تبدیل نظام فقاهتی به جمع یکدست مافیایی!

محمد ارسی

مقدمه:

پس از حوادث و وقایع اسفبار و جانگداز دو ماه اخیر ایران، خاصه سرنگونی هواپیمای اوکرائینی با شلیک موشک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که به کشته شدن ۱۷۶ مسافر بی‌گناه و معصوم منجر گردید، رهبر حکومت فقاهتی یعنی خامنه‌ای که همه‌کاره و صاحب اختیار تمام امور مملکت ایران ست در پیامی به پنجاه و چهارمین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان – وابسته به نظام فقهاء – در اروپا در جمع‌بندی از این حوادثی که به قول مفسری: «خیلی جانگداز بود و ۸۳ میلیون ایرانی را مجروح و مغموم کرد»، چنین می‌نویسد: “امسال نشست شما در میانه‌ی حوادث مهمی برگزار می‌شود که هر یک از جهتی نشانه‌ی عظمت و اعتبار ایران اسلامی و ملت انقلابی آن است. شهادت‌ها، قدرت‌نمائی‌های نظامی، حضور بی‌نظیر مردمی، روحیه قوی و عزم راسخ جوانان، در کنار هزاران مجموعه‌ی فعال در عرصه‌ی دانش و فن‌آوری و نیز رویکرد دینی و معنوی در بخش عظیمی از جوانان سراسر کشور، همه از سر برآوردن یک پدیده‌ی یکتا در جهان امروز خبر می‌دهد. پدیده‌ای که می‌تواند در آینده‌ی تاریخ تاثیرات عمیق و تعیین کننده بگذارد. گام دوم انقلاب اسلامی باید بتواند به حول و قوه الهی این پدیده را به کمال برساند و به ثمر بنشاند…”* 

و این هم جمع‌بندی اینجانب از حوادث و وقایع اخیر ایران:

یک: پایان یک ادعا

تظاهرات توده‌ی فقیر و گرسنه و حاشیه‌نشین شهرهای مهم ایران را در آبان‌ماه گذشته که به سرعت تمام در سراسر کشور انجام گرفت بدین‌جهت می‌شود نقطه عطفی دانست که مردم مستضعفی که نظام فقاهتی خود را نماینده‌ی آنها معرفی می‌نمود یا حامی بی‌چون‌وچرای خود قلمداد می‌کرد، اینک بر ضد همان دستگاه حاکمه‌ی مدعی برخاسته، و سینه به سینه‌ی پاسداران خامنه‌ای ایستاده؛ در معنا ادعای دائمی ملایان و مبلغان حکومت فقاهتی این بوده که: دشمنان و مخالفان نظام، از قشر مرفّه و طبقه‌ی متوسط و تحصیل‌کرده جامعه برخاسته‌اند یعنی مخالفت‌شان با خامنه‌ای و شرکاء، ناشی از وابستگی طبقاتی آنها و گرایشی ست که به غرب و آمریکا دارند؛ در عوض توده‌ی مستضعف و فقیر و گرسنه ، دل‌داده و پیرو و تکیه‌گاه دائمی رژیم ملایان هستند و رژیم هم به غیر از خدمت به این خلق مستضعف و احقاق حق و حقوق آنها هدف و وظیفه‌ی دیگری ندارد! اما بنا به مثل معروفی که می‌گوید: “به گفتارشان گوش دهید به کردارشان ایمان بیاورید” با به خاک و خون کشیدن انبوه خلق فقیر و فرودستی که به افزایش قیمت بنزین اعتراض کرده بودند، این ادعا و گنده‌گویی باطل گردید و روشن شد که خامنه‌ای و شرکاء با اقشار فقیر و ضعیف و فرودست، تضاد بیشتر و خصومت بدتری دارند تا با طبقات متوسط و مرفه و فرادست جامعه!

