۷۵ سال از آزادسازی اردوگاه مرگ آشویتس در لهستان به دست سربازان ارتش سرخ شوروی می گذرد، با این حال خاطره تلخ مرگ بیش از یک میلیون نفر در این اردوگاه به دست حکومت آلمان نازی در خاطره جمعی مردم دنیا زنده است.
کسانی که از این اردوگاههای آدم سوزی جان سالم بدر برده اند، انگشت شمارند و تنها معدودی از سربازانی که در آزادسازی این مکان شرکت داشتند اکنون در قید حیات هستند.
به مناسبت سالروز آزادسازی این اردوگاه، یورونیوز به سراغ سه تن از کسانی رفته است که وحشت آن سالها را از نزدیک درک کرده اند.
«عکسی که دوست دخترم داده بود را هشت بار تا زدم و در مشتم نگاه داشتم»
پل سوبول، جان به در برده از اردوگاه آشویتس، می گوید: «بیشتر از همه به اعضای خانوادهام فکر می کنم. به این خاطر که حتی نتوانستم مادرم را ببوسم.»
در زمستان ۱۹۴۴ نازیها دستور تخلیه اردوگاه آشویتس را صادر کردند. هزاران یهودی با پاهای پیاده مجبور شدند از لهستان تا مرز آلمان راه بیایند. افسران نازی دستور داشتند هرکه نمی تواند راه را ادامه دهد بکشند. پل سوبول پس از طی این مسیر با شماری دیگر سوار بر قطار شد تا به شهری دیگر منتقل شود.
او درباره این تجربه می گوید: «در هر واگن ۱۰۰ تا ۱۱۰ نفر بودیم. سرپا ایستاده و چسبیده به هم. نمی دانستیم چقدر در قطار خواهیم ماند. سرانجام بعد از ۶ روز وقتی قطار به طور کامل توقف کرد درها را باز کردند. از واگن من ۲۰ یا ۲۵ نفر زنده ماندند.»
پل سوبول میگوید در آن لحظات سخت، عکسی که دوست دخترش قبلا به او داده بود شعله امید به زندگی را در دلش زنده نگه داشته بود: «من عکس را ۸ بار تا زده بودم و در مشتم نگه داشته بودم. چرا که ما باید تماما لخت می شدیم، لباسهای عادی مان را در می آوردیم و بعد از سفر وارد ساختمانی می شدیم که ما را به اردوگاه کار اجباری [آشویتس] منتقل می کرد.»
روایت سرباز روسی از مشارکت در آزادسازی اردوگاه آشویتس
ایوان مارتینوشکین، کهنه سرباز ارتش سرخ شوروی، اکنون با انبوهی از درجهها و مدالهای شجاعت که به پاس قدردانی از حضورش در جبهههای جنگ جهانی دوم به وی اهدا شده در نهمین دهه از عمرش به سر می برد. یکی از این نشانه ها به رئیس جمهور لهستان تعلق دارد. دلیل اهدای آن این است که آقای مارتینوشکین از جمله سربازان مشارکت کننده در آزادسازی اردوگاه مرگ آشویتس در لهستان به حساب می آید.
وی که در زمان جنگ ۲۱ سال داشته و اکنون ۹۶ ساله است درباره نبردهای منتهی به فتح آشویتس میگوید: «با توجه به اینکه شهرهای لهستان به لحاظ تاریخی ارزشمند هستند به ما دستور داده شده بود از بناها محافظت کنیم درنتیجه در جریان تصرف شهر کارکاو از توپخانه یا نیروی هوایی استفاده نکردیم و کار را با سلاحهای سبک پیش بردیم.»
