تبعیض فرهنگی، زبانی، قومیتی، مذهبی و شغلی است. اگر فرهنگ و سنت ملی با ارزش هایش متفاوت داشته باشد با آنها می جنگد. حتی خودش را موظف می داند که ارزش های عقیدتی و ایدئولوژیک خودش را در جوامع دیگر هم کسترش بدهد. البته در این راستا دست به ماجراجویی هم می‌زند و حتی ثروت ملی را هم صرف آن مسیر می‌کند. مورد تحریم های جوامع باز قرار می‌گیرد و اقتصاد داخلی آن جامعه مختل می‌شود و رفته رفته دچار انزوای سیاسی می‌شود. تولیدات کاهش پیدا می‌کند و به علت انزوا از صادرات و واردات سودآور محروم می‌شود. به نابرابری و فقر عمومی مردم تن می دهد و از کنار این وضعیت بی اعتنا می‌گذرد.

در چنین جامعه‌ای فساد و دزدی رواج پیدا می‌کند و عادی می‌شود. رانت‌خواری و پارتی‌بازی جای شایسته‌سالاری را می‌گیرد. اختلاف طبقاتی شدید می شود تورم و بیکاری گسترش پیدا می‌کند و نسل جوان نه می توانند کار پیدا کنند نه می‌توانند خانواده تشکیل بدهند. امید به زندگی و آینده در افراد آن جامعه محو می‌شود و خلاصه نارضایتی ها روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شود و ناراضی ها دست به حرکت‌های اعتراضی می‌زنند. حکومت هم برای بسته نگهداشتن جامعه دست به سرکوب ناراضی ها می‌زند. سانسور برقرار می‌کند و از طریق دستگاه‌های تبلیغاتی خودش دروغ پراکنی می‌کند و مسلماً برای چنین حکومتی وضع به جایی می‌رسد که زندان سیاسی و شکنجه و تجاوز و اعدام تنها وسیله حفظ و بقایش می‌شوند.

اگر خوب به این وضعیت دقت کنیم می بینیم که مهمترین عاملی که همه این عوارض را ایجاد کرده تحمیل ارزش‌های ایدئولوژیک است حالا چه آن ایدئولوژی مذهبی باشد چه غیرمذهبی و چه حتی ضدمذهبی، بله درست شنیدید یک ایدئولوژی ضدمذهبی مثل ایدئولوژی کمونیستی هم می‌تواند با حاکمیتش بر جامعه، آن جامعه را به یک جامعه بسته تبدیل کند. مثلاً همین شوروی سابق را ایدئولوژی فرسوده کمونیستی بود که به فروپاشی کشاند. یا مثلاً آلمان شرقی که دچار ایدئولوژی کمونیسم شده بود به آلمان غربی که راه آزادی را پیش گرفته بود با هم مقایسه کنید، اولی جامعه بسته و دومی جامعه باز. حتی با اینکه دیوار بین دو آلمان برداشته شد و آلمان شرقی و غربی به جهان آزاد پیوستند هنوز که هنوز است و آثار فیزیکی حکومت کمونیستی از آلمان شرقی رخت برنبسته یا مثلا شبه جزیره کره را در نظر بگیرید که دربرگیرنده دو کشور با دو جامعه کاملاً متفاوت است. کره شمالی با جمع های بسته و غیر انسانی و کره جنوبی با جامعه‌ای بازی که در ۳۰ سال اخیر لااقل از لحاظ تولید صنعتی به یکی از پیشرفته‌ترین کشورها تبدیل شده است.

اما بیایید برگردیم به کشور خودمان نگاه کنیم معلوم است که یکی از بارزترین نمونه های جوامع بسته ایدئولوژیک جامعه‌ای است که طی سه نسل به وسیله این حکومت مذهبی ایدئولوژیک به وجود آمده و پیر و جوان را در حسرت یک زندگی معمولی فرو برده و آنها را ناچار کرده تا به خیابان ها بیایند و فریاد بزنند و با فریاد خودشان بگویند که لایق داشتن یک جامعه باز هستند نه جامعه بسته ای که حکومت اسلامی به آنها تحمیل کرده.

ویدیوی کامل این برنامه در پیوند زیر: