نیروگیری «حوزه علمیه قم» از طلبههای دیگر کشورها مساله جدیدی نیست. بسیاری از طلبهها با ملیتهای مختلف به حوزه علمیه قم میآیند تا تحصیلات دینی خود را در مرکز قدرت شیعیان تکمیل کنند. اما آنچه در بطن این هجرت اتفاق میافتد، مساله دیگری است که از آن به عنوان نیروگیری یاد میکنیم.
روایت «حمیدالله»، شهروند افغانستانی که برای ادامه تحصیل دینی به حوزه علمیه قم فرستاده شد، نمونهای از سیاست جمهوری اسلامی در همین نیروگیری است.
چهار سال قبل، زمانی که در یکی از حوزههای علمیه کابل مشغول فراگیری درسهای دینی بود، برای ادامه تحصیل با بورسیه به ایران فرستاده شد تا در یکی از حوزههای علمیه قم تحصیلات خود را ادامه دهد. غافل از اینکه بورسیهای در کار نیست و او برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیک و برنامههای جمهوری اسلامی در کشورش انتخاب شده است.
حمیدالله نام مستعار است؛ مرد جوانی که تنها ۲۴ بهار از زندگی را پشت سر گذاشته است. او از کودکی بنا به صلاحدید خانوادهاش، برای فراگیری دروس دینی به مسجد نزدیک محل زندگیشان فرستاده میشد. شاگرد زرنگی بود و تشویقهای یک روحانی که به آنها آموزش میداد، علاقهاش را به درسهای دینی افزایش داد. او برای فراگیری سطوح بالای درسهای دینی به کابل سفر کرد و با آغوش باز مورد استقبال قرار گرفت.
این استقبال به معنای امکانات رفاهی بود که در اختیار او نیز قرار گرفت. به او گفتند در حوزه علمیه آنها مدرسهایی وجود دارند که در ایران تحصیل کردهاند. به حمیدالله جای خواب، هزینه زندگی و معیشت و سه وعده غذا میدادند.
به گفته خودش، ماهانه شش هزار افغانی [معادل تقریبا ۶۴ یورو] پول توجیبی میگرفت: «این پول از ایران میآمد و هر ماه میان طلاب تقسیم میشد.»
حمیدالله برای «ایرانوایر» روایت میکند که هر از گاهی روحانیون ایرانی به حوزه آنها سر میزدند و هر بار تعداد زیادی کتاب و محتوای درسی به آنها هدیه میدادند. از سوی دیگر، برای طلبههای افغانستانی از سوی ایران بورسیه در نظر گرفته شده بود. این شهروند افغانستانی نیز از سوی حوزه محل تحصیل خود برای دریافت بورسیه به ایران معرفی شد و در نهایت کابل را به مقصد تهران ترک کرد اما نه به حوزه علمیه قم: «ما را به تهران بردند و در آنجا یک خانه با تجهیزات کامل در اختیارمان قرار دادند. به ما گفتند که یک مدتی در اینجا هستید چون هنوز درسهای حوزه شروع نشدهاند و زمان آغاز سال تحصیلی به قم منتقل خواهید شد. به ما گفتند اگر قوم و خویشی در تهران داریم، میتوانیم نزد ایشان سکونت کنیم. من هم به خانه عمویم رفتم. اما به من گفتند هر وقت که نیاز بود، خبرم میکنند و من باید حاضر شوم.»
یک ماه از اقامت حمیدالله در تهران گذشت و خبری از آغاز تحصیل حوزوی نبود. به گفته خودش، در این مدت بیش از هفت بار، دو نفر از نیروهای اطلاعاتی با او دیدار کرده و در مورد وضعیت شیعیان در افغانستان سوال پرسیده بودند. به او وعده داده بودند که پس از پایان تحصیلاتش میتواند در افغانستان فعالیت کند.
حمیدالله در این مدت ۴۰۰ دلار به عنوان خرج معیشت دریافت کرد. ویزای او هنگام سفر یک ماهه بود و همین دو نفر که با وی ملاقات میکردند، پارسپورتش را گرفته و ویزایش را یک ماه دیگر هم تمدید کرده بودند.
