شصتوششمین جلسه دادگاه حمید نوری، دادیار سابق قوه قضاییه و متهم به دست داشتن در اعدام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت در سال ۶۷، در دادگاه استکهلم برگزار شد. در این جلسه سید جلالالدین سعیدی(جلال سعیدی)، زندانی سیاسی دهه ۶۰ شهادت خود را ارائه داد. نوری بار دیگر در این جلسه در مقام دفاع از جمهوری اسلامی به گفتههای شاهد معترض شد.
حمید نوری ۶۰ ساله، دادیار سابق قوه قضائیه زمانی که برای دیدار با اقوامش به کشور سوئد سفر کرده بود، شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ / ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در فرودگاه بینالمللی آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این شهر به صورت موقت بازداشت شد و یک سال و ۹ماه در بازداشت موقت ماند. دادستانی سوئد ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ (۵ مرداد ۱۴۰۰) در اطلاعیهای تحت عنوان «پیگرد جنایات جنگی در ایران» خبر از تحویل رسمی کیفرخواست حمید نوری به دادگاه داد. بر اساس این کیفرخواست حمید نوری با دو اتهام اصلی روبهروست: جنایت جنگی (نقض حقوق عمومی بینالملل، از نوع سنگین) و قتل. هر دوی این اتهامها به دلیل نقش مستقیم در کشتار بیش از ۱۰۰ تن از مخالفان و زندانیان سیاسی در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق (در دهه ۶۰ و مشخصاً سال ۱۳۶۷) علیه نوری مطرح شده است.
شصتوششمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامهای حمید نوری در سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم روز سهشنبه ۱۵ فوریه/۲۶ بهمن برگزار شد. این جلسه که به شهادت سید جلالالدین سعیدی اختصاص داشت از حدود ساعت ۹ به وقت محلی آغاز شد.
در شروع جلسه، قاضی توماس ساندر، رئیس دادگاه به بیان صحبتهای مقدماتی پرداخت. او سپس ضمن خوشامدگویی به شاهد روند دادرسی و بازپرسی از او را توضیح داد. پس از این توضیحات، رئیس دادگاه از شاهد، جلالالدین سعیدی، خواست تا قسم شهادت یاد کند و او چنین کرد.
پس از قسم شهادت و توضیح قاضی درباره وجه حقوقی و کیفری آن، این شاهد دادگاه حمید نوری از توماس ساندر خواست تا او را جلال صدا کنند. او گفت که سید برایش یک لقب است که استفاده نمیشود و خودش هم به جلال عادت دارد. قاضی ضمن تشکر از شاهد، باز هم درباره روند دادرسی به او توضیح داد و از او خواست که اولویت را به بیان دیدههایش بدهد. پس از پایان این توضیحات، قاضی ساندر با اعلام آغاز ضبط صدا و تصویر از دادستان خواست تا بازپرسی از جلال سعیدی را آغاز کند.
دادستان، هانا لمون، ضمن معرفی خود به عنوان اولین سوال از شاهد خواست تا درباره زمان و دلیل دستگیر شدنش در ایران در دهه ۶۰ توضیح دهد. جلال سعیدی در پاسخ به سوالهای دادستان گفت: «خانواده من و من از زمان شاه فعال سیاسی بودیم و از زمان شاه هم زندان بودیم؛ من و برادرهایم فعال بودیم و فعالیتهایمان پس از انقلاب هم در دل ایدهها و گروههای چپ ادامه داشت. من عضو سازمان کارگران انقلابی ایران- راه کارگر بودم. این سازمان یک تشکیلات مارکسیستی بود. من روز چهارم اسفند سال ۱۳۶۲ دستگیر شدم. بعد از یک سال به من اعلام کردند که حکم شما اعدام است اما به خاطر قطع رابطهای که من به دروغ گفته بودم و به دلیل همزمانیاش با برکناری اسدالله لاجوردی و تغییرات در زندانها در سال ۶۳، برخی از احکام اعدام لغو شد و به این دلیل من هم به ۱۵ سال زندان محکوم شدم.… مارکسیستها و اصولا هر کسی که مخالف جمهوری اسلامی بود اجازه فعالیت نداشت و جایش یا زندان بود یا مرگ. من هم که مخالف جمهوری اسلامی بودم همین سرنوشت را داشتم. من در دوران زندان اول در انفرادی ۳۳۵ بودم که مال یک زندان ارتش بود. جایی بود که خسرو گلسرخی، نصیری، دانشیان و حتی هویدا را از آنجا برای اعدام بردند. من ۱۰ ماه آنجا بودم و بعد از ۱۰ ماه به زندان قزلحصار منتقل شدم و بعد از دو سال هم در سال ۶۵ به زندان گوهردشت. آخر ۶۷ هم مدت کوتاهی به زندان اوین [منتقل شدم]. من روز چهار اسفند سال ۶۷ آزاد شدم. این تاریخ یادم است چون که روز دستگیری من، پنجشنبه چهارم اسفند ۶۲ بود و روز آزادیام هم پنجشنبه چهار اسفند ۶۷. یک اتفاق اینچنینی بود و اینطور یادم ماند.… دلیل آزادی پیش از موعد من که ۱۵ سال حکم داشتم این بود که بعد از کشتار کمونیستها و حذف آنها، تعدادی که زنده مانده بودند؛ حدود ۳۰۰ نفر را در یک اقدام نمایشی به خیابان آوردند و همه ما را با هم آزاد کردند. شاید برای آن کشتار مهیب پنج هزار نفری، برای پوشاندن و مخفی کردنش میخواستند یک کار تبلیغاتی در سطح داخلی و بینالمللی بکنند.»
