لایحه بودجه ۱۴۰۰، سند مالی یک دولت ورشکسته است؛ دولت تنها که نه، سند ورشکستگی کلیت یک نظام سیاسی و اقتصادی است که کشتیاش به دنبال یک دهه بحران عاقبت به گل نشسته است.
در طول چهار روزی که از تقدیم لایحه بودجه ۱۴۰۰ به مجلس میگذرد، انتقادهای زیادی مطرح شده که البته همه بهجا است. اما آنچه کمتر به آن پرداخته شده، این است که بدیل این بودجه چه میتوانست باشد؟
مهمترین ویژگی یک بودجه خوب، واقعگرایی است. سیاستمداران نسخهپیچ در حمکمت اسلامی سالها است به سیر در عوالم هپروت عادت کردهاند، اما بودجهنویسها باید پایشان روی زمین سفت باشد که ظاهرا نیست. باید هم حواسشان به تشخیص هزینههای ضروری از غیرضروری باشد و هم نگاه واقعگرایانهای به منابع درآمدی داشته باشند؛ یعنی وقتی حساب میکنند که طبق ردیف درآمدی شماره ۱۱۰۱۰۴ نهادها و بنیادهای انقلابی در سال آینده ۱۵۱۵ میلیارد تومان مالیات میدهند، باید مطمئن باشند که آیا نهادهای زیر نظر رهبری تن به این کار خواهند داد؟ اما اگر تشکیلات اقتصادی «خامنهای» مانند گذشته زیر بار نروند، دقیقا به اندازه ۱۵۱۵ میلیارد تومان از همین بودجه از دست خواهد رفت؛ مثلا پول به اندازه بودجه جاری یک سال دو دانشگاه «تهران» و «صنعتی شریف» کم خواهد آمد.
دخل خالی و پز عالی
صرف نظر از ردیفهایی مثل مالیات نهادهای انقلابی، کسری عملیاتی بودجه سال آینده بیش از ۳۱۹ هزار میلیارد تومان است. این حجم از کسری حتی به قیمت ثابت (یعنی با احتساب تورم) یک رکورد در سالهای اخیر محسوب میشود. در لایحه بودجه ۱۳۹۹ تراز عملیاتی منفی ۱۰۶ هزار میلیارد تومان و در لایحه بودجه ۱۳۹۸ منفی ۱۱۲ هزار میلیارد تومان بود. یعنی میزان هزینههای جاری سال آینده این مقدار کمتر از درآمدهای دولت در سال آینده است. این هزینه قرار است از طریق منابع نفتی، فروش اموال دولت و واگذاری منابع مالی تامین شود، اما اگر این پیشبینی درست در نیاید چه خواهد شد؟ اگر مانند امسال درآمدهای نفتی محقق نشود، برای دولت چه پیش خواهد آمد؟
این سوالی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. چرا در این وضعیت که فروش و صادرات نفت ایران به پایینترین حد در نیم قرن گذشته رسیده است، دولت روی نفت قمار کرده است؟
قمار نفتی یا انتقام خون سلیمانی و فخریزاده
بودجه ۱۴۰۰، سند مالی دولتی است که در یک بنبست تمامعیار اقتصادی گرفتار شده است و هیچ امید و چشماندازی به جز نفت پیش روی خود نمیبیند. هم غمانگیز و هم خندهدار است. غمانگیز از این جهت که در واقعیت امیدی جز رفع تحریمها و تزریق دوباره پول نفت به اقتصاد ایران وجود ندارد و خندهدار از این جهت که رهبران حکومت اسلامی در بالاترین سطح مشغول جر و بحث در این بارهاند که با دولت جدید آمریکا مذاکره کنند یا این که به حساب جان و مال مردم و شهروندان ایران، انتقام خون «قاسم سلیمانی» و «محسن فخریزاده» را بگیرند.
دولت در لایحه بودجه ۱۴۰۰ پیشبینی کرده است چیزی نزدیک به ۲۰۰ هزار میلیارد تومان منابع نفتی به بودجه عمومی تزریق کند؛ چیزی حدود یکچهارم کل بودجه عمومی. این رقم حدود ۴ برابر بیشتر از بودجه امسال و حدود ۱/۴ (یک و چهار دهم) برابر بیشتر از بودجه سال ۱۳۹۸ است. البته در بودجه پارسال قیمت تبدیل دلارهای نفتی به ریال حدود ۴۲۰۰ تومان و در بودجه امسال حدود ۸ هزار تومان بود، اما امسال احتمالا هر دلار نفتی زیر ۲۰ هزار تومان به ریال تبدیل نخواهد شد؛ یعنی وابستگی واقعی نفتی بودجه امسال نسبت به سال گذشته حدود دو برابر امسال و نصف بودجه سال ۱۳۹۸ خواهد بود.
