عباس دانشور (مدیر جلسه): درود بر شما، میگویند ژورنالیست نگهبان دموکراسی است و میگویند دموکراسی و مدیای آزاد بدون یکدیگر امکان حیات ندارند. از این دو گفته چنین برمیآید که هم دموکراسی به منابع خبری آزاد و بدون سانسور محتاج است و هم امکان وجود مدیای آزاد بدون دموکراسی غیرممکن است. و ما که در دموکراسیها زندگی میکنیم این را به وضوح میبینیم، و میدانیم که منابع خبری آزاد از هر نوع آن، ارگان میانجی بین قدرت سیاسی و مردم هستند.
بنجامین کنستانت نظریه پرداز آزادی قرن نوزدهم میگوید: «بدون آزادی مطبوعات همهی موانع مدنی، سیاسی و قضایی پندارگونه میشود». منظور او این است که برای حفظ آزادی، تقسیم قدرت سیاسی بین سه قوه مستقل کافی نیست، بلکه وجود آزادی گفتار و قلم است که این تقسیم قدرت را ممکن میسازد. بنجامین کنستانت دو تعریف باستانی و مدرن از آزادی را چنین بیان میکند: «آماج باستانیان (منظور یونانیان و رم) همانا پخش قدرت اجتماعی میان همه شهروندان بود و این را آزادی مینامیدند. در حالی که آماج مدرن همانا امنیت در بهرهمندیهای خصوصی است و تضمین این بهرهمندیها از سوی نهادها را آزادی مینامند». میبینیم که کنستانت با تحلیل از انقلاب کبیر فرانسه و کاستیهای آن در زمینه تئوری سیاسی است که به اهمیت آزادی فردی، به عنوان سنگ بنای آزادی و همینطور جایگاه مهم آن در دموکراسی مدرن پی میبرد و آزادی مطبوعات را مهمترین ابزار تحقق آزادی میداند.
در گفتگوی امروز مهستان سخنران که خود تجربه زیادی در روزنامهنگاری دارد، میخواهد از این تجربیات در شرایط غیرعادی ایران و ایرانیان سخن بگوید و البته ما با کنجکاوی منتظر میمانیم تا منظور او را از «شرایط غیرعادی» بفهمیم. اما با توجه به آنچه در مقدمه گفتم به طرح چند سئوال میپردازم و امیدوارم در ادامه گفتگوها بتوانیم برخی از آنها را مورد توجه قرار دهیم.
اولین سئوال من اینست که در شرایطی مثل شرایط امروز در میهن ما، ژورنالیسم تا چهاندازه میتواند مستقل و آزاد از قدرت سیاسی فعالیت کند؟ به عبارتی دیگر، اگر منظور از خبرنگاری گزارش دادن از اخبار است که به شکل جمعآوری، کنترل، گزارش و تحلیل اخبار معنا پیدا میکند و در جوامع دموکراتیک وجود قوانین مطبوعات تا حدود زیادی این پروسه را از کنترل و تاثیر دولتها بیرون نگه میدارد، در کشوری که یکی از بدترین دیکتاتورهای جهان قدرت را در دست دارد تا چه حد ژورنالیست مستقل معنا دارد؟
و سئوال دوم: آیا شاخصهایی وجود دارند که با شناخت آنها مردم بتوانند از یک ژورنالیسم نسبتا سالم و مستقل و قابل اطمینان بهرهمند شوند؟
و بالاخره سئوال آخر: تا چه حد ژورنالیسم موجود در خارج از کشور که تحت تاثیر ایدئولوژیهای سیاسی گوناگون و احیانا وامدار به کمکهای مالی و تکنیکی برخی از کشورهاست، میتواند به مبارزه برای آزادی در ایران کمک کند؟
همانطور که در مقدمه اشاره شد، موضوع سخنرانی این نشست هم «۴۰ سال با کیهان لندن؛ تجربهای از روزنامهنگاری حرفهای در شرایط غیرعادی ایران و ایرانیان» میباشد و سخنران مهمان ما خانم الاهه بقراط هستند. اینجا لازم میدانم شرح مختصری از روزنامه کیهان و سردبیر آن را برایتان بخوانم.