لذا در پی جنایت تهوع‌آوری که شخص ولی فقیه در مقابله با اعتراضات مردمی آبان‌ماه اخیر مرتکب گردید، خود و شرکاء و بسیج و سپاهیانش، در درماندگی تمام از پاسخگویی به سؤالاتی که به قصد کشف حقیقت، و اجرای عدالت مطرح گردیده بود، به این در و آن در می‌زدند تا راه فراری بیابند و جنایت عظیمی را که علیه اقشار فقیر و گرسنه و حاشیه‌نشین جامعه مرتکب شده بودند به بایگانی تاریخ بسپارند و به قول معروف ماستمالی کنند!

دو: قتل قاسم سلیمانی “هدیه‌ای” بود از طرف آمریکا برای خامنه‌ای

دستگاه‌های تبلیغاتی-امنیتی نظام، منتظر نهم دی بودند تا به نام یوم‌الله نُه دی ۸۸، روزی که با آوردن بسیج و پاسدارها به خیابانها، جنبش سبز ملت ما را به نابودی تهدید کرده بودند، بازهم بتوانند توده ملت را درحمایت از ولی فقیه و پاسدارها به خیابانها بکشانند و با‌های‌هوی و شعارهای ضدآمریکایی، منتقدان را مرعوب، و فضا را دوباره آرام کنند؛ البته نُه دی آمد ولی توده‌ی میلیونی مردمی که قرار بود به حمایت از رژیم ملایی به خیابانها بیایند، نیامدند و “حضرات” را سخت سنگ روی یخ کردند!

باری در آن درماندگی ناشی از کشتار عامی که کرده بودند، ترامپ ندانسته به داد رهبر نظام فقاهتی رسید یعنی با قتل سلیمانی، به علی خامنه‌ای این فرصت طلایی را داد تا با بسیج جمع کثیر و عظیمی از توده ملت ایران در مراسم تشییع جنازه سرفرماندهی سپاه قدس، نخست اینکه: نمایش قدرت سیاسی و برتری روحی و روانی بدهد؛ دو دیگر اینکه: به این توهم دامن بزند که پایه‌ی ملی و مردمی دارد و سیاست صدور انقلاب اسلامی‌اش در خاورمیانه که قاسم سلیمانی مجری آن بود، مورد تایید و حمایت تام و تمام اکثریت ملت ایران قرار دارد؛ سه دیگر اینکه: با سنگین‌تر کردن فضای امنیتی کشور، صدای هرگونه نقد و انتقاد و اعتراضی را در ارتباط با رژیم مستبد ملایی در جا خفه کند؛ نهایت اینکه: پرونده‌ی فاجعه‌ی قتل عامی را که آبان‌ماه گذشته صورت داده بود برای همیشه ببندد، جوری که بستگان کشته شده‌ها جرئت طرح هیچ سؤالی را در رابطه با عزیزان پرپرشده خود نداشته باشند!

آری، رژیم سرمست این توهّم پیروزی بود، که سردارانش با موشک زدن به هواپیمای مسافربری اوکراینی و قتل ۱۷۶ انسان نخبه و بی‌گناه، ایران و جهان را در بهت و حیرت تمام فروبردند و در نهایت نظام فقاهتی را در چاه دامی انداختند که خروج از آن بسی ناممکن می‌نماید!

سه: همراهی سازمان‌یافته مردم با “آقا”حساب شده و تشریفاتی است ولی مخالفت‌شان جدّی و دائمی!

فاجعه سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی و درپی آن، فریاد نفرتی که ایرانیان از ته دل علیه علی خامنه‌ای و عواملش بروز دادند همه‌ی محاسبات تبلیغاتی-ایدئولوژیکی رژیم را نقش برآب کرد و نشان داد که:

۱- مردم ما اصل ولایت فقیه را قاطعانه نفی می‌کنند وخود خامنه‌ای را مسؤل اصلی همه‌ی خطاها و جنایتهایی می‌دانند که نهادهای تحت امر او مرتب مرتکب می‌شوند، اما به احدی حساب پس نمی‌دهند!
۲- همراهی توده‌ی مردم ما باحکومت فقها – مثل شرکت در تشییع جنازه‌ی قاسم سلیمانی- امری لحظه‌ای و موقت است ولی مخالفت و مبارزه با نظام منفور فقاهتی دائمی و اساسی؛ در معنا پرانتزی است در روند طبیعی پیکار رهایی و آزادی از استبداد فقاهتی که فقط توده‌ی عامی و عقب‌مانده یا آن دسته از سیّاسها و روشنفکرنمایانی را می‌فریبد که مسحور و فریب خورده‌ی عوام‌اند!

