منوچهر یزدیان
«جمهوری» شکلی از سیستم حکومتی است که در آن رئیس حکومت، یعنی رئیس جمهور، با رأی مستقیم شهروندان آن کشور و برای مدت معینی انتخاب می گردد. خواه این رئیس جمهور «تشریفاتی» باشد، مانند نمونهء آلمان، یا دارای «قدرت اجرائی» باشد، مثل نمونه فرانسه یا آمریکا.
در مقابل شکل «حکومت جمهوری»، که زادهء غرب است، همواره، و هنوز هم، نظام های پادشاهی، سلطانی، امیری، امپراتوری و غیره (با اختلافات نظری و اجرائی) در کشورهای مختلف وجود داشته است. در این سیستم (ها) رئیس حکومت معمولا در یک انتخابات از سوی شهروندان انتخاب نمی شود و در عین حال، پس از “نامیده شدن”، سلطنت او مدت دار نبوده و بعنوان ارث به وليعهدش (که معمولاً يکی فرزندانش است) انتقال می یابد. البته در نقاطی از جهان پادشاه یا سلطان در روندهای متفاوت ديگری انتخاب می گردد، مانند نمونهء مالزی.
بعد از انقلاب کبیر فرانسه، از یکسو، پاره ای از کشورهای پادشاهی به جمهوری تحول یافتند و، از سوی دیگر، کشورهای هنوز در سيستم پادشاهی ماندهء غرب، بر پایه یک قانون اساسی یا “چارت”، قوای سه گانه را از یکدیگر تفکیک و مستقل نموده و از این راه از دخالت پادشاه در امور اجرائی، قانونگزاری و دادگستری خلع ید کردند. در انتهای این پروسه، با پاسداری از استقرار جمهوریت (يا حاکيت ملت)، در کشورهای دموکراتیک غربی به پادشاه نقشی نمادین داده شد.
یکی از مشخصه های قرن گذشته استمرار روند استقرار حاکميت مردم بر کشورها (که می توان از آن با عنوان «جمهوريت» نام برد) بود. در این راه، در پاره ای کشورهای با سلطنت استبدادی، آزادیخواهان و فعالین سیاسی خواهان انحلال استبداد و ایجاد یک جمهوری در کشورهایشان شدند؛ و در پارهء دیگری از این کشورها این تحول از طریق تدوین قانون اساسی بر پایهء حاکمیت ملت صورت گرفت. در چنین روندی بود که آزادیخواهان مشروطه خواه در ایران به هر دلیل نتوانستند حکومت پادشاهی را به جمهوری متحول سازند اما، با این وجود، موفق شدند که، با تدوین یک قانون اساس، جمهوریت و حاکمیت مردم را قانونی نموده و با پیش بینی تفکیک و استقلال قوا از یکدیگر قدرت شاه را، لااقل در متن قانون، محدود نمایند.
پیش از سال های ٥٦ – ٥٧، هیچکدام از جریانات سیاسی مطرح در سپهر سیاسی ایران جمهوریخواه، به معنی تحول شکل پادشاهی حکومت به شکل یک جمهوری، نبوده و اگر هم از آن ياد می کردند غالباً “جمهوری” شان ربطی به جمهوریت مردم نداشت و تنها نام و عنوانی بود برای استقرار حکومت استبدادی مورد نظر خودشان. این گونه «جمهوری ها» همواره با صفت هائی مانند شورائی، سوسیالیستی یا “حکومت عدل علی” عنوان می شدند که ماهیت همگی آنها با تعریفی که در بالا از “جمهوری” شد متفاوت بود. ضمناً این دسته از فعالین سیاسی ایرانی تا همین اواخر خود را هرگر نه جمهوریخواه بلکه چپ، سوسیالیست و کمونیست می خواندند.
پیشتر، یعنی کمی پیش از بهمن ١٣٥٧، جریانات باصطلاح چپ و کمونیستی از جمهوری سوسیالیستی صحبت می کردند، مذهبیون از “حکومت عدل علی”. در این میان مرتجعینی که دور خمینی جمع شده بودند هم ترکیب “جمهوری اسلامی” را در دهان او گذاشتند. من در اينجا از گروه های طرفدار دکتر مصدق، که به “ملیون” شهرت يافته اند، نام نمی آورم چرا که جبهه اصلی ملی شکل گرفته به دست دکتر مصدق نه با شکل حکومت پادشاهی بلکه با استبداد آن مخالفت کرده بود. در عین حال شاخص ترین چهرهء بعدی این جریان، یعنی دکتر شاپور بختیار، در سال ٥٧ بفرمان شاه به نخست وزیری رسيد و در عین حال برنامه او هم نه تأسیس یک جمهوری بلکه دموکراتیزه کردن نظام پادشاهی بود. در واقع شاپور بختیار، بعنوان نخست وزیر محمدرضا شاه پهلوی، دستور کار خود را نه تغییر شکل حکومت از پادشاهی به جمهوری بلکه مقابله با خطر استقرار حکومت اسلامی قرار داده بود.
در طول بهمن ٥٧ تا فروردین سال ٥٨، حکومت پادشاهی در ایران منحل و ملقمه ای بنام “جمهوری اسلامی” در کشور مستقر گردید. از آن به بعد گروه های سیاسی ای که حاصل انقلاب ٥٧ بودند ديگر نمی توانستند صرفاً «جمهوریخواه» باشند چرا که حکومت جمهوری بجای حکومت پادشاهی نشسته بود يا، به عبارت ديگر، شکل حقوقی حکومت سلطنتی موروثی در ایران از بین رفته و برای مدیریت کشور سیستمی باصطلاح «انتخاباتی» پیش بینی شده بود. در این رابطه حتی پاره ای از گروه های سیاسی در به اصطلاح انتخابات های همین “جمهوری اسلامی” شرکت کردند.
از آن پس گروه های کمونیست یا سوسیالیست، اسلامیست ها و یا مجاهدین طرفدار حکومت عدل علی، علیرغم اصلی دانستن مقابله با ملقمهء “جمهوری اسلامی”، جای مقابله با سلطنتی را که دیگر مستقر نبود به مقایله با جریانی بنام “سلطنت طلبان” عوض کردند. اما در اين مقابله موضوع محوری دیگر نه انتخابی بودن یا نبودن رئیس دولت (جمهوری خواهی) بلکه مبارزه با کسانی بود که خواهان بازگشت سلطنت پهلوی بودند. خمینی و اعوان و انصارش نه تنها با این مقابله همسو بودند بلکه هژمونی را نیز در دست داشتند. در واقع، در جريان مبارزهء این گروه ها با “سلطنت طلبان” (که به موازات اقدامات اسلامیست های خمینی چی صورت می گرفت)، هرگز مسئلهء استقرار جمهوری راستين در ایران مطرح نگردیده بود.
(اين مطلب ادامه خواهد داشت)
۲۱ امرداد ۱۳۹۸ – ۱۲ اگوست ۲۰۱۹