همانطور که میدانید، موسسه کیهان ۸۱ سال پیش در خرداد ۱۳۲۱ در تهران توسط دکتر مصطفی مصباحزاده تاسیس شد و یکی از مهمترین روزنامههای ایران محسوب میشد که ۴۴ سال پیش به غصب رژیم اسلامی درآمد و از آن پس روزنامه کیهان تهران به عنوان سخنگوی رهبر رژیم اسلامی به بدنامترین روزنامه تاریخ مطبوعات ایران تبدیل شد؛ روزنامهای که اکنون خریداری ندارد و با دریافت بودجه از محل کمکهای حکومت، در تیراژ کم منتشر میشود. ۴۰ سال پیش اما کیهان لندن آغاز به انتشار کرد و امسال در خرداد ۱۴۰۲ وارد ۴۰ سالگی خود شد. و دیدهایم که این نشریه در خارج کشور هر سال مخاطبان بیشتری پیدا کرده است. چهلمین سالگرد انتشار کیهان لندن برای مهستان سکولار دموکراتهای ایران، این فرصت را فراهم کرده است تا هم در بزرگداشت این اقدام بزرگ سیاسی-فرهنگی سهم داشته باشد و هم به این کنجکاوی نسلهایی که دوران پیش از انقلاب را ندیدند برای این پرسشها پاسخی درخور بیابد که کیهان لندن چگونه شکل گرفت و چه انگیزههایی پشت انتشار آن قرار داشت و دارد که موجب شده با اینهمه رقابت در دوران اینترنت و انواع تلویزیونهای فارسیزبان همچنان فعال بماند.
برای انجام وظیفه و این کنجکاوی خوشحالیم که امروز میزبان خانم الاهه بقراط سردبیر فعلی کیهان لندن هستیم. خانم بقراط نیاز به معرفی مفصل ندارند. ایشان در سپتامبر سال گذشته نیز در مهستان ما حضور داشتند. خانم بقراط تحصیلکرده حقوق در دانشگاه ملی ایران و علوم سیاسی در دانشگاه برلین هستند و از نویسندگان، مترجمین و روزنامهنگاران سرشناس اپوزیسیون محسوب میشوند که از سال ۲۰۱۴ سردبیری کیهان لندن را بر عهده گرفتهاند. ایشان از همان ابتدای تشکیل جنبش سکولاردموکراسی در ۲۰۱۳ مشوق ما بوده و در همان سال ۲۰۱۴ که کار سردبیری کیهان به ایشان واگذار شد، سخنران دومین کنگره سکولارهای ایران بودند و در سال گذشته هم در مهستان ما حضور یافته و در مورد «تکمیل مشروطه با دمکراسی و حقوق بشر، به مثابه زیربنای ذهنی و عینی آزادی و تجدد در ایران» سخنرانی داشتند. و در نتیجه ما ایشان را هم متعلق به هواخواهان سکولاردموکراسی در ایران آینده میدانیم و از این بابت خوشحال هستیم.
و اما در ساعت اول در بخش نخست برنامه میشنویم سخن مهمان گرامی را و در دو ساعت بعدی دوستان و هموندان در داخل و بیرون از این تالار برای پرسشها و یا اظهار نظرهاشان میتوانند وقت بگیرند. پرسشها و نظرات مخاطبان مهستان هم از طریق پیامگیر مهستان بر روی تلگرام، سیگنال و واتساپ با هماهنگی هموند گرامی آقای دارابی به این تالار منتقل خواهد شد. در ضمن این نشست بطور زنده از تلویزیون «میهن تی وی» پخش میشود. خانم بقراط گرامی به مهستان خوش آمدید شما را میشنویم بفرمایید.
نگاهی به گذشته
الاهه بقراط: سلام دارم خدمت اعضای مهستان و همچنین همه حاضران و کسانی که حوصله و وقت میگذارند و این صحبتها را میشنوند. خیلی خیلی از دعوت شما ممنون هستم و میخواهم صحبت خودم را با یک سپاس دیگر (چون موضوع درباره کیهان لندن است) ادامه بدهم. این یک سپاس بسیار بزرگ از خانواده خود دکتر مصباحزاده است که اگر اقدام او در ۸۱ سال پیش در ایران برای تأسیس موسسه کیهان نمیبود– مؤسسهای که بعدا به یکی از بزرگترین موسسات مطبوعاتی خود ایران و همچنین خاورمیانه تبدیل شد، با انواع و اقسام نشریات برای گروههای مختلف اجتماعی و بعد هم در تبعید پس از وقوع انقلاب اسلامی با تأسیس کیهان لندن- طبیعتا ما الان این گفتگو را نمیداشتیم.
صحبت من متمرکز است روی «کیهان لندن»، برای اینکه حدود ۲۸ سال است من با کیهان لندن، اول بطور متناوب و گاه به گاه و مقاله نوشتن، و بعد بطور دائم همکاری داشتم. نقش دو زن در راهاندازی کیهان لندن و بعد تداوم آن اهمیت دارد. یکی که کمتر از او در این زمینه صحبت شده، شاهدخت اشرف پهلوی است و دیگری که، بعد از توقف انتشار نسخه چاپی، همت کرد و تداوم آنلاین آن را تضمین کرد خانم نازنین انصاری مدیرمسئول کیهان لندن است.
