در پی فروپاشی شوروی، آسیای میانه و دریای خزر مورد توجه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار گرفت. منابع هیدروکربن این منطقه در کنار وجود بازار مصرف برای کالاهای تولیدی کشورهایی مثل چین، باعث شد تا قدرتهای بزرگ خواستار حضور و سرمایهگذاری در زیرساختار اقتصادی – صنعتی و کشاورزی کشورهای منطقه شوند. رقابت برای افزایش حضور و نفوذ در آسیای میانه پس از فروپاشی شوروی، از سوی کارشناسان سیاست خارجی، «بازی بزرگ ۲» نامیده شد.
در این راستا، آمریکا سیاست تنوع بخشی به خط لولههای انتقال انرژی را در پیش گرفت. هدف آمریکا انتقال منابع انرژی منطقه به بازار مصرف، بدون استفاده از زیرساختار انرژی و خاک روسیه بود. در سال ۲۰۰۶ و در زمان ریاست جمهوری جرج بوش، واردات نفت آمریکا از خاورمیانه به شدت افزایش یافت و این کشور جویای جایگزینی برای واردات نفت از منطقه خلیج فارس بود. در این بازه زمانی، منابع هیدروکرین دریای خزر و آسیای میانه، به عنوان جایگزین برای منابع انرژی خلیج فارس و خاورمیانه مطرح شد. البته باید خاطر نشان کرد که منابع انرژی دریای خزر و آسیای میانه قابل قیاس با منابع انرژی خلیج فارس نیست.
آمریکا با هدف بسط و گسترش «دموکراسی»های مطابق با ارزشهای سیاسی-اجتماعی و اقتصادی غرب در منطقه آسیای میانه و دریای خزر، خواستار صدور منابع هیدروکرین منطقه به بازار جهانی بود تا از آن طریق، هم اقتصاد این کشورها که پس از فروپاشی شوروی به شدت آسیب دیده بودند، بازسازی شود، و هم بخش خصوصی کشورهای منطقه فعالتر شود و بازار کشورهای منطقه، اندک اندک مطابق با اصل «بازار آزاد» شکل گیرد. در این بین، شرکتهای انرژی آمریکا هم خواهان سرمایهگذاری در میدانهای نفت و گاز کشورهای ساحلی دریای خزر بودند. شکلگیری بازار منطقه مطابق استانداردهای غربی، شرایط را برای سرمایهگذاری شرکتهای غربی میسر میساخت.
جرج بوش و اهمیت آسیای میانه در سیاست خارجی آمریکا
در زمان ریاست جمهوری بوش، آمریکا حضور فعالی در منطقه داشت. با توجه به حضور سربازان آمریکایی در افغانستان، آمریکا از پایگاههای نظامی خویش در منطقه برای ارسال نیرو و سلاح به افعانستان استفاده میکرد و تداوم حضور نیروهای آمریکایی در منطقه باعث شد تا جایگاه آسیای میانه و منطقه دریای خزر در سیاست خارجی آمریکا تا حدی حفظ شود. اما در دوره دوم ریاست جمهوری باراک اوباما و تعیین منطقه آسیا – پاسفیک به عنوان اولویت اول سیاست خارجی آمریکا، جایگاه آسیای میانه در سیاست خارجی این کشور به تدریج کاهش یافت. اوباما در طی دو دوره ریاست جمهوری خویش، به منطقه آسیای میانه سفر نکرد. ترامپ هم آن سیاست را ادامه داد و تا کنون از آن منطقه دیدار نکرده است.
ترامپ در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ توجه خاصی به منطقه آسیای میانه و دریای خزر نداشت و آن منطقه جزو اولویتهای سیاست خارجی دولت وی نبود. با توجه به گسترش فعالیت اقتصادی چین و نیز افزایش فعالیتهای امنیتی و نظامی روسیه در آن منطقه، دولت اوباما اقدام به تشکیل نشست وزرای امور خارجه پنج کشورهای آسیای میانه نمود. در این راستا، جان کری، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، در اواخر سال ۲۰۱۷ در سفری رسمی از آسیای میانه دیدار کرد و در جریان آن سفر، وی در شهرهای بیشکک، سمرقند، آستانه، دوشنبه و عشق آباد حضور یافت و با دولتمردان منطقه بحث و گفتگو کرد.
نشست بعدی، با حضور وزاری امور خارجه و رهبران آن کشورها در واشنگتن برگزار شد. در آن نشست، طرفین برای مبارزه با افراطگرایی، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، بسط و گسترش دموکراسی و …، به تبادل نظر پرداختند. آن نشست در حالی برگزار شد که سران چین و روسیه در کنار وزرای امور خارجه خود، بارها از منطقه دیدار کردند و روسای جمهوری کشورهای آسیای میانه نیز بارها میهمان رسمی پکن و مسکو بودهاند.