چهار: خطای فردی در اجرای سیاست خطاکارانه بی‌معنی است!

رژیم مدعی است که شلیک موشک به هواپیمای اوکرائینی یک خطای فردی و انسانی بوده یعنی عامدانه نبوده و به اشتباه صورت گرفته است؛ برفرض که به عمد صورت نگرفته باشد، بازهم موضوع خطای فردی یا اشتباه انسانی پذیرفتنی نیست؛ زیرا قتل ۱۷۶ انسان بی‌گناه درجریان درگیری نظامی با آمریکا صورت گرفته؛ این درگیری نظامی هم مُنتج از سیاست آمریکاستیزی و سیاست صدور انقلاب اسلامی، و پخش بذر جهادیسم مکتب ولایت فقیه در آسیای غربی، خاصه در خاورمیانه‌ی عربی است؛ این سیاست منطقه‌ای خامنه‌ای منطقی و ملی و ایرانی نیست؛ از اساس اشتباه و خطا ست، انحرافی و غیرانسانی ست!

بنا براین، اینجور فاجعه‌ها نتیجه‌ی جبری سیاست‌های ایدئولوژیکی-جهادیستی پُرخطایی ست که خامنه‌ای و نهادهای امنیتی -نظامی‌اش خود را مکلّف به پیشبرد آن در”منطقه” می‌دانند؛ لذا شلیک موشک به هواپیمای اوکرائینی که دنیایی را عزادارکرد، یک خطای سیستمی ست، نه فردی وتصادفی؛ یعنی نتیجه‌ی ماجراجویی‌های پرمخاطره‌ی ولی فقیهی ست که خط ارتکاب خطا را در سیستم امنیتی و نظامی تحت امر خود، جا انداخته؛ ازطرفی عناصری را دررأس این نهادهای عظیم قرار داده که بیشتر آن که متخصص باشند متعهد‌اند، درمعنا متعهد به حفظ تخت قدرت علی خامنه‌ای ولی فقیه به هرقیمتی! ازینجهت است که می‌گویند: وقتی تعهد به جای تخصص می‌نشیند، وقتی بسیجی و سپاهی متعهد به”آقا” آتش به اختیار و همه‌کاره می‌شوند و در خط نظامی-سیاسی خطاکارانه‌ای حرکت می‌کنند و نیز موظف و مکلف‌اند که به هرقیمتی که شده جناح حاکم، مخصوصا رأس حکومت را حفظ کنند… در چنین شرائطی سخن گفتن از خطای فردی یا اشتباه انسانی، خود یک خطاست!

پنج: سیاست بقاء درقدرت به هر قیمت!

علی خامنه‌ای و شرکا با وجود اینکه جایی در میان مردم ایران ندارند و نیک می‌دانند که در ایران بی‌آبرو و در جهان منزوی‌اند، اما سیاست بقاء در قدرت به هر قیمت را پیش می‌برند یعنی به قیمت تجزیه و تباهی ایران و قتل صدها هزار زن و کودک هم که شده، می‌خواهند در تخت قدرت بمانند و حکومت کنند! در واقع خامنه‌ای راه هیتلر و صدام و قذافی را درپیش گرفته و تا انتهای تباهی ایران و منطقه خواهد تاخت! وقتی آن اعتراضات مردمی آبان را آنگونه باقساوت و توحش به خاک و خون می‌کشند یا هواپیمای اوکراینی را با ۱۷۶مسافر معصوم با موشک می‌زنند و حقیقت را از مردم مخفی می‌کنند و با پافشاری برخط صدور انقلاب اسلامی و ستیزه‌جویی با غرب و آمریکا ایران را در پرتگاه جنگ و ویرانی قرار می‌دهند؛ وقتی از رجزخوانی‌ها و ماجراجویی‌های نابودگر خود دست برنمی‌دارند، روشن است که حضرات فقهاء تحت هدایت “مقام معظم رهبری” راه هیتلر نازی و صدام و قذافی را در پیش گرفته‌اند یعنی: بقاء در قدرت به هر قیمت!