در عین حال، کیهان همواره در ایران به عنوان یک موسسه خیلی بزرگ با هزاران کارمند شکل دیگری از فعالیت حرفهای را داشت، ولی کیهان لندن هم به اعتبار همان سنت یا در پی همان سنت همواره به صورت یک خانواده کار خودش را پیش برده و همینجا باز از فرصت استفاده میکنم و از همه آن ایرانیان و همکارانی که با ما همکاری میکردند و بعد دیگر به هر دلیلی همکاریشان قطع شد تشکر میکنم، و از همه همکارانی که الان مشغول پیش بردن کارهای کیهان هستند، از جمله همکاران فنی که معمولا اسمی از آنها در جاهای دیگر و در صفحات روزنامه نیست، یا خوانندهها بطور مستقیم با آنها رابطه ندارند ولی بدون تخصص و بدون کار آنها اصلا نه وبسایت و نه نسخه چاپی به دست خوانندگان نمیرسید، از آنها نیز سپاسگزاری میکنم.
همچنین یادی میکنم از همکارانی که دیگر در میان ما نیستند مثل هوشنگ وزیری، احمد احرار، ناصر محمدی، دکتر صدرالدین الهی، خانم مهرانگیز دولتشاهی، کسانی که الان اسمشان در ذهن من هست. به هر حال ۴۰ سال انتشار مداوم یک رسانه در تبعید و در شرایط غیرعادی ایرانیان چه در داخل و چه در خارج، بدون یکسری ازخودگذشتگیها و همچنین از گذشتن از خیلی چیزهای دیگر، ممکن نمیشد.
مدیران مسئول و سردبیران کیهان لندن
در عین حال دوست دارم اینجا یک سری اطلاعات را هم در اختیارتان بگذارم. البته یکسری اطلاعات در مورد کیهان و کیهان لندن در ویکی پدیا هست، ولی نکاتی هم هست که هنوز در آنجا اضافه نشده و یا ممکن است بعضیها از آن اطلاع نداشته باشند. مثلا در مورد مدیران مسئول کیهان لندن در طول ۳۰ سال تا توقف انتشار چاپی آن در ماه اوت ۲۰۱۳ که آقایان اکبر اعتماد، مهندس عبدالرضا انصاری، عبدالمجید مجیدی و خانم گیلدا وزیردفتری بودند. در هیئت مدیره کیهان لندن از اول البته افراد دیگری که عمدتا از سیاستمداران و پایوران حکومت پهلوی بودند، همانطور که گفتم مثل خانم مهرانگیز دولتشاهی که پیش از انقلاب نماینده مجلس شورای ملی بودند و نیز سفیر ایران در کشور دانمارک، حضور داشتند.
این نکته را اینجا به این دلیل عمدا مطرح کردم که خیلیها سعی میکنند- عمدا یا غیرعمد- تا موضوع مبارزه با جمهوری اسلامی را به سالهای معینی، یا از آن زمانی که خودشان وارد این صحنه شدند، محدود بکنند. در حالی که مبارزه با جمهوری اسلامی از حتی پیش از آغاز روی کار آمدن آن وجود داشته و بعد از آن به اشکال مختلف ادامه داشته؛ که راهاندازی کیهان در تبعید (که تداوم کار موسسه کیهان در ایران به علت غصب قطع شده بود) خودش بخشی از این مبارزه به شمار میرود. آنهم در دورانی که (نسلهای جوانتر شاید ندانند) این امر بدیهی نبود که مثلا تلفن و موبایل به این شکل باشد، اینترنت باشد. در چنان دورانی کیهان حدود تقریبا ۳۰ سال تنها حلقهی ارتباطی بین ایرانیان خارج کشور، ایرانیان تبعیدی، ایرانیانی که از کشور خودشان مجبور به فرار و ترک میهنشان شده بودند به شمار میرفت و در بیش از ۵۰ کشور جهان پخش میشد و دست به دست میگشت.
نکته دیگری هم در مورد سردبیران کیهان لندن هست که آنها را نیز به ترتیب اسم میبرم. از ابتدای شروع به کار در خرداد ۱۳۶۳ [در صحبت اصلی به اشتباه ۱۳۸۴ گفته شده در حالی که منظور ۱۹۸۴ بوده است] تا زمانی که کیهان لندن چاپ میشد آقایان مهدی سمسار، حسین عدل، امیر طاهری، هوشنگ وزیری و احمد احرار بودند. بعد از اینکه انتشار چاپی متوقف شد، با همت نازنین انصاری و زحمتی که من (به هر حال، به عنوان کسی که تنها سرمایهای که داشتم، وقت و علاقهام بود) کیهان لندن بطور آنلاین ادامه پیدا میکند؛ منتها نه به آن شکل حرفهای که بتواند مخاطبان زیادی را جلب کند یا همکارانی داشته باشد که بتوانند برایش بنویسند.
