اسماعيل نوری علا
من از ۱۵ سال پيش، نخست با نوشتن مقالاتی هفتگی با عنوان «جمعه گردی ها» به مدت ۱۰ سال، و نيز با آغاز سردبيری ام در نشريهء «سکولاريسم نو» (۲۰۰۷)، همواره اين نکته را بيان داشته ام که برای ساختن فردای ايران، بعنوان کشوری دموکراتيک و سکولار، آزاد و آباد، متمدن و سربلند در ميان ملل پيشرفتهء جهان و برآمده از حاکميت ملت ايران بر سرنوشت خويش، تنها برانداختن حکومت اسلامی کافی نيست و لازم است، آينده نگرانه، قبل از هر چيز به فردای فروپاشی اين رژيم هم فکر کنيم و ببينيم چه سناريوهائی برای ساختن آن فردا وجود دارند و کدام سناريو تضمين کنندهء فردای مطلوب ما است. آيا ما می خواهيم بعد از حکومت اسلامی يک حکومت اسلامی مجاهدينی داشته باشیم؟ يا حکومتی سرکوبگر به نام ديکتاتوری پرولتاريا؟ يا يک حکومت نظامی چکمه پوش و احتمالا سلطنت طلب (که البته با پادشاهی پارلمانی تفاوت دارد)؟ و آيا اين گزينه ها واقعاً تضمين کنندهء آن ايرانی هستند که مردم ايران پس از ۴۰ سال تحمل رنج و عذاب انتظارش را می کشند؟
پيدايش فکر تلاش برای مطرح کردن گفتمان «سکولار دموکراسی» پاسخ به اين پرسش ها بود. آن روزها ميليون ها ايرانی با قدم های خارج شونده شان از کشور اعلام داشته بودند که يک حکومت مذهبی – ايدئولوژيک و سرکوبگر را تحمل نمی کنند. نسل هائی هم در داخل کشور، زير چرخ دندهء حکومتی جنايتکار، در دل آرزوی رسيدن به کشوری آزاد و آباد و مرفه داشتند. و من می ديدم که خيانت خواهد بود اگر بکوشيم حکومتی مذهبی – ايدئولوژيک و سرکوبگر را جانشين حکومت کنونی کنيم. پس با خود عهد کردم که از يکسو در معرفی گفتمان سکولار دموکراسی بکوشم و، در عين حال، در حد توان و امکانم، در راستای ايجاد يک تشکل سکولار دموکرات تلاش کنم که بتواند در برابر آلترناتيو های مجاهدينی و کمونيستی و سلطنت طلبی قد علم کند و به مردم ايران بگويد اين گزينه را هم در کنار آن گرينه ها ببينيد و سپس انتخاب کنند.
اين موضع گيری، از همان نخستين گام، نافی تئوری «همه با هم» برای براندازی حکومت اسلامی بود و بروشنی نشان می داد که نمی خواهد آيندهء ايران را به دست آلترناتيوهای ايدئولوژيک – مذهبی – استبدادی بسپارد و لذا، در مسير آزادسازی کشورمان، قصد ندارد با اينگونه نهادهای سياسی همداستان شود. هدف کاملاً روشن بود: کوشش برای تبديل گفتمان سکولار دموکراسی به گفتمان اصلی مبارزه با حکومت اسلامی (و) ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات و قدرت بخشی به آن در برابر آلترناتيوهای منسجم و نيمه منسجم موجود.
توجه کنيم که از همان ابتدا علت اين موضع گيری لزوما جبهه گيری در مقابل تجربهء «همه با هم»ی که خمينی در مقطع سال ۱۳۵۷ مطرح می کرد نبود؛ چرا که هر آدم ساده لوجی نيز می فهميد که منظور خمينی از «همه با هم» چيزی جز «همه با من» نيست و در نتيجه در جريان انقلاب آن سال نه مذاکره ای بين نيروهای اپوزيسيون پش آمده بود و نه اين نيروها به توافق و ائتلاف (چه رسد به اتحاد) رسيده بودند. خمينی، سوار بر توده های حاشيه نشين شهری و مدد گرفته از بی.بی.سی و تأييد شده از جانب حکومت جيمی کارتر که ارتش را خنثی کرد، بی کمک گرفتن از ديگر نيروها بقدرت رسيد و پس از آن بود که نيروها – در غياب نظام پيشين و دستگاه های کنترل آن – توانستند جان بگيرند تا اما بلافاصله دچار سرکوب و نابودی شوند.
