عباس جوانمرد، از چهرههای برجسته تئاتر و نمایش تاریخ معاصر ایران، دوشنبه گذشته، ۷ مهرماه، در سن ۹۲ سالگی به دلیل کهولت سن و بیماری جسمانی، در تورنتوی کانادا درگذشت. خبرها از ایران حکایت دارد که روز ۱۴ مهرماه در فضای باز تالار وحدت گروهی از هنرمندان تئاتر گرد هم میآیند تا یاد و خاطره «بنیانگذار تئاتر ملی» ایران را گرامی دارند.
عباس جوانمرد تقریبا دو سه سالی قبل از انقلاب به خارج از ایران آمد و در سالهای پس از انقلاب هم تقریبا در ایران فعالیت جدی تئاتری نداشت، و عمده وقتش در کانادا صرف شد. اما هیچگاه سفر و حضور در ایران را از دست نداد و ارتباط خوبی با جامعه تاتری داخل کشور داشت. در سالهای میانه دهه هفتاد نیز چند مدتی در دانشگاه سوره به تدریس تئاتر پرداخت و برخی از تجربههای گذشته خود را به نسلی از دانشجویان تئاتری انتقال داد.
عباس جوانمرد زاده ۱۳۰۷ است و فعالیتهای تاتری خود را از سالهای دهه ۳۰ آغاز کرد و در واقع یک اتفاق تصادفی پای او را که قهرمان شنای کشور بود، به تئاتر باز کرد. در گفتگویی از او که در تارنمای انسانشناسی و فرهنگ منتشر شده است، او از آشنایی با صادق شباویز میگوید که روزها قبل از همه و با شتاب از استخر میٰرفت و همین سبب شد تا کنجکاوی جوانمرد جوان تحریک شود و از او بپرسدکه به کجا میرود. شباویز داستان شیفتگی خود را به تئاتر و گروه زیر نظر عبدالحسین نوشین برایش بازگو میکند و راهی میگشاید تا عباس نیز به عنوان مستمع آزاد به کلاس نوشین بپیوندد.
جوانمرد تجربههایی با گروه تئاتر زیر نظر عبدالحسین نوشین داشت، اما آن تجربهها نتوانست روح جستجوگر او و گروهی دیگر از جوانان عاشق تئاتر را ارضا کند. لذا در پی کشف جهان تازه تری بودند و در نهایت توانستند در سال ۱۳۳۴، گروه اول هنر ملی را پیریزی کنند.
ازدواج با نصرت پرتوی (بازیگر و نویسنده تئاتر) در سال ۱۳۳۸ بستری را فراهم آورد تا او با همکاری همسرش، در چند حوزه خاص تئاتری تمرکز افزونتری یابد. از این سال تا سال ۱۳۵۵ و قبل از سفرش به خارج از کشور، او هم کار تشکیلاتی تاتری انجام داد (شکلدهی به گروه تئاتر ملی)، هم بازی کرد، و هم به کارگردانی پرداخت. در این دوره او ۲۸ نمایش صحنهای و بیش از ۳۰ نمایش تلویزیونی را کارگردانی میکند. تاسیس کارگاه «خانه نمایش» هم از ابتکارات او در این دوره است که در سال ۱۳۴۵ آن را بنا نهاد.
در کارنامه کاری جوانمرد، کارگردانی و بازی در نقش «پهلوان اکبر» در نمایش «پهلوان اکبر میمیرد» بهرام بیضایی نیز برجسته است. آن نمایش سبب شد تا جوانمرد به سراغ تهیه فیلمی بر اساس آن نیز برود. آن فیلم قرار بود با مشارکت فیلمبردار انگلیسى، «آلیور گمجى»، و پخش «کارلو پونتى» در استودیو فیلم لندن انجام شود که به پایان نرسید.
در کارنامه او ساخت سه فیلم یک ساعته بههمپیوسته دیگر با نامهاى «روزى خدا»، «در اندوه تولدى دیگر»و «کنار آتش دوست» براى تلویزیون هم وجود دارد که به گفته جوانمرد در گفتگو با تارنمای انسانشناسی و فرهنگ، هرگز از محاق توقیف خارج نشدند.
در سالهای پس از انقلاب او عملا فعالیتی نداشت، اما در سال ۱۳۶۷ به اتفاق همسرش به کانادا رفت و در آنجا برخی فعالیتهای تاتری، از جمله اجرای چند نمایشنامه و بنا گزاری مرکز مستقلى براى آموزش و تولید نمایش به نام «نمایشخانه هنر» را دنبال کرد.