کیهان لندن در دوران اینترنت
نکتهی جالب توجه این است که تا زمانی که کیهان لندن چاپ میشد، بسیاری از این رسانهها، آنموقع البته تلویزیونهای فارسیزبان هم بودند و زمانی که دیگر اینترنت نیز آمده بود و کسانی که در اینترنت مطالبی مینوشتند و به عنوان روزنامهنگار شناخته شده بودند یا فعالان سیاسی، اصلا به روی خودشان نمیآوردند که چنین نشریهای ۳۰ سال است بطور حرفهای منتشر میشود؛ ولی به محض اینکه کیهان لندن اعلام کرد که انتشار نسخه چاپی آن متوقف شده، بلافاصله در جاهای مختلف با تیتر بزرگ زدند «انتشار کیهان لندن متوقف شد»! در حالی که این نصف حقیقت بود! کیهان دیگر به صورت چاپی، منتشر نمیشد، توزیع نمیشد، به دلایل مختلف، که یک بخش آن به همین موضوع اینترنت و رقابتی شدن کار در این عرصه مربوط میشد و همهی مطبوعات چاپی در سراسر جهان با چنین بحرانی روبرو شده بودند که بعد توانستند خودشان را با دوران اینترنت تطبیق بدهند و الان میبینید در همهی جهان مشهورترین روزنامهها در اینترنت حضور دارند و برخی حتی نسخه چاپی خودشان را متوقف کردهاند و فقط بصورت آنلاین هستند؛ ولی خیلیها هر دو را دارند که بستگی دارد به امکانات و سرمایهای که در اختیارشان هست. کیهان لندن هم ادامه پیدا کرد و خیلی زود توانست همکارانی را از نسلهای بعد به خودش جذب کند و کارش را پیش ببرد.
نکتهی دیگر اینست که- به شهادت بخصوص آنهایی که از همان آغاز با انتشار کیهان لندن سروکار داشتند- چه بسا کیهان لندن بدون پافشاری و اصرار و کمکهای شاهدخت اشرف پهلوی اصلا به راه نمیافتاد. این چیزی هست که پیشتر گفتم و مایل بودم که در اینجا به آن اشاره بکنم. بعد هم، همانطور که گفتم، وقتی انتشار نسخه چاپی متوقف شد، کار بدون همت نازنین انصاری ادامه پیدا نمیکرد و واقعا زندگی این نشریه در همان اوت ۲۰۱۳ تمام میشد. حال آنکه در این دوران آنلاین، انتشار کیهان لندن نه تنها متوقف نشد بلکه توانست نسخهی انگلیسی خودش را در اینترنت به اسم kayhanlife منتشر بکند که بتواند با نسلهای دوم و سوم ایرانی، ایرانیانی که در اینجا در کشورهای خارجی به دنیا میآیند و بزرگ میشوند و ممکن است زبان فارسی نتوانند بخوانند، ارتباط برقرار کند و آنها را در جریان مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ایرانیان قرار بدهد.
در کنار نشریهی آنلاینی که هر روز به روز میشود ما سعی کردهایم تا آن شکل سنتی کیهان لندن به صورت روزنامه را هم نگه داریم و به همین دلیل یک نشریهی هفتگی، به شکل مجلهای که میشود ورق زد و خواند، هر هفته منتشر میکنیم که در آن مجموعهای از مهمترین گزارشهای کیهان لندن وجود دارد؛ به اضافهی تحلیل هفتگی و سرمقاله که مخصوص همان شماره هفتگی تنظیم میشود.
«حکایت مکرر تاریخ» و ماجرای نوشتن برای کیهان لندن
و اما جریان اینکه خودم چطور با کیهان لندن و با کیهانی که به «کیهان سلطنتطلب» مشهور بود به همکاری پرداختم، این است که در دههی ۹۰ میلادی که تازه ساکن کشور آلمان شده بودیم و در «هایم»های پناهندگی اینطرف آنطرف میرفتیم، کیهان لندن در اینهایمها توسط مدیریت آنها خریده میشد و بین بچههای ایرانی دست به دست میگشت. در آن زمان میدیدم که کیهان لندن یک نشریهی ایرانی است که به سلطنتطلب بودن مشهور است و طبیعتآ توجه چندانی را از جانب افرادی مثل من (که خودم از تبار چپ میآمدم) برنمیانگیخت. خبرها هم که یک هفته از برخیشان گذشته بود و آدم از طریق رادیو و تلویزیون میشنید. توجه من اما زمانی به کیهان لندن جلب شد که گزارشهای دادگاه قتل دکتر شاپور بختیار را منتشر میکرد. خوب الان امکاناتی هست که آن موقع نبود و کیهان لندن تنها جایی بود که این گزارش را منتشر میکرد.
