چپ غرب، خود فریب یا فرافکن؟

منوچهر یزدیان
 
با توجه به اينکه آقای “دَبل استاندارد” (اکبر گنجی) می گوید هر جا از شکنجه و کشتار در زندان های ایران صحبت می شود باید از زندان “گوانتانامو” که آمریکا آن را اداره می کند هم نام برد، (و منظورش هم این است که با برشمردن رنج زندانیان در گوانتانامو جنایات حکومت اسلامی کم رنگ شده و “عادی” جلوه کند) توضيح می دهم که این یادداشت فقط به پاره ای از راهکارهای چپ بویژه سوسیال دموکرات های غربی می پردازد و منظورش دفاع از، و یا تبلیغ طیف های دست راستی نیست.


با این مثال می خواهم به آقای گنجی بگویم: «نه! حنای شما بی رنگ است! موضوع این یادداشت فقط بررسی نکاتی در مورد “طیف چپ مغرب زمين” است و نه اثبات اینکه “دست راستی ها بهتر از دست چپی ها هستند”».
اگر چپ سوسیال دموکرات ایرانی کمتر این فرصت را داشته است که در درون ایران احزاب خود را تشکیل داده و در سیاست گذاری کشور مشارکت نماید، در غرب، حداقل در ۷۰ سال گذشته، این آزادی و امکان برای جامعهء مدنی غربی و از جمله احزاب چپ وجود داشته و با پیگیری بسیاری نیز مورد استفاده قرار گرفته است. احزاب و گروه های موسوم به «چپ» در غرب، بویژه سوسیال دموکرات های آن، تاریخچه ای طولانی در دفاع از آزادی، موازین حقوق بشر و عدالت اجتماعی در کشورهای خودشان داشته اند. این احزاب در چهارچوب قانون اساسی و آزادی های نهادینه شده آن، هر از گاه به تنهائی و یا غالبا در ائتلاف با احزاب لیبرال (راست)، در سرنوشت سیاسی – اجتماعی کشورهایشان دخالت داشته و تأثیرگذار بوده اند.


در اینجا موضوع طیف چپِ سرکوب شده و بیرون از قدرت سیاسی، مانند هم اندیشان شان در کشورهای استبداد زده، نیست؛ بلکه مسئلهء آن “چپی” است که در جوامع غربی نهادینه شده و تأثیر زیادی بر سیاست کشورهای خود دارد؛ چپی که به دلیل دور شدن از خرد غربی – که گسترش منطقی اندیشه های آزادیخواهانه و عدالت جو را در دستور کار خود داشته – اینک از آن فاصله گرفته و بمرور دارد پشتیبانی مردمی اش را از دست می دهد.
چپ، در گذشته و غالبا، خواهان تغییر، پیشرفت و تحول بود و در این بستر می توانست در انتخابات های کشوری و شهری روی حمایت توده های رأی دهنده حساب کرده و از این راه در قدرت سیاسی کشورش شرکت داشته باشد. اما این چپ، اکنون با اغماض آگاهانه از استقرار بیشتر اسلامیست ها و فعالیت های مخرب آنان در کشورهای غربی، از سوی مردمان این کشور ها به حاشیه رانده شده است. انتخابات های سال های اخیر در اتریش، فرانسه، آلمان، آمریکا، کانادا، بریتانیا و از این دست شاهد این ادعاست: همین چپ سوسیال دموکرات، که اکنون در هیبت اپوزیسیون صحنه گردانی می کند، وقتی بقدرت رسید و مستقر شد به پیچ و مهره های همان سیستمی که منتقدش بود تبدیل می شود.


