سایت رادیو فردا گفت وگوئی را منتشر کرده است با یک دختر بهایی محروم از تحصیل در ایران
دختری که به علت اعتقاد به دیانت بهایی از تحصیل در ایران محروم شد و هماکنون در مقطع دکترای رشته مهندسی عمران در کشوری پیشرفته مشغول تحصیل است. او به دلایل امنیتی خواسته تا از ذکر نام، دانشگاه و کشور محل اقامتاش خودداری شود.
شما در چه سالی و به چه علت از ایران خارج شدید؟
من در سال ۱۳۸۹ و برای ادامه تحصیل از ایران خارج شدم.
چرا در ایران ادامه تحصیل ندادید؟
من به عنوان یک بهایی اجازه نداشتم در دانشگاههای دولتی و رسمی کشور درس بخوانم. و چون دلم میخواست ادامه تحصیل بدهم، گزینه دیگری به جز خروج از کشور نداشتم.
آیا در کنکور ورودی دانشگاه شرکت کرده و احیانا قبول هم شده بودید؟
بله در سال ۱۳۸۱ که دبیرستان را تمام کردم و میخواستم وارد دانشگاه شوم، هیچ گزینهای وجود نداشت که حتی بتوانم کنکور بدهم و وارد دانشگاه شوم. به همین دلیل وارد دانشگاه بهایی شدم و درسم را شروع کردم. اما بعد از دو سال این امکان به وجود آمد که در کنکور سراسری شرکت کنیم. رتبه خیلی خوبی هم آوردم. رتبه ام حدود ۱۵۰۰ شد در رشته ریاضی – فیزیک. با آن رتبه میتوانستم در خیلی از دانشگاههای خوب تهران و در رشتههای مهندسی قبول بشوم. با این حال خیلی از دانشگاهها در شهرهای دورافتاده و مختلف را هم در انتخاب رشته وارد کردم. اما متاسفانه بعد از مدتی جواب آمد که در هیچ کدام پذیرفته نشدهام. من هم درسم را در دانشگاه بهایی ادامه دادم.
چون متوجه شده بودند که شما بهایی هستید؟
نمیدانم از کجا متوجه شده بودند. تا قبل از آن در فرم ثبت نام برای دانشگاهها، گزینه دین هم وجود داشت که ما باید یکی از ادیان رسمی کشور را علامت میزدیم که دیانت بهایی در آنها وجود نداشت. ما هم به همین دلیل هیچ وقت در کنکور شرکت نمیکردیم. ولی از یک سالی اعلام شد که گزینه دین به گزینه تعلمیات دینی که میتوانید در آن شرکت کنید، تبدیل شده که این متفاوت بود. به همین خاطر گزینه تعلمیات دینی اسلام را انتخاب کردیم. اما مدتی بعد که نتایج آمد دیدیم طور دیگری برداشت شده و آمده که دین ما اسلام است. ما دوباره اعتراض کردیم و گفتیم که شما قرار بود تعلمیات دینی را اسلام بنویسید نه دین ما را. به ما گفتند اشتباه شده و شما میتوانید دوباره انتخاب رشته کنید که ما هم این کار را کردیم. فکر کنم از این اعتراض فهمیدند که ما بهایی هستیم.
به کجا اعتراض کرده بودید؟
وزارت علوم.
بعد از این بود که به شما گفته شد نمیتوانید در دانشگاه ثبت نام کنید؟
بله اول گفتند که پرونده شما ناقص است، ما دوباره اعتراض و انتخاب رشته کردیم و مدارک خود را فرستادیم. وقتی نتایج برای همه میآمد که هر کس چه دانشگاهی قبول شده، تقریبا میشود گفت برای همه بچههای بهایی که آن سال اقدام کرده بودند، هیچ کدام چیزی قبول نشدند. شاید معدود کسانی بودند که یک سری دانشگاههای دورافتاده قبول شدند و آنها هم تقریبا همهشان در سالهای بعدی از دانشگاه اخراج شدند.
شما خودتان در هیچ کدام از مراحل ثبت نام دانشگاه اعلام نکرده بودید که بهایی هستید یا در دانشگاه بهاییان درس میخوانید؟
دانشگاه بهایی که نه ولی اینکه بهایی هستیم را در همان مرحلهای که فرم ثبت نام آمد و ما اعتراض کردیم گفتیم مسلمان نیستیم و بهایی هستیم.