دادستان در ادامه سوالات خود از جلال سعیدی خواست تا درباره زمان حضورش در زندان گوهردشت و انتقال از آن توضیح دهد و سعیدی در پاسخ گفت:
«من تا بهمن ماه سال ۶۷ در زندان گوهردشت بودم؛ در بندهای متفاوت این زندان. در سال ۶۷، آخرین بندی را که بودم یادم نیست اما در زمان اعدامها بند پنج بودم. یادم نیست کی من را بردند به بند پنج اما مرداد و شهریور ۶۷ در بند پنج بودم. ما حدود ۱۰۰ زندانی بودیم در این بند. اینجا همه چپ بودند اما بند پنج استثنا بندی بود که در شهریور ۶۷ کسی از آن اعدام نشد.…»
دادستان در ادامه درباره مدیریت زندان گوهردشت از جلال سعیدی سوال کرد و این شاهد دادگاه حمید نوری در پاسخ گفت:
«روز اول که ما را بردند به این زندان یک آقایی بود که من در بازجوییِ پلیس اسمش یادم نیامد اما مرتضوی نامی بود که آمد و گفت مسئول زندان است. اما بعد از آن من دیگر او را ندیدم و از او نشنیدم و ما فقط ناصریان، لشکری و عباسی را میدیدیم. کس دیگری که بگویند مسئولیتی داشته باشد، ما ندیدیم.… من به شخصه با هر سه اینها برخورد داشتم. با عباسی یک بار، با لشکری سه بار و با ناصریان هم حداقل سه بار. اینهایی که میگویم فقط شخصی است؛ فقط خودم.… ناصریان (محمد مقیسه) و عباسی (حمید نوری) دادیاری بودند، لشکری بیشتر مسئول امنیت و مسئول پاسدارها و بیشتر امور اجرایی بود.»
دادستان، هانا لمون، سپس از جلال سعیدی خواست تا درباره موردِ برخوردش با عباسی (حمید نوری) توضیح دهد و این شاهد دادگاه نوری در جواب گفت: «… من نگفتم که عباسی را یک بار دیدم، گفتم که یک بار با او برخورد شخصی داشتم. یک بار او به طور مشخص شخص من را صدا کرد و با من حرف زد. این تقریبا یک ماه بعد از اعدامها بود؛ در مهر ماه ۶۷. من چون مطمئن نبودم …حالا چون سوال کردید، اینها معمولا میآمدند رد میشدند، ما ورزش میکردیم ما را کتک میزدند که به اصطلاح تنبیه بکنند یا بعضا مصاحبههایی بود که خود عباسی ترتیب میداد و میبرد زندانیان را که شرکت بکنند -مصاحبههای کسانی که مثلا ملیکش بودند- منتها چون من آنها را خیلی دقیق نیستم که چرا، کجا، کی …، یک توضیح کوچک بدهم؟… من ۲۸ سالم بود که دستگیر شدم. ۳۸ سالم بود که با وجود داشتن قلب سالم و بدون هیچ مشکلی سکته قلبی کردم. علتش هم فشار عصبی و فشار روحی بود. تمام این سالها تحت نظر بودم و تمام تلاشم این بوده که آن سالها از ذهنم بروند. اما من موفق نشدم بعضی از این برخوردها را فراموش کنم که یکی از آنها آن برخوردیست که برخورد شخصی من با عباسی بود.»
برگرفته ای از سایت رادیو زمانه، ۱۶ فوریه ۲۰۲۲