از سوی دیگر، یکی از علت های پس رفت چپ در غرب رابطهء بسیار مشکوکی است که این چپ با حکومت های ثروتمندی که نقشهء استقرار اسلام سیاسی در اروپا را کشیده اند می باشد. این چپ می داند که گروه های گوناگون اسلامیست مستقر در اروپا و آمریکای شمالی، با سرمایه گذاری زیاد توسط رژیم های ترکیه، عربستان سعودی و حکومت اسلامی ایران درست شده اند. این موضوعی است که رسانه ها و سازمان های امنیتی غرب بارها به آن پرداخته اند. اما چپ سوسیال دموکرات اروپا یعنی چپ در قدرت سیاسی، پارلمانی و دادگستری نه تنها طرحی برای جلوگیری از گسترش اسلامیست ها در کشورهای غربی ندارد بلکه اینجا و آنجا به بهانهء “دفاع از آزادی عقیده” به گسترش آنها یاری رسانده است. این مسئله ای است که رأی دهندگان در کشورهای غربی بیش تر از پیش به آن آگاهی پیدا کرده و حاصل اش تا کنون روی خوش نشان دادن رأی دهندگان به طیف های دیگر بویژه راست افراطی بوده است.


چپِ غربی، یعنی سوسیال دموکرات ها و سوسیالیست ها از یکسو پاسدار نظام موجود، طرفدار بازار آزاد و رقابت و توسعهء اقتصادی کشورهایشان هستند و، از سوی دیگر، بمدتی طولانی تلاش کرده که نوعی عدالت اجتماعی را در کشورهایشان برقرار نمایند. توسعه دادن رفاه عمومی در کنار توسعهء اقتصادی، و هر دو در چهارچوب حفظ همان نظام دموکراتیک کشورشان، تا کنون از مشخصه های بارز سوسیال دموکراسی بوده است. هم زمان، همین چپ، یعنی همین سوسیال دموکرات ها، که بطور مداوم، به تنهائی و یا در ائتلاف با دیگران، در مدیریت و قانونگذاری کشورشان شرکت کرده اند، عملکردشان در زمینهء تجارت و سیاست خارجی بیشتر به اعمالی «ناسیونال – سوسیالیستی» شباهت دارد تا تحقق آرمان های سوسیالیستی شان.


اینان، همانند احزاب دست راستی، مخالفتی با تولید سلاح و ابزار جنگی و صدور و فروش آنها به رژیم های مستقر در کشورهای دیگر ندارند. در این مثال آخر تفاوت شان با دست راستی ها در این است که، برخلاف دست راستی ها، به مخالفت با جنگ تظاهر می کنند. یعنی، چپ سوسیال دموکرات که در واقع در پاسداری از تولید اسلحه و فروش آن به رژیم های استبدادی شریک تجاری طیف راست است، خود را فریبکارانه مخالف سرسخت “جنگ و خونریزی” معرفی می کند. دولت باراک اوباما و حزب دموکرات آمریکا نمونهء کلاسیک این ادعا هستند.
البته این تنها غرب نیست که اسلحه می سازد و صادر می کند بلکه روسیه و چین و اقمار آنها نیز در این بازار پر سود دستِ درازی دارند. و صد البته که آنها نیز به “رسم معمول” مثلا با جنگ و خونریزی مخالفند.
چپ غربی همواره در سازمان های حقوق بشری، مانند عفو بین المللی، حقوق کودکان، حمایت از پناهندگان و از این دست، فعال بوده و مثلاً از نقض حقوق بشر در ایران نه تنها انتقاد کرده بلکه حتی پردهء چند متری تصویر نسرین ستوده را بر نمای ساختمان ها آویزان می کند اما، هم زمان، با همان رژیم ناقض حقوق بشر رابطهء دوستانه ای دارد و به بهانهء افسانه ای به نام «برجام» به رژیم سرکوبگر اسلامی در ایران، در مقابل سودی که از این رابطه میبرد، یاری می رساند.


در دوران پیش از فروپاشی کشور شوروی، یکی از مشخصات احزاب سوسیال دموکرات اروپائی شرکت کردن فعال در ائتلاف ضد شوروی و به رهبری ایالات متحده آمریکا بود اما، پس از سقوط حکومت شوروی در روسیه و شرق اروپا، سوسیال دموکرات های اروپائی به ایدهء تازه ای رسیدند بنام «مخالفت با سروری آمریکا».
باری، اگر چه این سوسیال دموکرات ها ديگر از “مبارزهء ضد امپریالیستی” سخن نمی گویند اما، در سیاست خارجی، همسو با “رژیم های توتالیترِ ضد امپریالیست” قرار گرفته اند.

۱۵ امرداد ۱۳۹۸ – ۶ امرداد ۲۰۱۹