انگار نه چیزی میدید، نه حرفیمیشنید. دستان کوچکش را برای گرفتن پول تکان میداد. نخستین بار سه سال پیش او را دیدم. معتاد به شیشه بود و پرخاشگر. هرچه او سخت بود، من نرم بودم؛ با هم رفاقت کردیم. گفت دوست دارد فوتبالیست باشد
ادامه ◄انگار نه چیزی میدید، نه حرفیمیشنید. دستان کوچکش را برای گرفتن پول تکان میداد. نخستین بار سه سال پیش او را دیدم. معتاد به شیشه بود و پرخاشگر. هرچه او سخت بود، من نرم بودم؛ با هم رفاقت کردیم. گفت دوست دارد فوتبالیست باشد
ادامه ◄