علی خامنه‌ای و شرکا با وجود اینکه جایی در میان مردم ایران ندارند و نیک می‌دانند که در ایران بی‌آبرو و در جهان منزوی‌اند، اما سیاست بقاء در قدرت به هر قیمت را پیش می‌برند یعنی به قیمت تجزیه و تباهی ایران و قتل صدها هزار زن و کودک هم که شده، می‌خواهند در تخت قدرت بمانند و حکومت کنند! در واقع خامنه‌ای راه هیتلر و صدام و قذافی را درپیش گرفته و تا انتهای تباهی ایران و منطقه خواهد تاخت! وقتی آن اعتراضات مردمی آبان را آنگونه باقساوت و توحش به خاک و خون می‌کشند یا هواپیمای اوکراینی را با ۱۷۶مسافر معصوم با موشک می‌زنند و حقیقت را از مردم مخفی می‌کنند و با پافشاری برخط صدور انقلاب اسلامی و ستیزه‌جویی با غرب و آمریکا ایران را در پرتگاه جنگ و ویرانی قرار می‌دهند؛ وقتی از رجزخوانی‌ها و ماجراجویی‌های نابودگر خود دست برنمی‌دارند، روشن است که حضرات فقهاء تحت هدایت “مقام معظم رهبری” راه هیتلر نازی و صدام و قذافی را در پیش گرفته‌اند یعنی: بقاء در قدرت به هر قیمت!

شش: تبدیل دستگاه ولایت مطلقه‌ی فقیه به دارودسته‌ی مافیایی!

علی خامنه‌ای با سلب قدرت و اختیارات از رئیس جمهوری و مجلس شورای اسلامی و سپردن آن به سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی، نهادهای انتخابی را ضمن حفظ ظاهر ازهرگونه ارزش واعتبارواقعی انداخته و دم ودستگاه حاکمه یی را شکل داده که به حکومت مافیایی شباهت بیشتری دارد تا به یک سیستم حکومتی از انواع و اقسامی که تاکنون تجربه کرده یا دیده و شناخته‌ایم، زیرا:
۱- هرسیستم حکومتی از دموکراسی و دیکتاتوری فردی گرفته تا توتالیتاریستی نوع فاشیستی و استالینیستی، نهایتاً منافع ملت و مملکت تحت اختیار خودرا در نظر می‌گیرد، به ویژه توسعه‌ی صنعتی و اقتصادی را در اولویت قرار می‌دهد چون اداره‌ی دیگر امور کشوری و لشگری و رسیدن به اهداف ملی حتی آرمانی و مکتبی نیز در گرو این توسعه‌ی اقتصادی و صنعتی ست؛ از رضاشاه و آتاتورک گرفته تا ناصر و سادات و سوهارتو، از موسولینی و استالین گرفته تا کیم ایل سونگ و مائو و فرانکو…کلّهم موضوع ارتقاء اقتصادی و ترقی سریع صنعتی را نقطه‌ی مرکزی و اساس سیاست خود قرار داده بودند؛ دور نرویم محمدرضاشاه پهلوی هرچند آزادی سیاسی و دموکراسی را قبول نداشت، در راه رشد و توسعه‌ی صنعتی و اقتصادی، و افزایش سریع ثروت ملی از هیچ تلاشی دریغ نکرد در معنا افزایش اعتبار ملی و بین‌المللی خود را نیز مشروط به رشد و توسعه‌ی صنعتی و اقتصادی ایران می‌دانست که امروزه نتایج مادی و فرهنگی آن کوشش‌های سازنده معلوم همه‌ی مردم منصف ایران است؛ اما حاکمان فعلی ما تنها قدرت حاکمه‌ای در جهان امروزاند که توسعه اقتصادی، افزایش ثروت جمعی و حفظ منافع ملی را نه تنها به چیزی نمی‌گیرند بل آشکارا فدای جاه طلبی‌های فقهی- جهادیستی خود در”منطقه” می‌کنند تا در تخت قدرت بمانند، و به قول خود حضرت “آقا” حرف اول را در خاورمیانه بزنند! از اینروی با همه‌ی اشتراکاتی که نظام فقاهتی با انواع و اقسام سیستم‌های توتالیتر و خودکامه و مکتبی دارد در امور اقتصادی که قوام اجتماعات بشری بسته به آن ست، از اساس متفاوت است. درحقیقت با غارت سیستماتیک ثروت و منابع ملی در جهت اهداف جهادی و سلطه‌طلبانه خود، به قدرت‌های خودکامه‌ی مافیایی شباهت زیادتری دارد تا به نظامهای دیکتاتوری فردی یا توتالیتاریستی مختلفی که ذکر آنها رفت!