اما چرا نفت؟ چرا وقتی میزان تولید نفت در ایران به پایینترین حد تاریخی بعد از دهه ۱۳۵۰ رسیده و صادرات نفت در ایران بر اساس گزارشهای غیررسمی کمتر از ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار بشکه است، دولت ایران همچنان روی نفت حساب میکند؟ این سوال یک جواب مشخص دارد و آن این است که راه دیگری وجود ندارد.
چه کسی مالیات میدهد؟
در چهار روز گذشته بسیاری از نمایندگان مجلس و هواداران رهبر جمهوری اسلامی ایران در شبکههای اجتماعی، لایحه بودجه ۱۴۰۰ را به دلیل وابستگی نفتی به باد انتقاد گرفتهاند. آنها نمیدانند -یا خود را به ندانستن میزنند- که اگر امید به فروش عادی نفت ایران در سال آینده یک درصد باشد، امکان تحقق جبران کسری بودجه از طریق سایر منابع درآمدی صفر است.
مهمترین منبع درآمد دولت مالیات است که در بودجه سال آینده کمتر از ۲۵۰ هزار میلیارد تومان پیشبینی شده است. بسیار دور از ذهن است که این درآمد محقق شود. اقتصاد ایران، پس از طی کردن بزرگترین رکود تاریخ معاصر، توان فشار مالیاتی را ندارد. رکود سه ساله چنان بلایی سر بخشهای واقعی اقتصادی ایران آورده است که هم کسبوکارهای خصوصی و هم کسبوکارهای دولتی بیش از افزایش خراج، مستحق معافیت مالیاتیاند؛ مگر این که بنگاههای اقتصادی ریز و درشت وابسته به بیت آیتالله خامنهای از سر گردنه کنار بکشند و مثل بقیه بنگاههای اقتصادی مالیات بدهند که بعید و دور از ذهن است.
پس چرا دولت با این همه بحرانی که برای تامین منابع دارد، فکری به حال کاهش هزینهها نکرده است؟
منظور ارزشیها از کاهش هزینههای دولت چیست؟
«کاهش هزینهها» در دو، سه روز گذشته ورد زبان منتقدان ارزشی دولت در مجلس و شبکههای اجتماعی بوده است. بله، بودجه عمومی دولت در حکومت اسلامی، پر از حواشی و زوائدی است که حذف آنها از بودجه، یکی از ضروریات اصلاحات اقتصادی در ایران است. اما این اتفاق رخ نخواهد داد. تجربه نشان داده است در جمهوری اسلامی در هیچ شرایطی بودجه نظامی یا بودجه دستگاههای تبلیغاتی کم نمیشود.
حدود دو سوم هزینههای عمومی دولت در بودجه ۱۴۰۰ حقوق کارمندان و بازنشستگان است. بیش از ۲۰۰ هزار میلیارد تومان تنها صرف پرداخت حقوق کارمندان دولت میشود. علاوه بر آن، چیزی حدود ۱۸۹ هزار میلیارد تومان هم تحت عنوان «رفاه اجتماعی» صرف پرداخت مستمری و کمک به صندوقهای ورشکسته بازنشستگی میشود. با این همه میزان افزایش حقوق کمتر از تورم خواهد بود.
از میان منتقدان ارزشی، کسی اعتراضی به افزایش بودجه سپاه ندارد که صرفنظر از بودجه منابع درآمدی پنهانی دارد که حجم آن بر کسی روشن نیست. کسی منتقد افزایش بودجه صداوسیما، یا سازمان تبلیغات اسلامی نیست. کسی نمیپرسد چرا سازمان اوقاف که منابع درآمدی نامشخصی از زمینداری و زمینخواری دارد، چرا باید از بودجه عمومی پول بگیرد… پس آیا منظور این افراد از کاهش هزینههای عمومی، کاهش افزایش حقوق کارمندان دولتی، معلمان و بازنشستگان لشکری و کشوری است؟
برگرفته ای از سایت کیهان لندن، ۶ دسامبر ۲۰۲۰