يعنی کوشش برای مستقل و جدا نگاه داشتن صفوف سکولار دموکرات ها از بقيهء نيروهای سياسی و قدرت بخشی به آن بهيچ روی ربطی به شعار خمينی نداشت و بر اصل منطق و آينده نگری استوار بود؛ منطق از آن جهت که نيروهای ضد يکديگر نمی توانند در امر براندازی حکومت اسلامی با هم همبستگی کنند و آينده نگری از آن جهت که اگر هم چنان ائتلافی صورت گيرد، لاجرم بزودی راه را بر نيروی تازه پا گرفتهء سکولار دموکرات ها می بندد و آنان را تبديل به چرخ پنجم بقدرت رسيدن اصلاح طلبان، يا ملی مذهبی ها، يا مجاهدين، يا کمونيست های طرفدار ديکتاتوری پرولتاريا و يا سلطنت طلبان چکمه پوش می کند و بس. به همين دليل از همان ابتدا توضيح داده می شد که وظيفهء سکولار دموکرات ها آن است که مردم را از ماجراجوئی نابخردانهء مستتر در تئوری «همه با هم» – که می تواند چهل سال ديگر آنها را مبتلا به حکومتی نامطلوب کند – آگاه سازند.
در عين حال، لازم بود که به اين نکتهء اغلب مورد غفلت قرار گرفته نيز توجه شود که «ائتلاف» نيروهای مختلف اغلب در دوران حکومت های سکولار دموکرات پيش می آيد و نه در جريان براندازانهء يک رژيم خونخوار. هنگامی که کشور سکولار دموکراتيک باشد و حکومت بر اساس يک قانون اساسی سکولار دموکرات بوجود آيد، احزاب و گروه های مختلف سياسی، که با هم تفاوت «برنامه ای» دارند، می توانند برای تصرف «دولت» (و نه «حکومت») همکاری و ائتلاف کنند بی آنکه در حين طی روند اتحاد در يکديگر حل شده و ويژگی های خود را از دست بدهند. به همين دليل هم در همهء کشورهای سکولار دموکرات می توان کوشش برای ائتلاف (نوعی روند همه با همی) را در تصرف «دولت» مشاهده کرد. اما اين امر هیچ ربطی به مبارزه برای برانداختن يک رژيم سرکوبگر ندارد؛ آن هم هنگامی که آلترناتيوهای سرکوبگر مشابهی در کمين تصرف قدرت، جا انداختن قوانين اساسی ايدئولوژيک يا مذهبی، و استقرار حکومت زور تبعيض آفرين خود نشسته باشند.
در طی ده سالی که گذشته، اين بحث ها در اردوگاه رو به شکل گرفتن سکولار دموکراتيک اپوزيسيون حکومت اسلامی همواره برقرار بوده و نکات فوق الذکر اموری بديهی بحساب می آمده اند.
***
اين «وضعيتِ گفتمانی و تشکيلاتی» تا ده ماه پيش برقرار بود، تا اينکه يکباره تز ضروری بودن عمل به تئوری «همه با هم» در جنبش و مهستان و حزب ما نيز مطرح شد. بخصوص که در اين راستا از حزب خواسته می شد که انرژی خود را صرف آغاز مذاکره با مجاهدين و آقای بنی صدر کند. اين توصيه مورد موافقت اعضاء حزب و سپس مهستان قرار نگرفت اما تعداد معدوی را از حزب و مهستان با خود برد.
آنگاه، در پی چند تلاش ناموفق و سترون، در یک بن بست پر شده با مصاحبه با شخصيت های سیاسی مختلف العقيده، که کوشش می شد نشان داده شود که اين مصاجبه ها خود نشان تحقق پذيری اصل «همه با هم» هستند، دوره ای از سرگردانی برای علاقمندان تئوری «همه باهم» پيش آمد؛ تا اينکه انتشار يک اعلاميهء ۱۴ نفره از مبارزان داخل کشور اين امکان اغتنام فرصت را پيش آورد که، با جمع آوری امضاهای حمايتی در خارج کشور اثبات شود که افراد مختلف العقيده نيز می توانند (بی توجه به نتايج و عواقب کار در آينده) بر سر يک موضوع معين با يکديگر همداستانی کنند و صحت تئوری «همه با هم» را در يک مه گرفتگی موقت گفتمانی به اثبات رسانند؛ «موقت» از آن جهت که وقتی روند ايجاد ائتلاف بين اين شخصيت ها آغاز شد معلوم گرديد که کنار هم نهادن آنان در يک تشکيلات کاری تقريباً غير ممکن است.
