محمود ابطحی
هدف از این یادداشت افشاگری در خصوص سازمانی که به نام «فرقهٔ رجوی» معروف شده، نیست. اگر بخواهیم از جنایات مریم و مسعود رجوی علیه جماعتی که در بندِ این سازمان اسیر هستند و یا از برخوردهای غیر اخلاقی آنان با کسانی که «از بند رسته»اند و یا از دروغهایی که اگرچه مخاطبی ندارند، برای فریب ایرانیان منتشر میکنند، آگاه شوید، کافی است سوار بر موتور جستجوگر گوگل دقایقی در اینترنت گشتی بزنید و مصاحبهها و تحقیقات معتبر و ارزشمندی را بیابید که با اسناد موثق و دلایل کافی به شکلی گسترده و آگاه کننده توسط برخی از کنشگران در اختیار عموم قرار گرفتهاند. برای نمونه این دست اطلاعات را در سایت اینترنتی تلویزیون میهن با مدیریت آقای سعید بهبهانی و سایت اینترنتی پژواک متعلق به آقای ایرج مصداقی، میتوانید بیابید.
در واقع تنها اگر پنجاه سال گذشته را در خواب گذرانده باشیم، و ناگزیر با تاریخ ایران در آن پنج دهه کاملاً ناآشنا باشیم، در رویارویی با نام «سازمان مجاهدین خلق» گمان خواهیم کرد سازمانی است که برای «مردم» تلاش میکند. اگر ابهامها و فرضهای اشتباهی که در واژههای عامیانهٔ «مردم» و «خلق» و مانند آنها وجود دارد را کناری بگذاریم، گمان اینکه دست کم با انسانهای شریفی روبرو هستیم که برای رسیدن به هدفی که «خیر جمعی» در آن نهفته است متشکل شدهاند، تصور غریب و عجیبی نخواهد بود (با خواندن یادداشت نگارنده در «خبرگاه» با عنوان «دشمنان نامحسوس مدرنیته» درمییابید که چرا نگارنده با استفاده از این واژگان در گفتار و نوشتاری که قرار است دقیق باشد، مخالف است). ولی اگر برای رسیدن به شناخت دقیقتر این سازمان یک گام به واقعیت نزدیکتر شویم، به ماهیتِ سورئالِ این تصور که فعالیتهای این گروه ممکن است «خیری» به «جمعی» برساند، پی خواهیم برد.
در اين ميان درک معنای ادعای اين سازمان مبنی بر پذيرش گفتمان «سکولار دموکراسی» می تواند حائز اهميت بسیار باشد و لازم است دربارهء آنچه در پس و پشت اين ادعا نهفته است انديشيد. و در اين رابطه است که لازم می بينم شرح کوتاهی هم از گفتمانی که با نام «سکولار دموکراسی» شناخته میشود، بدهم.
پس از سال ۵۷ و آغاز ویرانگریهای ملایان، کنشگران و خردمندانی در سطحی نسبتاً محدود در نوشتهها و گفتار خود آغاز به پرداختن به موضوع جدایی «دین از سیاست» کردند که گاهی هم آن را با نام لائیسیته یا سکولاریسم معرفی میکردند، اگرچه در ابتدا کارهای با کیفیت علمی بالا نادر بودند، رفته رفته شرایط تغییر کرد. از پانزده سال گذشته و به ویژه در درازای دههٔ پیش، نوشتار و گفتار دکتر اسماعیل نوریعلا در این خصوص، و به ویژه نخست پیرامون «سکولاریسم نو» به معنای «جدایی مذاهب و نهادهای دارای ایدئولوژیهای کلان از حکومت» و پس از آن مفاهیم و کاربردهای بیشتر و روز به روز مشروحتری از «سکولار دموکراسی» توسط ایشان، و به مرور خردمندان دیگر، در اختیار نخبگان جامعه قرار گرفت. در نتیجهٔ این فعالیتهای مداوم و هدفمند «گفتمان» غالب بر و جاری در گسترهٔ اپوزیسیون خارج و نخبگان داخل کشور، تغییر کرد.
