احمد زیدآبادی
چند سال پیش در یک کشور اروپایی – به گمانم بریتانیا – نمایشی روی صحنه رفت که ماجرای خیانت یهودای اسخریوطی به عیسی مسیح را روایت میکرد. این روایت به خلاف متون انجیلی، خیانت یهودا را معرفی و شناساندنِ مسیح به فریسیان و کاهنان یهودی برای دستگیری او نمیدانست، بلکه خیانت اسخریوطی را “تجاوز جنسی” به عیسای ناصری قلمداد میکرد و گویا در صحنۀ تئاتر به اجرا میگذاشت!
شماری معدود از کلیساها به این نمایش اعتراض خفیفی کردند، اما اعتراض اصلی از جانب برخی از جماعتهای مسلمان بود که پس از سر و صدایی معمول فرونشست.
در واقع ارباب کلیسا و جمعیتهایی مسیحی سالیان درازی است که با این نوع توهینها نسبت به دیانت و پیامبر خود که او را تجسم خدا هم میدانند، کنار آمدهاند و معمولاً حساسیتی در این باره نشان نمیدهند.
مجامع یهودی نیز هر توهین و ناسزایی را نسبت به دیانت خود به شرطی که جنبۀ نژادپرستانه به خود نگیرد و به نفی هولوکاست نینجامد، چندان وقعی نمینهند و حتی بسیاری از خودِ آنها، در تمسخر متون دینی یهود از برخی ملحدان چیزی کم نمیگذارند. برای نمونه عزر وایزمن، رئیس جمهور سابق اسرائیل گفته بود که بخشهای بسیار زیادی از کتاب مقدس – تورات – مزخرف است و ارزش یک بار خواندن را هم ندارد! این نوع اظهارات و بسیار تندتر از آن، از سوی رهبران احزاب یهودی سکولار در اسرائیل بسیار تکرار میشود.
جماعتهای مسلمان اما با توهین به پیامبر و دیانت خود همچنان سختگیرانه برخورد میکنند. مادامی که این سختگیری جنبۀ انتقادی و محکومیت لفظی داشته باشد، مشکلی به وجود نمیآید اما هنگامی که واکنشها در قالب تهدید و ارعاب و قتل و کشتار، صورت عملی به خود میگیرد، خشم افکار عمومی بخصوص در جوامع غربی را برمیانگیزد و حتی جوامع میانه رو مسلمان را با خطر اتهام تروریسم و نارواداری مذهبی روبرو میکند.این در حالی است که جوامع مسلمان هنوز در مورد “اصل توهین” و میزان رواداری آن پیشنهاد روشنی ارائه نکردهاند. به عبارت دیگر آنها مشخص نمیکنند که آیا هرگونه توهین به رهبران ادیان، مکاتب و ایدئولوژیهای گوناگون قبیح و ممنوع است و یا اینکه فقط خواهان ممنوعیت توهین به پیامبران ابراهیمی هستند؟
اگر مورد دوم منظورشان باشد، در یک جهان سکولار این استثناء مورد قبول قرار نمیگیرد چرا که از نگاه جوامع دیگر، ادیان ابراهیمی هیچ تفاوتی با دیگر ادیان یا مکاتب ندارند! اما اگر منظور ممنوعیت توهین علیه رهبران تمام ادیان و آیینها و مکاتب و ایدئولوژیها باشد، در آن صورت آیا شامل بودا و کنفسیوس و زرتشت و لائوتزو و خدایان هندو و رهبران بهایی از یک طرف و کسانی چون مارکس و انگلس و لنین و مائو و پاپ و روسو و ولتر و منتسکیو و هزاران نفر دیگر از این قبیل هم میشود؟
اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، در آن صورت جوامع مسلمان بیش از دیگران تحت فشار و ممنوعیت قرار میگیرند چرا که توهین به این گونه افراد امری عادی در میان آنهاست!
متأسفانه بسیاری از مسلمانان هنوزاین اصل طلایی را نیاموختهاند که آنچه را بر خود نمیپسندی بر دیگران هم مپسند! این دسته از مسلمانان توهین به رهبران مکاتب دیگر را “حق” مشروع خود میپندارند و اما هرگونه توهینی علیه مقدسات خود را با تهدید و قتل پاسخ میدهند. این نکتهای است که مردم جوامع دیگر نه فقط درک نمیکنند بلکه تعبیرهای تندی در بارۀ آن به کار میبرند.
این در حالی است که برخی مسلمانان حتی در مورد اختلافهای فرقهای درون دینی خود نیز هیچ حد و مرزی را رعایت نمیکنند. برای نمونه در برخی کتب عهد صفوی، اهانت نسبت به عمربن الخطاب خلیفۀ دوم مسلمین، از مرز شناعت هم گذشته به طوری که عرق شرم بر جبین مینشاند و پشت آدم را میلرزاند!آخر وقتی برخی مسلمانان رعایت حال همکیشان خود را هم نمیکنند، چگونه انتظار دارند مردمان خداناباور و لائیک و ملحد رعایت حال پیامبر اسلام را کنند؟
به هر حال، مسئلۀ توهین عملاً به معضلی فرهنگی تبدیل شده است که جستجوی راهی منطقی و قابل قبول برای تمام اطراف قضیه، مورد نیاز است. اما یافتن چنین راهی با تعصب و خامی از یک طرف و تهدید و ارعاب از طرف دیگر نه فقط میسر نیست، بلکه به جنگ ۷۲ ملت در جهان دامن میزند!
۱۳ آبان ۱۳۹۹ – November 3rd, 2020