۱۳ اسفند ۱۲۶۲؛ ۱۳۷ سال پیش در چنین روزی شمس کسمایی در یزد زاده شد: “تا اینکه حق به قوه ندارد برابری، غفلت برای ملت مشرق خطر بود”.
پدر شمس کسمایی از مهاجران گرجی بود. نخست در زادگاهش اندکی درس خواند اما پیوند زناشویی زودهنگام با یک بازرگان چای و تحصیل دیرهنگام در ۲۷ سالگی در عشقآباد ترکمنستان داشت.
در آنجا روسی خواند و با دیدگاههای انقلابی آشنا شد.
۳۵ ساله بود که پس از ورشکستگی همسرش به تبریز رفت و با روزنامههای تندرو مانند “تجدد” علیه دخالت انگلیس در ایران همکاری کرد: «کار امروز را نباید به فردا گذاشت، سیاستهای بیگانگان را نباید دست کم گرفت و وطنخواهان بایست از برای تأمین آسایش، کمر همت به میان استوار کنند».
۳۷ ساله بود که چندین سروده ماندگار در راستای دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی در مجله نوبنیاد “آزادیستان” به چاپ رساند.
او همزمان برای برابری حقوق زنان و حضور بدون چادر آنان تلاش بسیار کرد: «مقصود، شغل برای زن است. در اروپا زنِ معلمه، مدرسه باز میکند، ده نفر دیگر از زنهای معلمه را در مدرسه آورده مواجب میدهد، زنهای بیسواد را به کارهای مدرسه وامیدارد، از کفایت یک نفر زن امور چندین زن به خوشی میگذرد. لیکن خانم ایرانی از بیکاری به قول خودمان حوصلهاش سر میرود».
او فرزند هنرمندش را در نبردهای جنبش جنگل از دست داد و با فرو نشستن جنبش سوسیالیستی در تبریز به ادبیات محض روی آورد.
۵۷ ساله بود که به زادگاهش بازگشت و دیرزمانی به پژوهش در کار سرایش پرداخت و با جا به جا کردن قافیهها و بلند و کوتاه کردن مصراعها پیش از نیما کالبدهای سنتی شعر را شکست و نخستین گامها را در زمینه شعر نو برداشت:
«ز بسیاری آتشِ مهر و ناز و نوازش
از این شدتِ گرمی و روشنایی و تابش
گلستان فکرم
خراب و پریشان شد افسوس
چو گلهای افسرده افکارِ بکرم
صفا و تراوت ز کف داده گشتند مأیوس».
افزون بر این او از واژگان روسی و ترکی در شعرهایش بهره میگرفت یا واژگان نامتعارفی مانند “تیراژه” به جای “رنگینکمان” و “حفید” به جای “نواده” را به کار میبرد.
باید دیرزمانی میگذشت تا ادیبان و سخنواران به نوگراییهای او پی ببرند. حتی دیوان اشعارش گم یا به قولی سر به نیست شد:
«در کهنه ملک جم، خوش دیده میشود
صدها هزار مرد، مردان لشکری
آیا کجا شدند، زنهای کشوری؟».
شمس کسمایی در ۷۴ سالگی در تهران درگذشت.
برگرفته ای از سایت صدای آلمان (دویچه وله) به زبان فارسی، ۳ مارس ۲۰۲۱