مقداد عسکريان
در خبرها آمده که «رامبد جوان»، شخصیت محبوب تلویزیونی در ایران، به همراه همسر باردار خود به کانادا رفته تا تولد فرزند خود را آنجا جشن بگیرند. در سالهای اخیر بسیاری از مقامات و افراد نزدیک به حکومت اسلامی این پدیدهء «تولد فرزند در خارج» را اجرا کرده و در عين حال، همانطور که می دانیم، گهگاه در رسانه های حکومتی نيز موضوع داشتن کارت سبز بعضی از مقامات حکومت افشا شده است. آیا خاک ایران زمین چنان ناپاک است که افرادی از نمایندهء مجلس گرفته تا سلبرتی های ایرانی، ترجیح میدهند فرزندشان در جای دیگری به دنیا آید؟ جدا از دلایل این کار، که مهمترین آنها شاید داشتن آینده و برخورداری از حق و حقوق انسانی فرزندان است، این پدیده (که قبلاً در مرزهای مکزیک و امریکا مشاهده شده) در حال شکل گیری یک اپیدمی در ایران است.
هنرمندانی از نوع بهروز وثوقی و فردین و دیگر چهره های قبل از سال ۵۷، بعد از گذشت ده ها سال از دوران فعالیت شان، همچنان محبوب مردم هستند، به طوری که برای مراسم فردین و ملک مطیعی جمعیت بسیاری حاضر شدند. اما چه شده که در سالهای بعد از انقلاب ۵۷، و مخصوصاً بعد از جنگ و در دهه های ۷۰ و ۸۰، هنرمندانی پا به عرصهء ظهور گذاشته اند که پیکر نیم جان هنر و فرهنگ ایرانی را به دو شقه کرده و، به مانند حکومت، هنر و شریعت را در هم آمیختند. «هنرمند متعهد!»ی مانند مسعود ده نمکی چماق را در جیب پنهان میکند و فیلم می سازد و مردم، که گويا حافظهء تاریخی بسیار کوتاهی دارند، موج موج به سینما ها رفته و مسعود ده نمکی را رستگار میکنند. يا اکبر عبدی و نظائرش، بی توجه به مسایل پیش آمده، در سال ۸۸ در کنار احمدی نژاد حاضر میشوند، و علیرضا افتخاری برای احمد نژاد ترانه می خواند.
اما البته جعفر پناهی هم هست که به زندان میرود و شجریان «تفنگت را زمین بگذار » می خواند.
البته نظرات سیاسی یک هنرمند می تواند ربطی به نوع کارش نداشته باشد همانطور که در همه جای دنیا زندگی خصوصی هنرمندان و زندگی حرفه ای آنها دو دنیای کاملا متفاوت و جدا از هم است، اما در ایران قضیه کاملا متفاوت است. همانطور که شاهد بودیم هنرمندان ایرانی، به غیر از تعداد معدودی، در زمان انقلاب از گود کنار رفتند و بی طرف ماندند و بعضی شان بعد از انقلاب آب توبه بر سر ریختند.
سیر دو دسته شدن «خودی و غیر خودی» که حکومت اسلامی از روزهای اول بهمن ۵۷ در جامعهء ایران بوجود آورد، در ۲۰ سال گذشته، يعنی از زمان محمد خاتمی تا حسن روحانی، روند صعودی داشته و در چند سال گذشته پر شتاب تر از هميشه شده است. همچنین سر خوردگی و بی تفاوت شدن مردم در روزها و ماه های بعد از خرداد ۸۸ این اجازه را به حکومت داد که، با سوء استفاده از موقعیت به وجود آمده، هنرمندان مردمی را کنار زده و آنها را از حضور پر رنگ در جامعه دور کند.
در اين وضعيت حتماً می توان پرسيد که آیا سر سپردگی هنرمندانی که، به گفتهء خودشان، برای مردم زندگی میکنند می تواند روند حرکت مردم ایران به سوی دموکراسی را کند کند؟
مردم ایران در چهل سال اخیر با دوگانه های بسیاری طرف بوده اند. حضور مذهب را در تمامی ارکان زندگی خود را دیده اند ولی شاهد بی دینی بسیاری از دین کاران حکومتی نيز بودهاند. اما هنوز می توان گفت که زمانی مردم (حداقل اکثریت قریب به اتفاق آنها) به این نتیجه نرسیده باشند که دیگر دخالت مذهب در حکومت بس است، همچنان باید شاهد اتفاق های عجیب و غریبی باشیم.
براستی چرا باید همچنان شاهد آن باشیم که نیروهای مختلف، و از جمله هنرمندانی که باید بازوی توانای مردم در مبارزه علیه استبداد حکومت اسلامی باشند، هر روز از مردم دور می شوند؟
يافتن پاسخ را بايد به خود مردم ایران سپرد.
۳۰ خرداد ۱۳۹۸ – ۲۰ ژوئن ۲۰۱۹