آذرخش ایرانی
کمابیش تا سال ۱۳۷۶، یعنی سال روی کار آمدن خاتمی، به چهرههای سرشناس (سلبریتیها)، به ویژه در عرصههای ورزش، موسیقی، هنر و ادبیات نه تنها میدان داده نمیشد، بلکه از چهره شدن آنها جلوگیری هم میشد. حتی تا سالها عرضه و فروش تصاویر چهرههای سرشناس (سلبریتیها)، به ویژه از دنیای ورزش، موسیقی و سینما در پیادهروهای خیابانها و فروشگاهها ممنوع یا محدود بوده و شاید هنوز هم باشد. در چهار دههی گذشته، ما بارها شاهد آن بوده ایم که به محض اینکه هنرمندی، خصوصاً در پهنهی ورزش، موسیقی، سینما و تلویزیون به شهرتی میرسید و بیم آن میرفت که به زودی به چهرهای مطرح در جامعه بدل شود، – جدای از اینکه در کنار نظام بوده یا نبوده – دامنهی فعالیتهای او به شکلها و روشهای مختلف تنگ و تنگ تر میشد، تا جایی که از صحنهی جامعه محو و به تدریج فراموش میشد. حتی مراجع دینی نیز از این قاعده مستثنی نبودند. فقط با چهرههای سرشناسی که از رژیم گذشته باقی مانده بودند، به جز محدود کردنشان کار دیگری نمیتوانستند بکنند. این یکی از ویژگیهای بارز جامعه و نظام پیشوامحور است.
اما از زمان روی کار آمدن خاتمی که حمایتهای چهرههای سرشناس، به ویژه در عرصهی موسیقی، هنر و ادبیات نقش تأثیرگذاری در پیروزی انتخابات او داشت، نظام به نقش چهرههای سرشناس به درستی پی برد. و درست پس از آن میبینیم که چگونه نامزدهای انتخاباتی، از هر سنخ و گروهی، در همراه کردن و جلب حمایت چهرههای سرشناس میکوشند، تا جایی که به وعده و وعید و تطمیع و حتی ترفند نیز دست میآویزند.
در روزگاری که عرصهی زندگی سالم برای همه تنگ و تنگتر و کار شرافتمندانه، به ویژه برای هنرمندان سخت و سختتر میشود، و در زمانی که انحصارهای بزرگ دولتی و شبهدولتی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و هنری در کشور تولیدات و سیاستگذاریهای کلان فرهنگی و هنری را تعیین و در این راستا بیدریغ هم هزینه میکنند، برای بسیاری از هنرمندان، به ویژه چهرههای سرشناس دو راه بیشتر باقی نمیماند: یا از کار کنار بکشند یا به سیاستهای حاکم تن در دهند. و خوب، کم نیستند در این میان، ورزشکاران و هنرمندانی که در این وانفسای گرانی و تورم فزاینده و خردکننده، گه گاه و در مواقع حساس سیاسی به یاری نظام بشتابند و هدایت افکار عمومی را برای آنها آسانتر کنند و البته آیندهی شغلی خود را نیز با چنین خوشخدمتیهایی تضمین نمایند. هنرمندان و تولیدگران فرهنگی حکومتی حسابی جداگانه دارند که کاملاً آگاهانه و عامدانه در راستای اهداف نظام انجام وظیفه میکنند و به آن آشکارا افتخار هم مینمایند!
طبیعی است که هر کسی به اندازهی وزن و جایگاهی که در کار خودش دارد، نقش و سهم ایفا میکند. برای مثال در یک مجموعهی تلویزیونی تهیه کننده، نویسنده و کارگردان نقش تعیینکنندهتری از بازیگران و بازیگران بسته به نقش آفرینی و اندازهی شهرتشان تأثیرگذارتر از عوامل پشت صحنه، همچون فیلمبردار و مسئول تدارکات و جز آن هستند.
این سیاست فقط ویژهی دنیای واقعی نیست. در دنیای مجازی نیز این سیاست به شکلها وشیوههای مختلف پیش میرود. فیسبوک، تلگرام، اینستاگرام، توییتر و بسیاری شبکههای مجازی دیگر، عرصهی تاخت و تاز این چهرههای سرشناساند که گاه از طریق اتاقفکرهای نظام هدایت و حمایت میشوند. اتفاقاً دنیای مجازی اغلب به دلیل ناشناس بودن و ناشناس ماندنِ دستهای پشت پرده عرصهی بسیار مناسبی برای چهره سازی و تخریب چهره است. و هر چه چهره، چهرهتر و دروغ بزرگتر، تأثیرش بیشتر! کار به جایی رسیده که حتی رسانههای دولتی و نیمهدولتی نظام میکوشند با چاپ تصاویر تمامقد دشمنان قسم خوردهی خود و از زبان آنها نیز سیاست خود را توجیه کنند و پیش ببرند. حتی اینها از چهرههای محلیِ تا اندازهای شناخته شده که نیمچه اعتباری در میان مردم دارند، نیز نمیگذرند و با فشار و تهدید یا تطمیع سعی میکنند آنها را در خدمت خود در بیاورند.
همزمان باید یادآور شد که خوشبختانه تا کنون بیشتر چهرههای شاخص و تأثیرگذار ورزشی، هنری و ادبی در کنار مردم ماندند و قلم، قدم و هنر خود را به حکومتیان نفروختهاند. اما با این همه نمیتوان نقش و تأثیر همان اندک هنرمندان درجه چندمی را که برای چند دِرهمی بیش، راه خود را از مردم جدا کردهاند، نادیده انگاشت و یا تلاش حکومتیان برای به دام انداختن هنرمندانی بیشتر را ناچیز پنداشت. در این میان البته گاه هنرمندان و نویسندگان مردمی نیز بوده و هستند که به گمان خود و به نام مردم و میهن از این یا آن جناح، این یا آن شخص، این یا آن رویداد مستقیم یا غیرمستقیم حمایت کردهاند، اما حساب آنها را باید از خودفروختگان و مردمفروشان جدا دانست و در جای و جایگاه خود در بارهشان به داوری نشست. و نیز ناگفته نباید گذاشت که البته هنرمندانی هم هستند که شاید به دلیل باورهای شخصیشان و نه الزاماً در خدمت به دستگاه حکومتی، نظراتی را مطرح میکنند که در نهایت آب به آسیاب حاکمیت میریزند و یا در بهترین یا بدترین حالت مورد سوء استفادهی نظام قرار میگیرند.
واقعیت و تجربه نشان داده که برخلاف ادعای خودِ نظام و تصور بسیاری، وقتی پای بقا و منافع نظام به میان میآید، نظام هیچگونه خط قرمز و تابویی نمیشناسد: دروغ میگوید، فریب میدهد، شایعه میسازد، وعدههای دروغین میدهد، با دشمنان خودساخته و قسم خوردهی خودش معاملههای پنهانی میکند، با کافران و خداناباوران پیمان میبندد، و… و این، در کنار عوام فریبیهای دینی، کار را برای مردم در رویارویی با آن بسیار سختتر و پیچیدهتر میکند. نقش و سهم چهرههای سرشناس در چنین شرایطی در روشنگری اذهان عمومی بیش از پیش آشکار میشود.
و سخن آخر اینکه: جمهوری اسلامی در پهنهی کار تبلیغی و (ضد) فرهنگی در مقایسه با فاشیسم هیتلری و کمونیسم روسی پدیدهی نوینی است که باید در جای خودش واکاویده شود.
برگرفته از سایت ایران امروز
۲۸ تیر ۱۳۹۹ – July 18th, 2020