در کشورهای جهان سوم به دلیل این که سیستم به معنی واقعی شکل نگرفته است، چهرهها تعیین کننده رابطه و چگونگی روابط هستند. این وضعیت در نظامهای توتالیتر و استبدادی نیز همین ویژگی را دارد. به همین دلیل وقتی افراد کنار میروند یا از بین میروند، شیرازه تمام ساختاری که فرد در رأس آن قرار داشته ازهم میپاشد. بحران کشورهای عربی، پس از بهار عربی شاید به همین دلیل بود که افراد جای سیستم را گرفتند. مرگ قاسم سلیمانی هم تا حدی چنین تبعاتی خواهد داشت. با این که جمهوری اسلامی تلاش میکند مسیری را که سلیمانی در این چند سال در خاورمیانه و جنوب آسیا پیموده بود ادامه بدهد، بعید است کس دیگری بتواند مدیریتی را تداوم بخشد که او در خاورمیانه و آسیای جنوبی اعمال میکرد. در همین راستا رابطه طالبان و سپاه قدس نیز بر همین اساس بنیاد یافته بود.
سپاه قدس پس از این که نفوذ داعش در افغانستان تثبیت شد، با نگرانی اوضاع افغانستان را نظاره میکرد. جمهوری اسلامی از همان آغاز سقوط طالبان رابطه نصفه و نیمه ای را با این گروه برقرار کرد. ایران، فراریهای طالبان را در این کشور جا داد، زمینه عبور اعضای القاعده را از افغانستان به سوی کشورهای عربی مساعد ساخت و همزمان با آن برگشت دوباره طالبان به سوی افغانستان را تسهیل کرد. اما پس از شکل گیری نخستین هستههای داعش در افغانستان، ایران نگران وضعیت داخلی خود شد. داعش از قبل در مرزهای غربی ایران جا خوش کرده بود و حالا میرفت که مرزهای شرقی این کشور را نیز ناامن بسازد. اینجا بود که مدیریت قاسم سلیمانی کارساز شد و او با گسترش رابطه با طالبان، زمینه نابودی داعش را در مرزهای شرقی ایران و تنها به دلیل امنیت ایران، ممکن ساخت.
طالبان با استفاده از امکاناتی که سپاه قدس در اختیارشان قرار داد، تمامی هواداران داعش را در استانهای فراه و هرات از بین بردند. رابطه طالبان با جمهوری اسلامی از این زمان گستردهتر شد و نزدیکی جمهوری اسلامی بر طالبان چنان افزایش یافت که رهبر این گروه هرازگاهی سر از تهران درمیآورد. در یکی از همین سفرها به ایران بود که ملا منصور، رهبر پیشین طالبان، توسط پهپادهای آمریکایی به قتل رسید. همراه داشتن گروه طالبان برای سپاه پاسداران هم امتیاز بزرگی به حساب میآمد؛ زیرا این گروه میتوانست بخشی از سیاستهای این کشور را در افغانستان اعمال کند. به همین دلیل سپاه برای طالبان تسهیلاتی قائل شد.
قتل قاسم سلیمانی بخشی از محاسبات را در منطقه دچار تحول ساخته است، از جمله روند گفتگوهای صلح طالبان با دولت افغانستان نیز دچار اختلال خواهد شد. جمهوری اسلامی که حالا تبدیل به یک مار زخمی شده، در پی ریختن زهر خود به آمریکاست. شاید جمهوری اسلامی هرگز نتواند مستقیما به منافع آمریکا ضربه بزند، اما این کار را به راحتی میتواند توسط نیروهای نیابتی خود به انجام برساند. یکی از این گروههای نیابتی طالبان است که سالها روی آن سرمایه گذاری شده است. در چنین وضعیتی گفتگوهای صلح به حالت تعلیق درخواهد آمد. جمهوری اسلامی حتی برای اعاده حیثیت هم که شده باید آنچه را آنان انتقام یاد میکنند، انجام دهد، اما در عین حال نمیخواهد وارد یک جنگ تمامعیار شود.
به این دلیل گروههای مورد حمایت جمهوری اسلامی، نظیر حزب الله، حماس، حشد الشعبی، حوثیهای یمن و طالبان گزینههای بهتر و بی خطرتری برای ضربه زدن به منافع آمریکا هستند. این گونه است که باید کم کم آماده خداحافظی با مذاکرات صلح با طالبان در کوتاه مدت شد. هرچند گروه طالبان در گفتگو با رسانهها گفته است که هرچند قتل قاسم سلیمانی مسئله بسیار بزرگی بود، نقشی در مذاکرات صلح با دولت افغانستان ندارد. اما واقعیت این است که طالبان حالا به شدت تابع دستورهای جمهوری اسلامی ایران است، و ایران هم آماده انتقام گیری از آمریکا. پس اگر گزینه تاثیرگذاری مانند آی اس آی (سازمان اطلاعات نظامی پاکستان) در کنار طالبان نباشد و آنان را مجبور به خویشتنداری نکند، به زودی باید منتظر عملکرد تهاجمی طالبان علیه منافع آمریکا در افغانستان بود.
منبع: سایت ایندیپندنت به زبان فارسی، ۵ ژانویه ۲۰۲۰