او با بیان اینکه درگیری در آن روزها سنگر به سنگر، روستا به روستا و جاده به جاده دنبال می شد، درباره نحوه آزادسازی کمپ آشویتس در نزدیکی شهر کارکاو میگوید: «وقتی از دهکده گذر کردیم فضای بازی را دیدیم که با فنسهای برق محافظت می شدند و سولههای بزرگی در آن قرار داشت. به محض اینکه به سولهها نزدیک شدیم ازطرف آنها به سوی ما تیراندازی شد. از فرماندهان پرسیدیم که آیا امکان زدن این سولهها با توپ هست یا نه، که جواب دادند پشت فنسها اردوگاه اسرای جنگی قرار دارد و ما مجاز به شلیک به طرف سولهها نیستیم. آنجا بود که برای اولین بار پی بردیم با یک اردوگاه مواجه هستیم.»
اما اولین برخورد سربازان با اسرای حاضر در این اردوگاه چگونه بوده است؟ او توضیح می دهد: «ما آدم ها را از پشت فنسها می دیدیم ولی اول باید ساختمان ها و زمین های اطراف را پاکسازی می کردیم. با این حال من و یک گروه از سربازها و افسرها به سمت فنسها رفتیم. آدم ها در محوطه اردوگاه شروع کردند به ارتباط گرفتن با ما ولی ما هیچ چیز از زبانشان نمی فهمیدیم. زبانشان کاملا برای ما غیرقابل فهم بود. با این وجود می دیدیم که آن ها متوجه شده اند جهنم برایشان پایان یافته، که آزادی آمده است. تیم پزشکی آمد و بعد تجهیزات آشپزخانه هم رسید. این اولین سری کمک به این آدمها بود.»
او در باره حالات و احساسات آدم های حاضر در کمپ بعد از آزادی اضافه می کند: «آنها پریشان بودند، حتی نمی توانستند بخندند، فقط از برق چشمانشان می توانستیم متوجه شویم که فهمیده اند زمان آزادیشان فرا رسیده است. آنجا ایستاده بودند و چیزی شبیه پتو دور خودشان پیچیده بودند. بدنهایشان مثل اسکلت شده بود و پوست به استخوان نداشتند. خیلی از آنها به حدی در وضعیت اسفناک قرار داشتند که صدای بیرون کمپ را شنیده بودند و می دانستند خبرهایی شده است ولی توان آن را نداشتند که بتوانند بایستند و بیرون بیایند.»
این کهنه سرباز شوروی درباره آدم سوزی جمعی سربازان نازی نیز خاطرهای به یاد دارد: «یادم هست وقتی نزدیک اردوگاه شدیم یک بوی دود تند به مشاممان رسید. ما خب خیلی چیزها را در جریان جنگ دیده بودیم در اوکراین و لهستان، از جمله خانههای سوخته و روستاهای آتش گرفته، اما بوی این دود با همه آنها فرق می کرد. وقتی رسیدیم کوهی از جنازه را دیدیم که رویشان گازوئیل ریخته شده بود و در حال سوختن بودند. سربازان نازی یک هفته قبل در تلاش برای پاک کردن رد جرم کورههای آدم سوزی را منفجر کرده بودند و آن موقع وقتی فهمیده بودند که ما در حال نزدیک شدن به اردوگاه هستیم، در غیاب این کورهها تصمیم گرفته بودند جنازهها را در فضای باز بسوزانند.»
بعد از گذشت ۷۵ سال، این سوال اما هنوز مطرح است که آیا امکان دارد چنین حادثهای بار دیگر تکرار شود؟
ساموئل مردر، یک آلمانی جان به در برده دیگر از اردوگاه آشویتس، می گوید: «متاسفانه در این دنیا رهبران دیوانه پرشماری وجود دارند. یک مرد دیوانه کافی است تا هولوکاست دیگری خلق شود و من باور دارم که این کار می تواند به وقوع بپیوندد. شاید در شکلهای دیگری، اما ذات تراژدی به همین سیاق خواهد بود.»
منبع: سایت یورونیوز (اتحادیه اروپا) به زبان فارسی، ۲۴ ژانویه ۲۰۲۰