بهر حال، ما کوشيديم که در حوزهء درک تئوريک خود بمانيم و به کوشش های خود برای تشکيل يک «آلترناتيو سکولار دموکرات»، که بتواند در کنار آلترناتيوهای مذهبی و مجاهدی و کمونیستی و سلطنت طلبی قد علم کند، ادامه دهيم و تنها هنگامی که مورد پرسش قرار می گيريم به توضيح دلايل خود برای نفی کارائی تئوری «همه با هم» بپردازيم.
*****
حال می بينم که دوست قديمی ام، آقای دکتر مسعود نقره کار، که اخيراً يکی از مؤسسين «کميتهء سه نفری حمايت از بيانيهء تکميلی ۱۴ نفر» شده اند، کار حمايت از آنها را کنار گذاشته و بروی مائی، که ده سال است در زمينهء ايجاد امکان «متجانس ها با هم» يا «سکولار دموکرات ها با هم» می کوشيم، شمشير قلم برکشيده و، بدون ارائهء احتجاجی منطقی و خردپذير، دست به اتهام زنی و توهين به مخالفين تئوری بی پايهء «همه با هم» زده اند. ايشان ما را با اين الفاظ نواخته اند:
– نوشته اند: «بهره وریِ فریبکارانهء خمینی از این پدیده سبب شده است که برخی از مخالفان رژیم اسلامی در برداشتی کلیشهای، با شبیه سازی و شبیه خوانی و تلافی جویانه، و در راستای تحقق امیال خود این روش و فکر را مذموم بدانند و کسانی که به این تئوری و گفتمان باور دارند را سرزنش و تخطئه کنند».
(توجه کنيد که از ده سال پيش ما کاری به «بهره وریِ فریبکارانهء خمینی از این پدیده» نداشته و صرفاً خود اين پديده را بی منطق و خطرناک خوانده ايم و مخالفت ما امروزی و اکنونی نيست و بخصوص از ايشان که در گذشته خود عضو شورای مرکزی شبکه سکولارهای سبز بوده اند (و به اعتراض نسبت به خواست ما برای مذاکره با شاهزاده رضا پهلوی از آن استعفاء داده و اينگونه «همه با همی» را مردود دانسته اند) انتظار اين پرخاش گری [= برداشتی کلیشهای، با شبیه سازی و شبیه خوانی و تلافی جویانه، و در راستای تحقق امیال خود] نمی رود. ايشان که در ارائهء استدلالی برای نظر خود درمانده به نظر می رسند با نسبت دادن يک نظر ده ساله به «بهره وریِ فریبکارانهء خمینی» خواسته اند ما طرفداران نظريهء «سکولارها با هم» را آچمز کنند).
– نوشته اند: «در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی نیز کسانی هستند که با همسنگ معرفی کردن همگرائی و همیاری و ائتلاف با “همه با همِ خمینیستی”، همراه با تقویت و تداوم پراکندگی بهرهء حزبی، گروهی و فرقهای میبرند.
(بايد از آقای نقره کار بپرسم که ما، از بابت مخالفت مان با «همه با هم شما، و نه خمينی»، چگونه از ائتلاف شما با مجاهدين و سلطنت طلبان و کمونيست های خواستاری استقرار ديکتاتوری پرولتاريا جلوگيری کرده ايم و از اين بابت «بهره» هم برده ايم؟)
– نوشته اند: «کسانی در این میانه سعی کردهاند همگرائی و ائتلاف را با اتحاد عمل، اتحاد و وحدت، پدیده هائی یکسان جا و جار بزنند، که البته تفاوت شان روشن است».
(اين سخن ديگر بيشتر از باب خود گوئی و خود خندی است و معلوم نشده که مخالفان تئوری همه با هم ايشان کجا همگرائی و ائتلاف را با اتحاد عمل و اتحادو وحدت يکی دانسته اند. اتفاقاً تمام حرف ما آن است که در راستای استقرار يک رژيم سکولار دموکرات در آيندهء ايران خطرناک ترين کار در اپوزيسيون حکومت اسلامی تشويق به همگرائی و ائتلاف گرگ و ميش و اختلاط دوغ و دوشاب است و کسانی که اينگونه ماجراجوئی ها را سر لوحهء کار خود قرار می دهند بايد فردا پاسخگوی مردمی باشند که بوسيلهء آنها از چاله درآمده و در چاه افتاده اند).