از طرفی به لحاظ تداوم ماجراجوئی‌های انقلابی و اصرار بر ادامه‌ی انقلابیگری جهادی که غیر از تضعیف ایران و ترویج تعصب و خصومت در منطقه نتیجه دیگری نداشته، دار و دسته‌ی ولایی حاکم بر ایران با همه‌ی رهبران انقلابی گذشته فرق عمده دارند؛ مثلا انقلاب کبیر فرانسه فقط دَه سال طول کشید یعنی منافع و مصالح ملی، با رؤیاپردازی‌های انقلابی در تضاد قرار گرفت و به انقلاب پایان داد؛ در انقلاب اکتبر هم وقتی بلشویکها حاکم و مستقر شدند، در جریان اجرای برنامه‌های پنج ساله توسعه، با دنیای بورژوازی کنار آمدند و مسولیت انقلاب جهانی را به تروتسکیستهایی سپردند که از “حزب” اخراج شده بودند؛ در جمهوری خلق چین هم حماقت‌های ایدئولوژیکی و انقلابی‌گری در اوائل دهه‌ی سوم انقلاب به پایان رسید، سفر ریچارد نیکسون به چین کمونیست، بیست و یک سال پس از روی کارآمدن مائو، در واقع آغاز پایان انقلابی‌گری، و شروع آشتی و همکاری چین با جهان نو بود؛ اما رهبران ویتنام از قبلی‌ها هم سریع‌تر به جامعه‌ی بین‌المللی پیوستند، یعنی به مجرد پیروزی در ۱۹۷۵ میلادی ایجاد ویتنامی مترقی و مرفه وثروتمند را هدف اصلی خود قرار دادند و با این شعار که: گذشته را به گذشته بسپاریم و در صلح زندگی کنیم، دست دوستی و همکاری به سوی آمریکایی را دراز کردند که سالها با آن جنگیده وصدها هزار کشته و زخمی داده بودند…

اما علی خامنه‌ای و نهادهای تحت اطاعتش تنها حاکمان شناخته شده‌ی این جهان‌اند که چهل و دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دست از ماجراجوئی‌های ویرانگر انقلابی برنمی‌دارند که هیچ در تدارک گام دوم انقلاب‌اند تا با ترور شخصیتی و تبه‌کاری مافیایی هر نوع انتقاد و اعتراض و جنبشی راکه رهبر نظام فقاهتی را هدف قرار دهد در نطفه خفه کنند، و در خاورمیانه هم با تشدید تبلیغات ضد غربی و آمریکایی و ترویج ایدئولوژی انقلابی-جهادی خمینی بردامنه‌ی نفوذ خود بیفزایند!