به جز محرومیت از تحصیل، تجربه زندگی در ایران به عنوان یک بهایی برای شما چگونه بود؟
راستش زندگی در ایران اگر بخواهیم از نظر مردم بگوییم، تا جایی که یادم میآید و موقعی که مدرسه بودم، یک سری برخوردهای خیلی مختصری میتوانستم از همکلاسیانام ببینم، یا معلمانی بودند که بچه ها را تحریک میکردند یا تحقیر و توهینهایی که به بهاییان میکردند. برای یک بچه ۸ – ۹ ساله خیلی ناراحت کننده بود اما به صورت کلی میشود گفت که از طرف مردم خیلی تحت فشار نبودیم. به خصوص با گذشت سالها بهتر هم شد یعنی تعصبات کمرنگ و کمرنگتر شد. ولی وقتی من وارد بازار کار شدم با اینکه شرکتی که در آن کار میکردم خصوصی بود ولی چون مدرک من از طرف وزارت علوم شناخته نمیشد، حقوق و مزایای مساوی با بقیه کارکنان را نمیدادند. یعنی من مثل یک مهندس لیسانسه کار میکردم اما در حد یک دیپلم یا فوق دیپلم حقوق و مزایا داشتم. من هم نمیتوانستم اعتراضی به آن شرایط داشته باشم. اما از نقطه نظر دولتی، محدودیتهایی بود که فکر کنم همه میدانند. بهاییان حق ادامه تحصیل، حق کار در مشاغل دولتی یا وابسته به دولت ندارند. حتی عقد بهایی تا چند سال پیش در جایی ثبت نمیشد و چند سال قبلترش، بهاییها حتی نمیتوانستند گذرنامه داشته باشند. این مشکلات برای همه بوده اما برای من به شخصه حق ادامه تحصیل از همه چیز مهمتر بود که از همان هم محروم بودم.
با مدرک تحصیلی ای که از دانشگاه بهایی گرفته بودید در آن شرکت خصوصی کار میکردید؟
بله.
چقدر تلاش کردید تا حق خود را از وزارت علوم بگیرید؟ برخورد مسئولان این وزارتخانه با شما چطور بود؟
وقتی نتایج کنکور سراسری آمد و آن اتفاقات رخ داد، من و دوستانم همگی به وزارت علوم و نهادهای مرتبط نامه نوشتیم و اعتراض کردیم ولی تقریبا هیچ جوابی نگرفتیم. من یک سال دیگر هم در کنکور شرکت کردم و باز همان اتفاقات افتاد. دوباره نامه نوشتم، اعتراض کردم و باز هیچ جوابی دریافت نکردم.
میتوانید بگویید الان در چه رشتهای و چه مقطعی در خارج از ایران مشغول تحصیل هستید؟
در رشته مهندسی عمران و در مقطع دکترا.
دانشگاه و کشور فعلی چه چیزی به شما داده که در ایران از آنها بیبهره بودید؟
دو چیز کاملا متفاوت است. دانشگاه بهایی که ما در ایران در آن درس خواندیم، شباهتی به دانشگاه در هیچ کجای دنیا نداشت. حداقل امکانات را داشت و حتی کتابخانه، آزمایشگاه و کلاسهای منظم نداشتیم. اساتیدمان هم اکثرا دکترا نداشتند و لیسانسها و فوقلیسانسهایی بودند که مدرکشان را از همان دانشگاه گرفته بودند و به طور داوطلبانه تدریس میکردند. شرایط سختی برای درس خواندن بود. اصلا شبیه دانشجوهای دیگر در ایران و هیچ کجای دیگر دنیا نبود. ولی دانشگاهی که الان هستم کاملا متفاوت است. همه امکانات لازم برای یک دانشجو وجود دارد.
مسئولان ایرانی میگویند که با بهاییان به خاطر اعتقاداتشان برخورد نمیکنند بلکه به علت جرایمی مثل جاسوسی با آنها برخورد میشود. خود شما هیچ جرمی در ایران انجام دادید؟ پرونده قضایی خاصی دارید که به خاطر آن از تحصیل محروم شده باشید؟
نه واقعا، من تمام عمرم را در ایران درس خواندم و به جز درس خواندن هیچ کاری هم انجام نمیدادم. واقعا این برایم مهمترین چیز بوده. اگر بخواهم درباره تجربه شخصی خودم صحبت کنم، من هیچ کاری به جز درس خواندن انجام ندادم و فقط به خاطر اعتقاد به دیانت بهایی از تحصیل محروم شدم. اگر هنگام ثبت نام در دانشگاه جلوی گزینه مذهب مینوشتم اسلام، خیلی راحت قبول میشدم اما چون نخواستم دروغ بگویم این اتفاق افتاد. در مورد خودم مطمئنم هیچ دلیلی به جز این وجود نداشت.
با وجود این مسائل، احساستان به ایران چیست؟
راستش… نمیدانم چه بگویم… زندگی در خارج از ایران مثل هر مهاجر دیگری سختیهای خودش را دارد. دوری از وطن و خانواده در یک فرهنگ جدید… ولی همه اینها قابل تحمل است. تنها چیزی که من را بیشتر از همه ناراحت میکند و هر روز و همیشه به آن فکر میکنم این است که خیلی دلم میخواست در کشور خودم به علایقم برسم. یعنی درس بخوانم. من خیلی ناراحتم که مجبور شدم به خاطر اینکه درس بخوانم از کشورم خارج بشوم و هیچ گزینه دیگری نداشتم. این چیزی بود که من مجبور به انتخابش شدم. خیلی دلم میخواهد یک روز شرایطی ایجاد بشود که من و همه کسانی که میشناسم مثل من هستند و دوست دارند در ایران باشند، بتوانند در کشور خودشان باشند و درس بخوانند و در جهت آبادانی کشور خودشان تلاش بکنند. این واقعا آرزوی من است.