– نوشته اند: «تاریخ ائتلافهای سیاسی و خواست و آرزوی “همه با هم” بودن در ایران و جهان درس های بسیار داشته و دارد. امروز در دنیا دهها ائتلاف سیاسی مثبت و تاثیرگذار را میتوان نام برد که در راستای تحقق آنها شخصیتها، حزبها و سازمانهای سیاسی، با هویتها و اختلافهای نظری و سیاسی متفاوت، به خاطر منافع ملی کشورشان و برای سعادت مردم میهنشان به همکاری و همیاری روی آوردهاند و “همه با هم” شدهاند».
(از نظر ما اين جملات نشانهء صريح غفلت نويسنده از تفاوت مبارزه با يک حکومت و کوشش برای تصرف دولت برآمده از يک حکومت سکولار دموکرات است. يقين دارم ايشان قادر نخواهند بود يک نمونهء ساده از ائتلاف نيروهای متخالف در امر براندازی يک حکومت را نشان مان دهند. ايشان ائتلاف ها را می بينند اما نسبت به اينکه اين ائتلاف ها در ظل يک قانون اساسی سکولار دموکرات و برای تصرف دولت [و نه حکومت] انجام می شوند دچار غفلت اند).
– نوشته اند: «روی سخن من البته که با حرفهای های “مصادره به مطلوب کن”یا فرقه گرایانِ «خودمحور» و «خود رهبر پندار» نیست، که اتلاف وقت است و گره بر باد زدن. و نیز روی سخن من با کسانی که برچسبهای “وحدت طلبی پوپولیستی” از زرادخانهء فرقه گرائی و سکتاریسم” به سوی تلاشگران ایجاد همگرائی و ائتلاف میان اپوزیسیون حکومت اسلامی شلیک میکنند، نیز نیست، روی سخن با این دو روی یک سکه نیست، روی سخن با آنانی ست که آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر ملکهء فکرشان است و به رفاه و همبستگی مردم میهنمان میاندیشند».
(بنظر می رسد که هرکس با «تئوری همه با هم ايشان» مخالف باشد «از يک سو خود محور و خود رهبر پندار و فرقه گرا و سکتاريست است و از سوی ديگر آزادی، دموکراسی، سکولاريسم و حقوق بشر ملکهء فکرش نيست و به رفاه و همبستگی مردم ميهن مان نمی انديشد». اينجا است که من دلم برای طبيبی که بيمارستان را رها کرده تا ساده دلانه در زمينهء تئوری های سياسی و با استفاده از فرهنگ کمونيستی قبلی خود به ما بتازد می سوزد. ايشان فراموش می کنند که اغلب اين الفاط آزادی، دموکراسی، سکولاريسم و حقوق بشر را در مکتب سکولار دموکرات های مخالف تئوری همه با هم آموخته و ملکهء ذهن خود کرده اند و غافلند که تنها چيزی که از تئوری همه با هم ايشان بيرون نمی آيد «رفاه و همبستگی مردم ميهن مان» است. می خواهم به اِشان بگويم که شما، در ائتلاف (هرچند ناممکنِ) با کمونيست ها و مجاهدين و سلطنت طلبان، تنها چرخ پنجم آنها خواهيد بود و «رفاه و همبستگی مردم ميهن مان» را به پای آنها خواهيد ريخت تا له و لورده اش کنند).
****
من می توانم نقل افاضات دکتر نقره کار را ادامه دهم اما به همين مقدار بسنده می کنم تا اندکی نيز به تعاریف ايشان از چگونگی و مزايای تئوری همه با هم شان بپردازم.
