هادی خرسندی
دو تن از طلاب شیرازی که در فضای مجازی نسبت به تولیت حرم شاهچراغ انتقاداتی مطرح کرده بودند از سوی پلیس فتا احضار شدند.
به جای رسیدگی به شکایت این دو طلبه، پلیس اسلامی دستگیرشان کرده برده پیش شاکی خصوصی!. مقام محترم تولیت، که آقای دستغیب باشد، در فضای حقیقی هرچه از دهانش درآمده، به آنها گفته است!
در خبر آمده بود که طلبهها پرسشهائی راجع به وجوهات و نذورات و عملیات آقازادههای جناب تولیت داشتهاند که به جای پاسخ، آقای دستغیب آنها را «ضد ولایت، سفیر ظلالت، بدتر از ابن ملجم و منافق» خطاب کرده است. (اینها به زبان طلبگی، یعنی فحش خواهر مادر!) پلیس فتا هم همانطور خبردار ایستاده!
این طلبههای بیچاره از وقتی به لباس مقدس روحانیت درآمدهاند، احتمالاً رویا پروری می کردهاند که یکروز سعادت چپاول نذورات تولیتی حضرت شاه چراغ، نصیب آنها شود، در حالیکه عجالتاً چهار کیلومتر از قضیه دورند.
فاصله حرم شاهچراغ تا حافظیه، چهار کیلومتر است. حدود ده دقیقه با اتومبیل. اما چه ربطی دارد؟ ربطش این است که اگر این طلبههای مدّعی آقای دستغیب، قبل از اینکه بخواهند از راز و رمز تولیت سر در بیاورند، رفته بودند از خواجه حافظ پرسیده بودند، خواجه تکلیفشان را با آقای دستغیب معلوم می کرد:
مدّعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد!
البته دقیقاً معلوم نیست که منظورِ لسان الغیب، فقط همین عالیجناب دستغیب نماینده مجلس هشتم و نهم و عضو خبرگان رهبری بوده، یا این بیت ناظر بر احوال همه مدّعیان و دستغیبهای حکومت اسلامی است.
قدر مسلم نام دستغیب در شیراز، سرقفلی دارد و هرکسی اجازه ندارد از مزایای قانونی و غیر قانونی این نام بزرگ که با سی و دو واسطه به امام زین العابدین می رسد، استفاده کند. چنانکه وقتی خواهرزادههای شهید دستغیب، خواستهاند نام خانوادگی مادرشان را به جای نام فامیل پدرشان یدک بکشند، با آنها به شدت برخورد شده و برای «تنویر افکار عمومی» بیانیه صادر شده:
«جهت تنوير افکار عمومي توضيحاتي را بيان مي دارد: ……. در حال حاضر اگر چنانچه فردي بخواهد فاميل دستغيب را براي خود انتخاب کند اداره ثبت احوال طبق قانون اجازه ايشان را شرط مي داند و اين حق قانوني از مرحوم پدرشان سيد علي اکبر دستغيب به ايشان منتقل شده است. بنابراين آقايان فوق الذکر هم از جهت پدري و هم از جهت مادري از سادات مي باشند. مرحوم آقاي عزيز سربي سيد نبود و فقط همسر ايشان از سادات دستغيبي بودند، بعدها بعضي از فرزندان ايشان فاميل خود را از سربي به دستغيب تغيير دادند، لذا آنان از سيادت برخوردار نيستند …….»
یعنی یکبار دیگر مدّعی خواسته با اسم جعلی آید به «تماشاگه راز» که دست غیب آمده کتباً با سینه نامحرم به شدت برخورد کرده.
اصولاً در جمهوری اسلامی هرکس که خواهد آید به «تماشاگه راز»، از این دستِ غیب ها زیاد است. زنده یاد عباس امیرانتظام، وقتی سخنگوی دولت بازرگان بود، یک مقدار از دور «تماشاگه راز» را نگاه کرده بود. انداختندش زندان، گفتند حالا سر فرصت تماشا کن! مرحوم صادق قطب زاده یک سَری کشیده بود به «تماشاگه راز»، همانجا دستِ غیب طناب انداخت گردنش. مسیح علی نژاد یک مقدار در «تماشاگه راز» این پا اون پا کرد، قبل از اینکه دستِ غیب بزند به سینه اش، فلنگ را بست.
اما این روزها دستِ غیب خیلی ظریف عمل میکند. یکهو به سینه نامحرم نمیزند. اول او را سبک سنگین میکند. میخواهد ببیند این مدّعی چند مرده حلاج است؟ چقدر با «تماشاگه راز» آشناست؟ دست به رختخوابش چطور است؟ آیا دوست دارد در حال انجام عملیات سکسی، فیلم پورن هم تماشا کند؟ ……
حالا دستِ غیب، اول پرستو میفرستد. پرستو با ناز و عشوه نامحرم را میبرد به یک ویلای دنجی در شمال کشور، یا آپارتمان شیکی در شمال تهران. با او عجالتاً محرم میشود. سعی میکند از او حرف بکشد. دوربینها در دیوار و سقف و زیر ملافه کار گذاشته شده! حالا از او میپرسد آیا هرگز در «تماشاگه راز» بوده است و اگر بوده، چه چیزهائی دیده؟
یکی از باهوشترین «مدّعی»ها، آقای نجفی شهردار سابق تهران بود. او در «تماشاگه راز» چیزهای زیادی دیده بود که در فضای رمانتیک رختخوابی، آنها را برای پرستو تعریف کرده بود. کارش که تمام شده بود، زیر دوش آب سرد، حالش جا آمده بود. وقتی داشت خودش را خشک میکرد فهمیده بود که بند را آب داده. پرستو رفته بود دوش بگیرد. «مدّعی» هفت تیر را برداشت، پرید توی حمام …..
روایت است که وقتی میبردهاندش به زندان، نجفی زیر لب بیت بعدی همان غزل حافظ را زمزمه می کرده:
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد قالیباف!
حالا حافظ شناسان و حافظ پژوهان ماندهاند حیران که این نسخه جدید دیوان حافظ تا به حال کجا بوده که کسی ندیده بوده. آیا تصحیح خود نجفی است؟