اگر اطلاع داشته باشید میدانید که روزنامهی هفتگی «نیمروز» به مدیریت آقای پرویز اصفهانی سالها بعد به جمع مطبوعات پیوست و آن موقع فقط کیهان لندن بود که تنها جایی محسوب میشد که میتوانستیم گزارش آن دادگاه را که اگر اشتباه نکنم توسط خانم پری سکندری تهیه میشد، پیگیری کنیم. در نتیجه کیهان لندن را هفتگی تهیه میکردیم و گزارشها را میخواندیم.
کمی بعد، اگر اشتباه نکنم، در اردیبهشت ۷۴ (ماه مه ۹۵) کیهان لندن یکسری گفتگو با افراد مختلف را منتشر نمود و این سئوال را با آنها مطرح کرد که «اگر چرخ تاریخ به عقب بر میگشت، شما چه میکردید؟» و هر کدام از آن مصاحبهشوندهها هم به این پرسش جواب میدادند. من هم آن مصاحبهها را خواندم و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که «چرا ما همیشه باید بپرسیم اگر به عقب برمیگشتیم چه میکردیم؟! چرا فکر نمیکنیم که الان چه میکنیم؟! مگر امروز در آینده همان گذشتهی ما نیست؟! چرا باید بعدا بپرسیم که اگر به امروز برمیگشتیم چه میکردیم؟!» من این نکته را به عنوان یک مطلب کوتاه تنظیم کردم تحت عنوان «حکایت مکرر تاریخ»- طبیعتا نه با تایپ و کامپیوتر، بلکه آن را با خودکار روی کاغذ با خط خوردگی نوشتم و بلند شدم رفتم پُست و فرستادم به دفتر (الان یادم نیست) دفتر پاریس یا دفتر لندن، فکر میکنم دفتر لندن بود چون از دفتر لندن فاکس میکردند به دفتر پاریس، آنجا سردبیر میگرفت و میخواند. بعد اگر تشخیص میداد که این مقاله خوب هست، دوباره آن را فکس میکرد به لندن و… به این ترتیب در طول یک هفته مطالب کیهان آماده میشد. هفتهی بعد دیدم مطلب من در آن بخشی چاپ شده که سه یا چهار صفحه میانی کیهان بود به عنوان صفحات تحلیلی. آنموقع مثل الان نبود که همه همه چیز بنویسند و همه جا منتشر بکنند، چاپ یک مطلب در یک روزنامه، در یک نشریه، حال و هوای دیگری داشت. شما خودتان میدانید (چون فکر میکنم اغلب شما با کار نوشتن سر و کار دارید) که برای کسی که مطلباش را در جایی میبیند که چاپ شده، جذابیت دیگری داشت.
جالب هم این بود که در کیهان لندن هر ستونی جای خودش را داشت. نه اینکه این موضوع خاص کیهان لندن باشد، همهی روزنامهها اینجوری هستند. و هر ستونی هم احترام و حرمت خودش را دارد. برای مثال مهم بود که مطلبی کنار سرمقاله گذاشته شده باشد. در این صفخات تحلیلهای آقای هوشنگ وزیری بود، زیر آنهم تا مدتها آقای محمد ارسی مینوشت، بعد بهروز صوراسرافیل با اسامی«نوید بوستانی» و «کتانه سلطانی». آقای احمد احرار هم فکر کنم در صفحهی ۷ و به اسم «خیراندیش» مطلب مینوشتند و در ستونی در صفحه روبرویی با اسم «حکیم حق نظر» مطالب تاریخی مینوشتند، و اینها هر کدام جای خودشان را داشتند. بخش دیگری هم بود که در آن مطالب خوانندهها چاپ میشد، هر کسی مطلب قابل چاپ میفرستاد، در آنجا منتشر میشد. و مطلب من هم آنجا منتشر شده بود.
این نکته را هم بگویم که، چه آن زمان و چه بعدا، صفخات کیهان لندن به روی همهی کسانی که نظرات مختلف و گاه مخالف سلطنتطلبی که کیهان به آن مشهور شده بود داشتند، باز بود و هیچ حساسیتی روی این نبود که حالا، اینها مال چپ هستند، راست هستند و غیره و پس به این دلیل مطلبشان منتشر نمیشود.
