بیستودو سال از واقعه هجدهم تیر ۱۳۷۸ که در تاریخ معاصر ایران به حادثه حمله به «کوی دانشگاه» مشهور شده، میگذرد. در تمام این سالها این واقعه از زوایای مختلف بازخوانی و مرور شده، اما کماکان اسامی گمشدگان قهری این اتفاق در تاریکی و ابهام باقی مانده است. در این گزارش که پیشتر در «ایران وایر» منتشر شده بود، به موضوع ناپدیدشدگان قهری در جریان حمله به کوی دانشگاه پرداخته شده است وبه مناسبت بیست و دومین سالروز واقعه هجدهم تیر این گزارش بازنشر میشود.
دانشجویان دانشگاه تهران روز هجدهم تیر در اعتراض به توقیف روزنامه «سلام» تجمع اعتراضی برگزار کردند، تجمعی که با دخالت نیروی انتظامی و نیروهای امنیتی به خشونت کشیده شد. دانشجویان زیادی مورد ضربوشتم قرار گرفتند، عدهای دستگیر و عدهای هم مفقود شدند، مفقودانی که تا امروز مشخص نشده چه بر آنها گذشته است.
آن روزها مطالبات و اخبار دانشجویان معترض، توسط شورایی به نام «شورای منتخب متحصنین» که متشکل از نمایندگان برگزیده دانشجویان دانشگاه تهران بود اعلام میشد و یکی از شرایطی که این شورا برای طرف مقابل تعیین کرده بود، تحویل اجساد شهدای دانشجو به دانشجویان بود.
کلمه «اجساد» بهخوبی نشاندهنده کشته شدن چند دانشجو است درحالیکه مراجع رسمی به ذکر نام «عزتالله ابراهیمنژاد» بسنده کردند. رقمی که بعدها از سوی فعالان حقوق بشر و حاضران در این فاجعه بین هفت تا یازده نفر تخمین زده میشد.
علاوه بر «سعید زینالی» که خانوادهاش دست از جستجو برنداشتند و کماکان از سرنوشت او هیچ اطلاعی در دست نیست، اسامی دیگری نیز مطرح شدهاند؛ دختر دانشآموزی به نام «تامی حامیفر»، دانشجویی به نام «فرشته علیزاده» که فعال دانشجویی دانشگاه الزهرا و همچنین مسئول شورای انجمن این دانشگاه بود، دو شهروندی که در جریان اعتراضات به دانشجویان معترض خیابان امیرآباد پیوسته یا شاید هم رهگذر بودند به نامهای «بهروز فرحزاده شاکر» و «محمود چناران» و همچنین شهروندی به نام «محمدجواد فرهنگی»، از اهالی تبریز که در جریان اعتراضات همزمان دانشجویان دانشگاه تبریز، توسط نیروهای لباس شخصی در کف خیابانهای این شهر به قتل رسید و البته مرگ مظلومانه دانشجویی به نام «اکبر محمدی» که از سربند فاجعه کوی دانشگاه وارد زندان شد و هشت سال بعد به شیوه مشکوکی در زندان درگذشت.
پس از حمله به کوی دانشگاه، دانشجویان بسیاری بازداشت، بازجویی و شکنجه شدند، تعدادی از آنان ازجمله احمد باطبی، مهرداد لهراسبی و عباس دلدار به همراه اکبر محمدی که شرح ماجرای او رفت، به اتهام شرکت در آن تجمعات توسط دادگاه اولیه با حکم اعدام مواجه شدند. «احمد باطبی» سال گذشته و همزمان با سالگرد ماجرای کوی دانشگاه، به رادیو فردا گفت خودش در جریان دادگاهش شنیده که حدود چهار هزار تن از شهروندان بازداشت شده، چند صد نفر محکوم به زندان، جریمه نقدی یا اعدام شدند.