۲- رهبری دارودسته حاکم بر ایران با قتل عامی که در آبان‌ماه گذشته راه انداخت، و بعد با فجایعی که پی در پی به‌بار آورد، نشان داد که فقط با اعمال قهر و خشونت نوع مافیایی ست که در قدرت باقی مانده و تحکُم می‌کند؛ اگر یک هفته اعدام و شکنجه و ترور را تعطیل کند، تق رژیم در می‌آید و سقوط می‌کند؛ در واقع این سطح از ترور شکنجه و قتل عامی که استبداد حاکم راه انداخته، اشتباه یا افراط‌گری فردی نیست، بل تمام موجودیت این “دولت درمانده” منوط به همین نوع تبهکاری‌های مافیایی ست که عالماً عامداً مرتکب می‌شود ولی مسؤلیتی را قبول نمی‌کند بل مثل مافیا جنایاتی را که کرده به خود قربانیان نسبت می‌دهد!

۳- این هیئت حاکمه هر نوع منبع حقانیتی را که لازمه‌ی “مشروعیت” و اقتدار یک سیستم حکومتی است از دست داده و مثل دارودسته‌های مافیایی نه حقانیت ملی دارد نه مقبولیت عامه، و نه حقانیت بین‌المللی ! زیرا بوده‌اند رژیم‌هایی مانند رژیم پرون در آرژانتین که حقانیت دموکراتیک نداشتند اما به سبب برخی حرکتهای پوپولیستی یا سرویس و خدماتی که به مردم می‌رساندند از مقبولیت عامه برخوردار بودند؛ جالب است که ولی فقیه حاکم بر ایران این مقبولیت عمومی را هم ندارد زیرا در اداره امور عادی مملکتی هم چنان گندی زده و فقر و رنج و ناامنی و فسادی به‌بار آورده که به غیر از انزجار جمعی و نفرت میلیونی ایرانیان از این هیئت حاکمه‌ی بی‌کفایت و منفور چیز دیگری نصیب رهبرمعظم و شرکاء نشده ست!

در سیاست خارجی و روابط بین‌المللی هم که فقهاء حقاً چراغان کرده‌اند یعنی آبرویی برای ایران و ایرانی نگذاشته‌اند تا برای خودشان هم بتوانند حقانیتی در دنیا کسب کنند؛ لذا به رده‌ی یکی از منزوی‌ترین رژیم‌های موجود درجهان سقوط کرده و ایران چنان ایزوله شده که به قولی: با رهبری حضرت آقا ایران ما هر قدر بخواهید دشمن تشنه به خون دارد اما یار و همسایه و کشور دوست ندارد! شاید این سخنان خود علی خامنه‌ای ولی فقیه در ملاقات با خانواده شهداء حرم در اوّل آذر ۱۳۹۵ بهتر از هر تحلیل و تفسیری مقصود نویسنده‌ی این سطور را برساند؛ می‌فرمایند:

“افتخار جمهوری اسلامی امروز این است که ما در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی و بالاسر آنها نیرو داریم، نیروهای حزب‌الله یا نیروهای مقاومت یا نیروهای اَمل. اینکه اینقدر ناراضی هستند و می‌گویند جمهوری اسلامی چرا دخالت می‌کند، به این خاطر است، ما امروز آنجا بالاسر اینها نیرو داریم”. آری حرف لیدر مافیا هم در دادگاه جنایی این بود که: ما فقط دشمن داشتیم هیچوقت دوست و متحدی نداشتیم البته پارتنر و یا عواملی داشتیم که با پول می‌خریدیم‌شان؛ در یک کلام ما فقط تهدید بودیم و بس!