سفر مایک پمپئو به آسیای میانه
اوایل هفته جاری، مایک پمپئو در سفری رسمی، از آسیای میانه دیدار کرد. این سفر در حالی صورت گرفت که جنگ تجاری آمریکا و چین ادامه دارد. هدف از این سفر، گسترش روابط آمریکا با کشورهای منطقه اعلام شده بود، اما کاهش نفوذ و حضور روسیه و چین در منطقه نیز از اهداف عمده این سفر ارزیابی شده است.
اقتصاد چین نیازمند تامین انرژی مورد نیاز از منابع مختلف و مطمئن است. این کشور در حال حاضر از ترکمنستان، روسیه، وازبکستان گاز وارد میکند. قزاقستان هم مایل به صادرات بیشتر گاز به این کشور است و در نظر دارد تا از خط لوله قدرت سیبری، بهره گیرد. تمایل شرکتهای دولتی و خصوصی انرژی چین به حضور و سرمایهگذاری در میدانهای نفت و گاز منطقه، امری بدیهی است. بحران مالی سال ۲۰۰۹ فرصت مناسبی برای افزایش سرمایهگذاری شرکتهای چینی در منطقه بود. این شرکتها اقدام به سرمایهگذاری در زیرساختار انرژی کشورهای منطقه کردند و حتی در برخی کشورها چاههای نفت را نیز خریداری کردند.
حضور بخشی از اقلیت اویغور در کشورهای منطقه هم بهانهای در دست دولت چین است تا با افزایش سرمایهگذاری در این کشورها، مانع تاثیرپذیری اقلیت اویغور چین از کشورهای مسلمان منطقه شود و به این ترتیب، بتواند از نفوذ بینادگرایی اسلامی در خاک خود جلوگیری کند. برپایی کمپهای بازآموزی برای اقلیت اویغور در چین، با اعتراض رسمی دولت آمریکا و کشورهای اروپایی روبهرو شده است. پمپئو در جریان دیدار با وزیر امور خارجه قزاقستان، خواستار توجه بیشتر کشورهای منطقه به مسئله اقلیت اویغور در چین شده بود که با واکنش رسمی سفارت چین در ازبکستان روبهرو شد.
با توجه به وجود منابع مالی فراوان چین، این کشور در نظر دارد ۵۰ میلیارد دلار در همه بخشهای اقتصادی و صنعتی کشورهای منطقه سرمایهگذاری کند. این روند، از چند سال پیش شروع شده است و شرکتهای چینی در اکثر پروژههای منطقه حضور فعالی دارند. برخی کشورهای منطقه، از جمله تاجیکستان و قرقیزستان، اقدام به اخذ وام از چین کردهاند. اگر این کشورها نتوانند وام دریافتی را در زمان مقرر پرداخت کنند، احتمال بهرهگیری چین از آن وضعیت برای استفاده از زیرساختار این کشورها وجود دارد. چین در قبال دادن وام به کشورهای فقیر، امیتاز استفاده درازمدت از زیرساختار این کشورها را بهدست می آورد.
از سوی دیگر، منطقه آسیای میانه به نوعی حیاط خلوت روسیه محسوب میشود. این کشور به هیچوجه مایل به افزایش نفوذ آمریکا در منطقه نیست، اما به نظر میرسد که با حضور اقتصادی و سرمایهگذاری چین در آن ناحیه مشکلی ندارد. هماکنون ازبکستان با داشتن منابع گازی وسیع، شاهد حضور لوک اویل روسیه است که نقش مهمی در تعیین مقصد صادراتی گاز ازبکستان ایفا میکند. هم چین و هم روسیه، از عنصر سرمایهگذاری برای نفوذ بیشتر و تاثیرگذاری در سیاست خارجی کشورهای آسیای میانه بهره میگیرند. در عین حال، با توجه به امکانات محدود شرکتهای روس، طبیعی است که شرکتهای چینی حضور فعالتری در منطقه داشته باشند.
با توجه به تداوم اولویت منطقه آسیا پاسفیک در سیاست خارجی آمریکا در زمان ترامپ، نباید شاهد نقشآفرینی بیشتر آمریکا در آسیای میانه بود. تا این منطقه جزو اولویتهای سیاست خارجی آمریکا قرار نگیرد، نفوذ چین و روسیه در آن افزایش خواهد یافت. شاید بتوان ادعا کرد که مقابله با بنیادگرایی، مولفه مشترک در سیاست روسیه و چین نسبت به منطقه است، و طبیعی است که این دو کشور سیاست کاهش نفوذ آمریکا در منطقه را نیز دنبال کنند. شرکتهای انرژی آمریکا در پروژههای نفت و گاز آذربایجان و قزاقستان حضور دارند، ولی با توجه به سهم و نقش محدود این شرکتها در پروژههای انرژی این منطقه، میتوان انتطار داشت که سهم شرکتهای انرژی چین در آن پروژههای انرژی افزایش یابد، و تداوم چنان روندی، به معنای افزایش نفوذ این کشور در منطقه خواهد بود.
منبع: سایت بریتانیائی ایندیپندنت به زبان فارسی، ۶ فوریه ۲۰۲۰