پایگاه خبری انصاف نیوز تیر ۱۳۹۸ مطلبی را به نقل از یک خبرنامه داخلی دانشجویی منتشر کرد که در این مطلب با مدیرکل وقت کوی دانشگاه تهران در مورد این واقعه گفتوگویی انجام شده که عمق فاجعه آن یک هفته تاریک را از میان کلمات این مصاحبه میتوان بهخوبی حس کرد.
«محمدکاظم کوهی» که در حال حاضر دانشیار بخش سمشناسی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران است در مورد آن شب به ویژهنامه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف میگوید:
«برخورد نیروهای لباس شخصی و نیروی انتظامی یک جنایت بود اولین بار تعبیر جنایت را مقام معظم رهبری به کار بردند. فقط به دانشجویانی که در محوطه کوی بوده و اعتراض کردند محدود نبود؛ به اتاقها وارد شده و بچههایی را که بعضا در خواب بودند با باتوم، سیم خاردار، میلگرد، چوب، زنجیر و هر چیزی که در دست داشتند مورد ضربوشتم قرار میدادند. آنها را از اتاق بیرون کشیدند و حتی به دانشجویان خارجی ما که در تظاهرات حضور نداشتند هم رحم نکردند. دانشجویی بود به نام آقای کریمی که ایشان به دلیل بیماری و جانبازی، قرصهای آرامبخش زیادی مصرف میکردند. زمانی که به داخل اتاق ایشان حمله کرده و میبینند که به دلیل مصرف دارو، عکسالعمل توام با ترس و وحشت ندارد، عصبانی شده و از پنجره طبقه دوم ایشان را پایین میاندازند که به گمانم بیش از ۷۰ شکستگی در بدنشان اتفاق افتاده بود و ماهها بدن ایشان در گچ بود. اسم کوچکشان متاسفانه یادم نیست، اما فامیلیشان کریمی بود. یکی دیگر از وحشتناکترین صحنههای که دیدم حمله به آقای جمالی، نفر اول کنکور پزشکی سال ۱۳۷۲ بود که یتیم بودند. به چشم ایشان با باتوم پلاستیکی یا گاز اشکآور مستقیما شلیک شده بود که باعث نابینا شدن و تخلیه یک چشم ایشان شد.»
بعدها در جریان دادگاه متهمان حمله به کوی دانشگاه، به شکايات دانشجويان رسیدگی شد و هر بیست نفر از آمران و عاملان آن اتفاق تبرئه شدند و دامن افرادی همچون سرتيپ «فرهاد نظری»، سرهنگ «جمشيد خدابخشی»، فرمانده یگانویژه نيروی انتظامی، «فرهاد ارجمندی»، فرمانده نيروهای ويژه پليس، نوپو و سروان «رامين نظری»، جانشين او و سایر آمران و عاملان ماجرا، مبرا از گناه شناخته شد و فقط سرباز وظیفهای به نام «عروجعلی ببرزاده» که با طنزی تلخ، نه به جرم ضرب و شتم دانشجویان، بلکه به اتهام «سرقت یک ماشین ریشتراش» به شش ماه حبس محکوم شد. سرباز وظیفه آن روزها که هماکنون گفته میشود به مقام سرهنگی رسیده و گفته میشود که رییس کلانتری ۱۵۷ تهران است.
سوال اینجاست که چرا بهجز نام سعید زینالی، هرگز از مفقودشدگان حادثه کوی دانشگاه سخنی به میان نیامده و از سوی خانوادههای آنها، طرح دعوا نشده است؟
«منوچهر محمدی»، يكى از مؤسسين جبهه متحد دانشجويى، عضو اتحاديه ملی دانشجویان و فارغالتحصیلان ایران و همچنین از شرکتکنندگان در جریان جنبش کوی دانشگاه بود.
آن روزها دانشجویان معترض دو شاخه بودند، اعضای تحکیموحدت که معتقد بودند جریان اعتراض دانشجویی باید در محدوده دانشگاه و کوی باقی بماند و دانشجویان فعال در تشکلهای مستقل همچون منوچهر و اکبر محمدی که باور داشتند اعتراضات دانشجویی باید به سطح خیابان و مابین مردم کشیده شود.