۴- علی خامنه‌ای برای بسط سلطه‌ی استبدادی خود در جمیع امور مملکتی، و حذف فرد فرد کسانی که کمترین زاویه دیدی با او داشته باشند، درست به سبک مافیا افراد بداندیش و بدکاره و بدمذهب و بدنامی چون حسین شریعتمداری، صادق لاریجانی، احمدی‌نژاد، ابراهیم رئیسی، احمدجنتی، محمد یزدی، مصباح، علم‌الهدی و مسؤلین امنیتی و گردانندگان صدا و سیما را که نامردمی‌ترین چهره‌ها هستند در رأس امور تبلیغی و قضایی و نظامی و امنیتی مملکت قرار می‌دهد تا با دست باز و وجدان آسوده به هرخواست غیرانسانی و ضدایرانی خود جامه‌ی عمل بپوشاند و به هیچ مرجع و مرکزی هم جواب پس ندهد؛ در واقع سبک کارِ باندهای مافیایی هم چنین است یعنی انتخاب عناصرر ذل و پست و بدکاره… یک خطای گزینشی یا اشتباه در امر رهبری یک جمع آن چنانی نیست بل یک نیاز مافیایی حیاتی ست چون بدون این افراد بدنام و بی‌حقیقت و بدکاره اجرای افکار و اهداف تبهکارانه ممکن نمی‌گردد!

هفت: سیاست یک‌دست شدن رژیم و پایان کار جناح‌ها!

خامنه‌ای و شرکاء برای بسط سلطه‌ی استبداد ولایی و بقاء در تخت قدرت، غیر از یکدست کردن دستگاه حکومتی و حذف جناح‌ها راه چاره‌ی دیگری نداشتند و ندارند؛ ازینروست که حرف از گام دوم انقلاب و برانداختن سازشکارها و برچیدن نفوذ آمریکا و صهیونیزم می‌زنند که جزء پایان دادن به نفوذ و حضور اصلاح‌طلب‌ها، برچیدن جناحها و تشدید سرکوبگری‌ها در جهت یکدست کردن رژیم معنای دیگری ندارد. در واقع مجری شعار معروف “اصلاح‌طلب- اصول‌گرا دیگه تمومه ماجرا” خود خامنه‌ای و شرکایش هستند که عرصه را بر”اصول،گرایانی” چون علی لاریجانی و مطهری و نوری و امثال اینها هم تنگ کرده راه هر نوع اصلاح گام به گام یا تغییر و تحول مثبتی را محکم سد کرده‌اند؛ زیرا شرط نخست تحقق طرح و برنامه‌ی اصلاحات در یک نظام مسئله‌دار، اشتیاق قدرت حاکمه به توسعه‌ی دایره‌ی قدرت مرکزی و شرکت دادن “غیرخودی‌ها” در نهادهای تصمیم گیرنده است. وقتی رهبری نظام فقاهتی با قتل عام و بگیر و ببند و دروغ و افترا راه هرگونه مشارکتی را می‌بندد و دایره قدرت را تنگ تر و کوچک‌تر می‌کند، برای اصلاحات و رفُرم و میانه‌روی، دیگر جایی باقی نمی‌ماند که عرض اندامی بکند!

پایان سخن اینکه:

نظام فقاهتی در همه زمینه‌ها شکست خورده و هیچ نوع مشروعیت و مقبولیت داخلی یا حقانیت بین‌المللی برای حکومت برملت ایران ندارد؛ اصلاح‌طلبی هم به آخرخط رسیده و تمام شده است. اپوزیسیون برانداز نیز روی جنگ و جدال آمریکا با جمهوری اسلامی حساب باز کرده یعنی چشم امید به تشدید و تعمیق تضاد تهران و واشنگتن دارد تا کار رژیم آخوندی را یک سره کند. اما توده‌ی ملت ایران خسته است جداً خسته است؛ از اسلام و انقلاب و مرگ بر این و مرگ بر آن خسته است؛ از سیاست و تشکلات و تظاهرات سیاسی خسته است؛ از فقر و بیکاری و گرانی خسته است؛ از پاسدار و بسیجی و آخوند خسته است؛ از حاکم مستبدی که سی سال است این ملت را تحقیر می‌کند خسته است؛ از هر آنچه خود را مکرّر تکرار می‌کند واقعاً خسته است… باری این ایرانی در انتظار تغییر است، تغییری که به این اوضاع زار و اسفبار پایان دهد و چنان تحولی ایجاد کند که امید و اعتماد و کرامت انسانی را به ملت ایران باز گرداند!

برگرفته از نشریه الکترونیک ایران امروز

۱۴ بهمن ۱۳۹۸ – ۳ فوریه ۲۰۲۰