کارنامه کاری عباس جوانمرد نشان میدهد که او به تئاتر به عنوان یک هنر فاخر باور داشت و مرزهایی را در زندگی کاری و شخصی خود برای تئاتر تعریف کرده بود و استانداردها و معیارهایی را در نظر داشت که با باورداشتهای اجتماعی و علایق روشنفکریاش همقران بود. او به اصالت هنر نظر داشت و معتقد بود که «اصالت هنر میتواند تو را جلا دهد و جان و روحت را بنوازد. این وظیفۀ بزرگ را هنر به دوش میکشد تا تو را به کمال و غایت انسانی برساند، تا بدان پایه که حق توست و سزاوار آن هستی، اینها جملگی هست و خواهد بود اگر تو به اصالت آن دست یافته باشی، وگرنه هیچ.» (ص- ۱۲- دیدار با خویش)
در همین مسیر است که او هنر و زندگیاش را توامان تعریف می کند و این که هنرمند باید انتخاب کند که «هنرمند راستین و استوار بر پاهای پویا و رونده خویش باشد و نجیب، یا شبههنرمندی با رنگ و لعاب فریبنده و بینجابت و فرصت طلب.» ( همان – ص ۱۳)
چهرهای چون او، کاپیتانی را میماند که بر عرشه کشتی تئاتر و هنر واقعی نشسته است که به قول خودش «دله و سودجو و فرصت طلب نیست… مناعت طبع والای او جای هیچ نیازی را در طبع او نمیگشاید. جز اینها اگر باشی، غریبهای. پا به این خانه نگذار که خانه خانه تو نیست.» (همان- ص ۱۴)
صراحت او در برخی از مقاطع تحسین برانگیز است. در پیوند با زمانی که با همکارانش تازه فعالیت تاتری را پس از کودتای ۲۸ مرداد شروع کرده بودند و نسبت به تئاتر سبُک و کوچهبازاری و بیدغدغه که جز سرگرمی مردم غایتی دیگر نداشتند معترض بودند، می گوید: «غرض اصلی ما متلاطم ساخت مانداب بیخاصیتی بود که به جای طراوت و شادابی میرفت که با ولنگاری عملهجات طرب به گندابی فاسد و خطرناک تبدیل شود.» (دیدار با خویش- ص ۱۷ و ۱۸)
جوانمرد و جمع دوستانش گمشدهای داشتند که نمیدانستند چیست، اما تفاوت دیدگاه خود با تئاتر «باری به هر جهت» را میدانستند و به همین دلیل، سر در هر جایی می کردند که بتوانند خود را به هنری بیارایند که آبی بر آتش هدفهای آرمانی آنها باشد. این جمع کوچک اما صمیمی، بعدها در زمره بهترین هنرمندان تئاتر ایران درآمدند. علی نصیریان، جعفر والی، جمشید لایق، اسماعیل داورفر، خجسته کیا، فهیمه راستگار و …، در زمره همین جمع بودند که بعدها بیژن مفید هم به آنها پیوست.
مسیر را برای آنها پیرمردی عاشق به نام شاهین سرکیسیان باز کرد که به روی آنها درِ دنیایی را گشود که هم با نمایشهای سبُک و بازاری، و هم با دنیای تئاتر عبدالحسین نوشین و نیز «جامعه باربد» تفاوتهای اساسی داشت.
از عباس جوانمرد کتابهای متعددی باقی مانده است که جدا از آثار نمایشی، از جمله مهمترین آنها میتوان به کتاب «تاریخ گروه هنر ملى» و کتاب «تئاتر، هویت و نمایش ملى» اشاره کرد.
یک زندگینامه خودنوشت هم از او باقی مانده است که در سال ۱۳۹۶ از سوی فرهنگ نشر نو با عنوان زیبا و تاثیرگذار «دیدار با خویش» منتشر شد و در شهریورماه همان سال، با حضور خود جوانمرد از آن اثر رونمایی شد. «دیدار با خویش»کتابی است که به نظر میرسد چه نویسنده و چه ناشر روی آن انرژی و وقت بسیاری صرف کردهاند تا اثری ماندنی و خواندنی از این پیشکسوت تئاتر ایران به یادگار بماند؛ اثری که تجربه های مهم او از دورانی که تئاتر را شروع میکند تا زمانی که گروه تئاتر ملی را شکل میدهند تا بازی در نمایش «پهلوان اکبر میمیرد» بهرام بیضایی، یا همکاری با بیژن مفید در کار تئاتر، و سایر خاطرات و تجربههایی که قطعا به کار نسلهای آینده میاید و میتواند نوری بر گوشه ای مهم از تاریخ تئاتر معاصر ایران بیفکند. عناوین بسیار کوتاه انتخاب شده اند و نثر کتاب نیز بسیار روان و فخیم است و خواننده را به درون خود میکشاند. نمونهای از نثر او، چه در محتوا و چه در فرم، بازتابی است از دغدغههای آرمانیاش در تاتر:
«صحنه به من آموخت چگونه باید روحی بزرگ و وسیع داشته باشی. روح باید آنقدر بزرگ باشد که در آن وانفساهای بییاوری و تنگناهای شکوتردید به توی تنها کمک کند، چون در آن غربت تنهایی، به تنها چیزی که نمیاندیشی خودت است، در همان لحظات وانفسا باید بدانیم همان صحنه آنقدر بی رحم میشود، باور نکردنی. گاه زرق و برق و رنگ و لعاب های شبه هنریاش به گونه ای تو را میفریبد که دیگر تو نه آن بارقه، که خودت را هم نخواهی شناخت.
این وادی بیهمتای بیرقیب را چه بنامم، که شایستۀ آن باشد.» (از مقدمه کتاب «دیدار با خویش»)
منبع: سایت بریتانیائی ایندیپندنت به زبان فارسی، ۴ اکتبر ۲۰۲۰