منوچهر محمدی دانشجوی رشته اقتصاد نظری دانشگاه تهران با مراجعه به خاطراتش به ایرانوایر میگوید: «من و غلامرضا مهاجرینژاد که او هم از موسسین اتحادیه ملی دانشجویان و عضو جبهه متحد دانشجویی بود، به همراه برادرم اکبر با همدیگر بودیم. از هم جدا شدیم و قصدمان این بود که به دفتر سازمان ملل یا سفارتخانه آلمان در تهران مراجعه کرده و اعلام پناهندگی کنیم که ما را دوره کرده و بازداشت کردند و البته همزمان با ما اکبر را هم بازداشت کرده بودند.»
او به خاطرش میآید که آن روز او را وسط خیابان روی زمین خواباندند و سرش را به زمین کوبیدند: «خون جاری شده بود. بعدها شنیدم تمام تن و بدن اکبر هم هنگام دستگیری کبود شده بود. آنها درون ماشین هم کوتاه نیامدند و دست از ضربوشتم ما برنمی نداشتند.»
بعدها منوچهر محمدی به جرم مشارکت در اتفاقات کوی به ۱۵ سال حبس محکوم شد و البته در جریان ماجراهایی که از سرش گذشت شاهد مرگ برادرش در زندان هم بود.
او میگوید ماجرای سعید زینالی غمناک و رنجبار بود: «سعید هم یکی از اعضای جبهه متحد دانشجویی و اتحادیه ملی دانشجویان و فارغالتحصیلان ایران و همچنین جوان بسیار قابل و خوشفکری بود که به زبان انگلیسی مسلط و اهل مطالعه بود. مدتی پیش از جریان کوی دانشگاه در یک بعدازظهر که من، اکبر برادرم و سعید از دفتر اتحادیه دانشجویان خارج شده و سوار ماشین سعید که یک پیکان سفید بود شدیم به ما گفت که احساس میکند مدتهاست او را تحت نظر دارند و تعقیب میکنند. شاید چون با لحن بسیار آرامی این ماجرا را تعریف کرد و یا به علت فشاری که آن روزها همه ما تاب میآوردیم، چندان جدی نگرفتیم. من هرگز تصور نمیکردم روزی برسد که تنها بازمانده آن جمع سه نفره در آن ماشین پیکان باشم.»
او در پاسخ به این سوال که چرا بهجز نام سعید زینالی و یکی دو نفر دیگر، ذکر نامی از دیگر قربانیان حادثه کوی دانشگاه نمیشود؟
میگوید آن روزها و در التهاب جریان کوی، بچههای فعال دانشجویی، روزنامههای روز را میخریدند و وقتی اخبار و آمار را محاسبه میکردیم از طریق روزنامههای منتشرشده، چیزی قریب به ۱۹ نفر مفقودی و کشتهشده توسط اخبار کوتاهی که توسط روزنامههای اصلاحطلب اعلام میشد قابل شناسایی بود اما بعدها به علت سرکوب شدیدی که رخ داد نام کشتهشدگان و مفقودشدگان در ابهام و حاشیه ماند.
بعدها و در طول گذر زمان اطلاعات پراکندهایای در مورد مفقودشدگان مطرح میشد. «امیرفرشاد ابراهیمی»، از جداشدگان گروه انصار حزبالله در مورد سرنوشت «فرشته علیزاده» که از مفقودشدگان حادثه کوی دانشگاه بود گفت پیکر این فعال دانشجویی که بر اثر شکنجه کشته شده بود به شکل مخفیانه در گورستان خاوران به خاک سپرده شده است.
مادر فرشته علیزاده که پیجوی سرنوشت دخترش از طریق سازمانهای حقوق بشری بود، بار این ابهام و انتظار را تاب نیاورد و چندی پس از فقدان دخترش درگذشت.