چاپ شدن مطلبم مرا تشویق کرد که درباره مسائلی که پیش میآمد نظراتم را بنویسم و بفرستم. بعد آقای وزیری تماس گرفتند که اگر مطالب بیشتری هم هست منتشر میکنند. این همکاری تا سالها ادامه پیدا کرد؛ نه به عنوان کار اصلی من، بکه کاری بود که من به عنوان کار جانبی و بر اساس علاقهای که داشتم انجام میدادم. گاهی وقتها مطالبم را در سر کاری که داشتم و مثلا در ساعت استراحت مینوشتم و تنظیم میکردم و میفرستادم. و این همکاری ادامه پیدا کرد، به صورت تهیهی مطالب تحلیلی یا به صورت ترجمه- بخصوص از رسانههای آلمانی- و همچنین بعد از مدتی به صورت نقد کتاب که آنموقع آقای هوشنگ وزیری عنوان «کتابگزاری» را برایش پیشنهاد کرد. به هر حال در طول مدت ۲۸ سال نمیدانم دهها کتابگزاری درباره کتابهای مختلف و صدها مقاله و ترجمه از من در کیهان لندن منتشر شد.
سپس و به تدریج نسلهای جدیدی به میدان آمدند و همینطور شرایط ایران هم ادامه پیدا کرد، با آن نکبت جمهوری اسلامی که در آنجا مثل بختک روی مردم و مملکت افتاده بود، شکل کار هم طبیعتآ یک مقدار فرق کرد. بخصوص با ورود اینترنت، با فضای مجازی، با رسانههای اجتماعی، و سوشیال مدیائی که به میدان آمدند. در جریان آنلاین شدن کیهان لندن بود که مسئولیت سردبیری به من محول شد و ما هم سعی کردیم خودمان را با این ابزار دنیای جدید تطبیق بدهیم.
کیهان لندن یک رسانه جریانساز بوده و هست
یک نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که کیهان لندن هیچوقت یک رسانهی خبری به عنوان متداول کلمه نبوده است، برای اینکه در زمانی که هفتگی چاپ میشد طبیعتا خبرهایش کهنه میشد، و الان هم به دلیل رقابت بسیار زیادی که بین رسانههای فارسیزبان و آنهایی که به هر حال یا بودجه دولتی دارند یا بودجههای عظیم از هر جایی دارند، کیهان اصلا نه تنها قادر به رقابت با آنها نیست، بلکه اصلا علاقهای هم به این کار ندارد. برای اینکه فلسفهی کنونی اطلاعات بر این استوار شده که خبرهای انبوه مربوط به فجیعترین مسائل و رویدادها فقط به خبری تبدیل میشوند که در رسانهها و در سوشیال مدیا منتشر میشوند و بعد همان خبرها هم با یک خبر فجیع دیگر به فراموشی سپرده میشوند. ما از آغاز (و این ما که میگویم یعنی از ۱۰ سال پیش که کیهان صرفا به صورت آنلاین منتشر میشود) با این نوع کار مخالف بودیم. ما نیروی خودمان را گذاشتیم روی آن ویژگی کیهان لندن که به همان هم معروف شده بود، یعنی بر انتشار گزارشهای تحلیلی تاکید بکنیم و جریانساز باقی بمانیم. کیهان همیشه یک رسانهی جریانساز بوده است. البته در آن اصطلاح «سلطنتطلبی» که به آن میدادند (و جمهوری اسلامی آن را به عنوان توهین میگفت) واقعیتی وجود داشت که بعدا جریان تاریخ در مسیر دیگری آن را به همه آنهایی نشان داد که آن زمان فکر میکردند جمهوری اسلامی پدیدهای است که ابدی است و سرنوشت مردم ایران است. و مردم ایران همواره باید تصمیم بگیرند که این بد را بخواهند یا آن بدتر را. کیهان لندن همیشه خلاف این جریان شنا کرده، جریانسازی کرده، و همواره روی این مطلب تأکید کرده که جمهوری اسلامی سرنوشت مردم ایران نیست و باید تغییر بکند. حالا شاید این بحث را در بخش پرسش و گفتگویی که داریم بیشتر ادامه بدهیم.
به هر حال، تمام تمرکز رفت روی گزارشهای تحلیلی، دقت کردن بر تمام رویدادهایی که گاهی وقتها بطور انبوه پیش میآیند، دقت کردن بر آن خطوطی که به عمد یا غیرعمد مورد توجه رسانههایی که به اصطلاح به «جریان اصلی» معروف هستند، قرار نمیگیرد. و در مرکز همهی اینها حقوق مردم، مردم عادی، قرار دارد. به همین دلیل کیهان آنلاین لندن هم چارچوب خودش را به همان شکلی که بود ادامه داد و همیشه این ادعا را مطرح کرد که صدای حقوق مردم است و سعی میکند از لابلای این همه خبری که در تمام رسانهها بطور انبوه مرتباً تکرار میشود و همه دارند از روی دست همدیگر رج میزنند، به طرف آن مسائلی برود که معمولا و اتفاقا به آن کمتوجهی میشود اما جزو مهمترین مسائل هستند.