– ايشان بدون ارائهء دليلی خردپذير، و بر خلاف ضروريات ورود به يک بحث جدلی، می نويسد: «شعار و گفتمان “همه با هم” برای براندازی حکومت اسلامی تاکتیکیست کارآ و اثربخش در پیوندی ارگانیک با استراتژیای که رفاه، آزادی، همبستگی و عدالت برای مردم میهنمان به ارمغان خواهد آورد». معنای اين حرف آن است که همه با هم ايشان «امری تاکتيکی» است که با استراتژی رفاه، آزادی، همبستگی و عدالت «پيوند استراتژيک» دارد. اگرچه اين پيوند را نمی توان از نوشتهء ايشان استخراج کرد اما بايد پرسيد که چرا همه با هم ايشان يک تاکتيک است و چرا اين تاکتيک می تواند به براندازی حکومت اسلامی بيانجامد و بخصوص چرا پس از براندازی موجبات «فاه، آزادی، همبستگی و عدالت برای مردم میهنمان» را فراهم می کند. حال آنکه به اغلب احتمال می توان ديد که ائتلاف تعدادی امضا کنندهء «اعلاميهء حمایتی» (حتی اگر عميقاً سکولار دموکرات باشند) با جريان های مدهبی – ايدئولوژطک – استبدادی جز کمک آنها به برقراری يک ديکتاتوری ايدئولوژيک و سرکوبگر ديگر نتيجه ای نخواهد داشت و همان تجربه ای تکرار خواهد شد که در سال ۵۸ و سال های پس از آن رفقای ايشان در سازمان چريک ها را به باد فنا داد. براستی کسانی که همه شان مدعی سکولار دموکرات بودن هستند، چگونه می توانند با همکاری کردن با افرادی که نه دموکرات هستند و نه سکولار از پیش آمدن تجربه ی دیگری چون تجربه ۵۷ جلوگیری کنند؟
– ايشان می نويسد: «منافع میهن و مردم، منافع ملی چسبِ این”همه با هم” است؛ «همه با هم”ی فراساختاری و فراحزبی، و نماد دموکراسی پلورالیستی که منافع ملی، رفاه عمومی و سعادتمندی مردم را هدف گرفته است. فقط “همه با هم”میتوانند پروژههای کلان ملی را به موفقیت و پیروزی برسانند». در اينجا بخوبی می توان ديد که ایشان ائتلاف احزاب مخالف در ظل يک حکومت سکولار دموکرات را بجای ائتلاف نيروهای برانداز «حکومت» گرفته اند؛ چرا که اساساً، هماگونه که در مطلبی مستقل توضيح داده ام، ورود به بحث منافع ملی گير افتادن در مهلکه ای پايان ناپذير است. منافع ملی ما سکولار دموکرات ها با منافع ملی کمونيست ها و مجاهدين اساساً يکی نيست و در نتيجه نمی توان از طريق ائتلاف در براندازی منافع ملی همگان را تأمين کرد. منافع ملی را فقط قانون اساسی تعيين می کند و اگر اين قانون سکولار دموکرات نباشد منافع ملی بسود آرمان های ايدئولوژيک سازمان های برنده خواهد چرخيد.
– ايشان نوشته اند: « میتوانیم با حفظ استقلال نظری و سیاسی و تشکیلاتی، بی آنکه هویت و ایدههایمان را نادیده انگاریم، “همه با هم” در تفاهمی عمومی بر محور خواستهای مشترکِ دمکراتیک گرد هم آئیم و با برنامه و سازمان یافته در راستای تحقق ایدهها و خواستهایمان عمل کنیم». آیا اين خوش خيالی يک آدم سادهء خوش نیت نيست؟ آخر شما چگونه می توانيد با خواستاران استقرار ديکتاتوری پرولتاريا يا خواستار حکومت دموکراتيک اسلامی مجاهدين به «تفاهمی عمومی بر محور خواستهای مشترکِ دمکراتیک» برسيد؟
– و بالاخره شعار داده اند که: «فقط و فقط “همه باهم” میتوانیم حکومت اسلامی را براندازیم و جایگزینی مردمی، دمکرات و سکولار جای آن بنشانیم. هیچ کدام از طبقهها و گروههای اجتماعی، احزاب و سازمانهای سیاسی، شخصیتهای سیاسی و اجتماعی (به ویژه از خارج از کشور) به تنهائی قادر به هدایت و رهبری جامعه در عبور کامل از حکومت اسلامی و برقراری آزادی، دموکراسی، عدالت و حقوق بشر در میهنمان نخواهند بود». و من خدمت دوست ديرينه ام عرض می کنم که رفیق! شما ممکن است از طريق «همه با هم» تان حکومتی اسلامی را براندازيد اما محال است از همين طريق «جایگزینی مردمی، دمکرات و سکولار را جای آن بنشانید».
البته اين احتمال هم وجود دارد که آقای دکتر در پاسخ من اعلام بدارند که منظورشان از «همه با هم بودن» ائتلاف و همکاری با نيروهای کمونيست و مجاهد و سلطنت طلب نيست بلکه خواستار همه با هم شدن سکولار دموکرات ها هستند؛ که در آن صورت معلوم نيست با اين مطلب به جنگ کدام آسياب بادی رفته اند. بقول حافظ:
خيال حوصلهء بحر می پزد، هيهات
چه هاست در سر اين قطرهء محال انديش!
اول شهريور ۱۳۹۸ – ۲۳ اگوست ۲۰۱۹