«حشمتالله طبرزدی»، از فعالان جنبش دانشجویی و یکی از بنیانگذاران جبهه متحد دانشجویی در مورد آن روزها به ایرانوایر میگوید در اوج ماجرا و در بازداشتگاه توحید بازداشتیهای فراوانی را میدیده که ضرب و شتم شده یا حکم اعدام گرفته بودند، اما متاسفانه در مورد اینکه چند نفر در ماجرای کوی دانشگاه کشته یا مفقود شدهاند آمار دقیقی وجود ندارد:
«آن روزها امکان اطلاعرسانی به شیوه امروز وجود نداشت. نه اینترنتی در کار بود نه شبکههای اجتماعی شکل گرفته بود و ارتباط جنبش دانشجویی با دنیا از طریق چند رادیوی محدود بیرون از ایران انجام میشد.»
او البته به خاطر دارد که در داخل کشور، روزنامههای اصلاحطلب اشاره کوتاهی به آمار کشتهشدگان میکردند اما آنقدر فضای سرکوب و ارعاب بر جامعه سنگینی میکرده که این اخبار لابهلای روزمرگی مردم گم میشد یا کسی جرات تکرار و بیانش را نداشت.
طبرزدی در مورد ماجراهای کوی بعدها روایتهای بسیاری شنیده که قابل استناد یا رسمی نیستند: «سال گذشته با یک نفر آشنا شدم که میگفت آن روزها سرباز نیروی انتظامی بود. نمیخواهم اظهاراتش را تاکید یا تکذیب کنم اما نقل کرد که آنجا حضور داشته و در موتورخانه شوفاژ دانشگاه تهران جسد چند دانشجو را که در جریان حمله به کوی کشته شده بودند مخفی کرده بودند و شبانه از آنجا به جای دیگری منتقل کردند. متاسفانه راهی برای اثبات اینها وجود ندارد و کماکان آمار مفقودین جنبش کوی دانشگاه در ابهام است.»
این فعال سیاسی به آمار کشته و مفقودشدگان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ اشاره میکند که با وجود فعالیت و گزارش لحظهبهلحظه شبکههای اجتماعی کماکان در مورد آن ابهامزدایی نشده است.
به گفته طبرزدی در جریان کوی چند مرجع مختلف اقدام به بازداشت معترضان کردند و برای همین هم پیگیری ماجرا ساده نیست و نیازمند تشکیل کمیته حقیقتیاب است:
«فقط وزارت اطلاعات نبود که بازداشت میکرد، سپاه از جانب خودش، بسیج از جانب خودش، اطلاعات نیروی انتظامی و حتی لباس شخصیها هم اقدام به بازداشت افراد میکردند. آمار بازداشتیها بالا بود و در دوره مجلس ششم تیم آقای «موسویخوئینیها» شروع به شناسایی بازداشتشدگان کردند و نام تعدادی از آنها شناسنامهدار شده و خبرش به بیرون درز کرد.»
او از برخی بازداشتی شدگان میشنیده که مثلا ما را بردند در بازداشتگاه بسیج یا سپاه و بهشدت کتک زدند به همین دلیل هم مرگ تعدادی دانشجو یا شهروند را محتمل میداند:
«معمولا کشتهشدگان را در گورستانهای گمنام بهعنوان تصادفی یا مجهولالهویه خاک میکنند و خانوادهها هم جرات رسانهای کردن نام عزیزانشان را ندارند. تصورش را بکنید همینالان شیوه مواجههشان با خانواده زینالی چه طلبکارانه است. یکجور برخورد میکنند که مثلا فلان جوان رعنایی که از سرنوشتش خبری نیست، معتاد بوده یا مشکل داشته و خودش وسط خیابان افتاده و مرده و به همین دلیل هم همهچیز در ابهام است.»
برگرفته ای از سایت ایران وایر، ۱۰ جولای ۲۰۲۱