نظرات مختلف در «دیدگاه» و «تریبون آزاد»
در کنار این مواضع طبیعتاً کیهان لندن تلاش کرد که مخاطب جلب کند، بخصوص مخاطبانی که به افکار دیگری تعلق دارند. به همین دلیل کیهان لندن همیشه بخش «دیدگاه» داشته، بخش «تریبون آزاد» داشته و مطالبی را که بر اساس و در چارچوب دموکراسی و حقوق بشر باشند منتشر کرده است. در این چهارچوب مثلا کسی نیاید علیه کسی نفرتپراکنی بکند. در این چارچوب کیهان لندن مطالب مختلف و متنوعی را در بخش دیدگاه و تریبون آزاد منتشر کرده است.
رسانهای که همواره مورد هجوم رژیم و استقبال مخاطبان قرار داشته
در عین حال کیهان لندن در تمام سالها، و بخصوص در آن ۳۰ سالی که به صورت چاپی منتشر میشد، بسیار تنها بود و همیشه مورد هجوم تبلیغاتی رژیم قرار داشت. بخصوص مورد هجوم افرادی که پیدا و پنهان با جمهوری اسلامی بودند. مثلا یک زمانی بخشی از هزینههای کیهان توسط تبلیغات تامین میشد و جمهوری اسلامی در تماس با صاحبان کار و همین فروشگاههایی که در کشورهای آلمان و انگلیس و… بودند آنها را میترساند که به کیهان لندن آگهی ندهند بطوری که فکر میکنم این اواخر آگهیهای کیهان لندن مختص شده بود به آن بخشی که هیچ رابطهای با جمهوری اسلامی نداشتند و جمهوری اسلامی نمیتوانست تهدیدشان کند.
با اینهمه این اطمینان در کیهان لندن وجود داشت که خطی را میرود که آن خط پاسخ خودش را سرانجام از کف خیابانهای ایران میگیرد. و این موضوع بخصوص از ۹۶ به بعد اثبات شد. و به هر حال کیهان لندن در این جهان پر از رقابت میان رسانههای فارسیزبان قرار گرفت که- همانطور که آقای دانشور در مقدمه خودشان اشاره کردند- توانست مخاطبان خودش را حفظ بکند و اکنون ما جزو رسانههایی هستیم که کمترین فحشها را در سوشیال مدیا میخوریم. این البته و الزاما به این معنا نیست که کیهان همواره راه درست را میرود ولی یکی از معیارهای آدم، وقتی با رسانههای دیگر مقایسه میکند، میتواند همین باشد چون مخاطبان ما آدمهای عادی و مردم معمولی هستند.
چون این نشست راجع به ۴۰ سالگی کیهان لندن است و من هم به عنوان سردبیر کیهان لندن و همکاری مداومی که نزدیک ۲۸ سال با این رسانه داشتهام، در اینجا حضور دارم، میتوانم راجع به آن نکات یا پرسشها یا ابهاماتی که در حد مسئولیت من در رابطه با کیهان لندن هست، توضیح بدهم و اگر نکتهای هست با کمال میل جواب خواهم داد.
بخش پرسش و پاسخ
عباس دانشور: خیلی ممنون از شما خانم بقراط. مرسی از توضیحات بسیار مفیدتان. دوستان در داخل با فشردن شماره یک وقت میگیرند و نظرات و پرسشهای دوستان خارج هم توسط آقای دارابی گرامی به داخل منتقل خواهد شد. اولین کسی هم که وقت گرفتهاند آقای حسن دانشور هستند. بفرمائید.
حسن دانشور: خیلی ممنون خانم بقراط. شما در صحبتهایتان به فحشهای کاربران رسانههای اجتماعی اشاره کردید. میتوانید علت آن را توضیح بدهید که چرا؟ آیا صرفا این فحشها از طرف عوامل پلیس سیاسی ایران بوده یا اینکه دلایل دیگری هم داشته و یا به عقیده شما علت این فحش دادنها چیست؟
رسانهای که کمتر از بقیه رسانهها از کاربران فحش میخورد!
الاهه بقراط: من گفتم که ما قبلا خیلی فحش میخوردیم که عمدتا از طرف جمهوری اسلامی بود؛ از طرف کسانی که پیدا و پنهان با جمهوری اسلامی بودند و همچنین از طرف اصلاحطلبها، مبنی بر اینکه کیهان لندن سلطنتطلب است و یا اینکه بی طرف نیست و از یک طرف دفاع میکند. اما گفتم که در حال حاضر ما در شبکههای اجتماعی جزو رسانههایی هستیم که کمتر از طرف کاربران فحش میخوریم؛ مگر از طرف آنهایی که خیلی خیلی در فضای سایبری شاخص هستند و یا به گروهها و جریاناتی تعلق دارند که یا وابستگان جمهوری اسلامی و یا عکس برگردان جمهوری اسلامی و دنبال حکومتی مشابه جمهوری اسلامی هستند.