این گفتمان که به تشخیص نخبگان سیاسی مخالف حکومت اسلامی، پشتوانهٔ اندیشهای لازم برای رهاسازی ایران از چنگال استبداد را در خود دارد، «سکولار دموکراسی» است. پس از غلبهٔ این گفتمان که به دنبال وقایعی که با نام «جنبش سبز» شناخته میشود، اتفاق افتاد، همهٔ گروهها و شخصیتهای سیاسی به اشکال گوناگون هویت سیاسی خود را به گونهای تعریف و یا بازتعریف کردند که در چهارچوب اندیشهٔ سکولار دموکراسی قرار گیرند.
خوشبختانه در مورد بیشتر این گروهها و شخصیتها، ادعای سکولار دموکرات بودن یا شدن، واقعیت دارد. ولی برخی از آنها تنها برای حذف نشدن از سپهر سیاسی اپوزیسیون چنین ادعایی کردند، آن هم پس از مقاومتهای ابتدایی شکست خورده در برابر این اندیشه. یکی از آن گروهها که به ناچار خود را همراه با اندیشهٔ سکولار دموکرات معرفی کرد، «فرقهٔ رجوی» است. برای اثبات اینکه ادعای این جماعت دروغین و غیر قابل پذیرش است، باید به رفتار آنان توجه کنیم. از مهمترین نشانهٔ ظاهری مانند وابستگی شدید آنان به مذهب که به شکلی کاملاً سازمانی و جمعی اساس تشکیلات آنان را تعیین میکند، بگذریم، مدارک و دلایل فراوان در نقض ادعای آنان موجود است. برای نمونه برای عضویت در این سازمان، متقاضی باید سوگندنامهای را به شکل مکتوب در اختیار سازمان قرار دهد که در بخشی از آن نوشته شده: «سوگند می خورم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره ی خونم نسبت به آرمان های ایدئولوژیکی، خط مشی و ضوابط تشکیلاتی مجاهدین وفادار بمانم.» براستی چگونه سازمان سکولار دموکراتی میتواند چنین درخواستی از هموندان خود داشته باشد؟ همین یک جمله از اساس ناقض «سکولار دموکراسی» است. این بر کسی پوشیده نیست و نگارنده برای به درازا نکشیدن این یادداشت کوتاه به بررسی دلایل نقض سکولار دموکراسی در این جمله نمیپردازد.
دلیل دیگر رفتار غیر اخلاقی آنان در آنچه به نام «افشاگری» علیه بسیاری از کنشگران دیگر انجام دادهاند، نهفته است. در مواردی از این افشاگریها به زندگی جنسی افراد میپردازند، برای کدام فرد یا سازمان سیاسی سکولار دموکرات زندگی خصوصی افراد ارزش افشاگری دارد؟ این افشاگریها نشان دهندهٔ شیوهٔ ارزشگذاری مذهبی آنان در این خصوص است و اینکه مانند حکومت اسلامی حریم خصوصی برای این جماعت فسیلشده معنی واقعی ندارد و تصور کنید گروهی که در جایگاه اپوزیسیون چنین میکند، در جایگاه حکومت کننده چه خواهد کرد. نه تنها ادعای سکولار دموکرات بودن آنان بیپایه است که دلایل زیادی برای مستبد بودن آنان در دست است.
با تمام این احوال، افرادی در اپوزیسیون هستند که در ظاهر به این سازمان نپیوستهاند ولی اصرار فراوانی برای تحمیل آن به گروههای سیاسی سکولار دموکرات دارند. حال پرسش این است: این افراد که خود را سکولار دموکرات معرفی میکنند، از تلاش برای تحمیل چنین سازمانی بر اپوزیسیون سکولار دموکرات چه منفعتی میبرند؟ و اینکه تکلیف سکولار دموکراتها در این خصوص چیست؟
۲۳ شهریور ۱۳۹۸ – ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۹