در دیدار بعدی، شخص سومی هم حضور داشت با پروندهای که تمام مشخصات حمیدالله در آن درج شده بود: «خودم تعجب کردم که این همه معلومات ریز را از کجا آوردهاند. نام قریهمان [روستا] را میدانستند و حتی نام روحانی را که من از اول شاگرد او بودم، ذکر کردند. حتی میدانستند که افراد بانفوذ در منطقه ما چه کسانی هستند. انگار دوست دوران کودکیام یا یکی از اعضای خانوادهام بودند و از همهچیزم خبر داشتند. آنها اطلاعات را میگفتند و من در شوک، با سر تایید میکردم.»
آن سه نفر ضمن یادآوری اطلاعات درباره حمیدالله، درباره ایستادگی مقابل «دشمنان اسلام» هم سخن گفته بودند: «تشویق میکردند که فراگیری علوم دینی یعنی انجام وظیفه تبلیغ و پشتیبانی از اسلام و مذهب شیعه و همچنین ایستادگی مقابل دشمنان اسلام. به من گفتند در جهان اسلام، ایران تنها کشور پرقدرت شیعه است که بیشترین اقدامات را برای شیعیان انجام داده است و ادامه دادند که میخواهند شیعیان افغانستان هم قدرت پیدا کنند و حوزههای علمیهشان بیشتر شود. حتی گفتند میخواهیم مراسمهای دینی افغانستان مثل روز قدس در کشورمان مثل ایران پر شور برگزار شود.»
به روایت حمیدالله، آن سه نفر در میان سوالها و صحبتهای خود به او گفته بودند پس از بازگشت به افغانستان، باید زیر نظرشان در جهت اهداف جمهوری اسلامی فعالیت کند. اما جزییاتی از چگونگی این فعالیتها به حمیدالله گفته نشد.
این شهروند افغانستانی در کشورش عضو یکی از احزاب سیاسی است. اما نه در حوزه علمیه و نه ضمن مصاحبه برای اخذ ویزا، اشارهای به این موضوع نکرده بود.
دو روز از آن جلسه گذشته بود که همان دو مامور طی تماس تلفنی، حمیدالله را احضار کرده و او را مورد سوال قرار داده بودند که چرا عضویت خود را در آن حزب سیاسی مخفی کرده بود: «پرسید که چرا در این مورد در رزومهام چیزی ننوشتهام. من هم گفتم که تنها عضویت این حزب را دارم و فعالیتی در آن نداشتهام چون مشغول فراگیری دروس دینی بودهام.»
ماموران اما قانع نشدند و پس از سوال و جواب درباره حزب سیاسی و دیدگاه آن جریان در خصوص جمهوری اسلامی، به او گفته بودند به همین دلیل نمیتوانند او را «استخدام» کنند.
حمیدالله میگوید تا آن لحظه فکر میکرد قرار است درس بخواند و نمیدانسته قراری مبنی بر استخدام وجود داشته است. آن دو مامور در پاسخ به سوال حمیدالله درباره استخدام سکوت کرده و به او گفته بودند که باید منتظر تماس آنها باشد.
چند روز بعد تماسی دیگر با حمیدالله گرفته میشود و وقتی به دفتر ماموران میرود، پاکتی پول به او میدهند و میگویند ویزایش تمدید نخواهد شد و ۱۵ روز وقت دارد خاک ایران را ترک کند. در پاکت، ۴۰۰ دلار پول بود تا بتواند بلیت برگشت به افغانستان تهیه کند.
حمیدالله با یکی از همراهانش تماس میگیرد و مساله را درمیان میگذارد و پاسخ میشنود که به آنها هم گفته شده است پس از بازگشت به کشورشان، باید با جمهوری اسلامی همکاری کنند و برنامههای آنها را در کابل عملی سازند. آنها هم جزییاتی از چگونگی این فعالیتها نداشتند.
او یک هفته بعد به کابل برمیگردد: «یک هفته خانه بچه کاکایم [پسر عمویم] ماندم و بعد به افغانستان برگشتم. وقتی به اینجا آمدم، فهمیدم آنها قصد داشتند من را به عنوان جاسوس تربیت کنند و دوباره به افغانستان بفرستند.»
حمیدالله که حالا در یکی از ادارات دولتی افغانستان مشغول به کار است، در پایان صحبتهایش میگوید: «جمهوری اسلامی هیچگاه همسایه خوبی برای افغانستان نبوده است.»
ابراهیم محمدی، شهروندخبرنگار
برگرفته ای از سایت ایران وایر، ۱ جولای ۲۰۲۱