عباس دانشور: آقای دارابی گرامی اگر از بیرون پرسشی هست منتقل بفرمائید.
شمسالدین دارابی: مرسی از شما، اجازه بدهید من هم سلام عرض کنم خدمت هموطنان گرامی و همینطور مهمان عزیزمان خانم بقراط و به نوبه خود از زحمات خودشان و همکارانشان در مجموعه کیهان سپاسگزاری خودم را اعلام بکنم و همینطور سلام میکنم خدمت هموندان.
آقای منصور فروزنده (از منچستر) نوشتهاند: درود بر مهستان و خانم بقراط. من افتخار میکنم که ۴۰ سال است خوانندهی کیهان لندن هستم و خوشحالم که به همت تعداد زیادی از روشنفکران ایران، این چراغ روشن مانده است. پرسش من آن است که چرا خانم بقراط به عنوان سردبیر ۹ سال اخیر کیهان، رفته رفته این نشریه را به عنوان ارگان پادشاهیخواهان درآورده و از بیطرفی روزنامهنگاری آن کاستهاند. من خود به پادشاهی پارلمانی و مشروطه علاقمندم اما دوست ندارم کیهان تبدیل به یک ارگان حزبی شود. آیا اشتباه میکنم؟
کیهان لندن یک میراث فرهنگی است
الاهه بقراط: خیلی ممنون از این خواننده محترم و خیلی خیلی هم سپاسگزارم که ۴۰ سال خواننده کیهان لندن هستند. ببینید، گذشته از محتوا، کیهان را باید به عنوان یک میراث فرهنگی در نظر گرفت. کیهان مثل بقیهی آن رسانههایی که دارند فعالیت میکنند یک رسانه فارسیزبان نیست بلکه یک رسانهی ایرانی است. رسانهای است که بیش از ۸۰ سال سابقه دارد، رسانهای است که یک دوقلوی غصب شده در ایران دارد، رسانهای است که در خارج از کشور ۴۰ سال سابقه دارد. شما نمیتوانید این خاصیت «میراث فرهنگی» را به هیچکدام از رسانههائی که حتی میلیونی مخاطب دارند، تلویزیون هستند، بودجههای آنچنانی دارند، بچسبانید یا بدهید یا اعطا بکنید. برای خود من به شخصه و به عنوان یک ایرانی، این بخش میراث فرهنگی یکی از مهمترین دلایلی است که مرا با این نشریه نگه داشته. فکر میکنم، مثل یک دوی امدادی باید کار را آنقدر ادامه داد تا اینکه این موسسه به آن مملکت خودش برگردد. چون همانطور که احزاب سیاسی و فعالان سیاسی در خارج کشور در محیط طبیعی خودشان نیستند، کیهان هم در اینجا، کیهان لندن هم در محیط طبیعی خودش نیست.
ببینید؛ تمام آن رسانههایی که در ایران توسط جمهوری اسلامی غصب شدهاند، صدای جمهوری اسلامی شدهاند. اما کیهان در خارج کشور یک همزاد پیدا کرد که این همزاد ایستاد و نگذاشت که آن موسسه غصب شده تنها صدا باشد! از این نظر خیلی ارزش دارد که این را حفظ کنیم و به آینده برسانیم.
مؤسس و مدیران کیهان لندن پایوران حکومت پهلوی بودند ولی این رسانه به روی همه باز بوده است
در مورد ارگان پادشاهی بودن، گفتم که اول جمهوری اسلامی بود که گفت طاغوتی و سلطنتطلب است. البته کیهان لندن خیلی هم سلطنتطلب بود. ولی حتی آن زمانی که خیلی سلطنتطلب بود صفحات خودش را در اختیار مخالفان سیاسیاش میگذاشت. شما میتوانید بروید ببینید از سران فدایی و چپ و راست و اینها در آن نوشتهاند. من امیدوارم روزی ما این امکان را پیدا کنیم که آرشیو کیهان لندن را در اینترنت قرار بدهیم و همه ببینند که صفحات آن با چه مطالبی و از چه جناحهای مختلف فکری پر میشده است. به همین دلیل هم مخاطب داشت، و به همین دلیل هم میتوانست در ۵۰ کشور جهان توزیع بشود، و در «هایم«های پناهندگی و حتی در خانوادههای ایرانی دست به دست بگردد. دلیل هم این بود که هیچوقت بسته نبود.
اما الیته بنیانگذارش، دکتر مصطفی مصباح زاده، از کمکهای کسانی برخوردار میشد که اغلبشان، و شاید بتوانم بگویم اکثرشان، از پایوران حکومت پهلوی بودند و به همین دلیل هم کیهان لندن به عنوان «سلطنتطلب» معروف شده بود. البته نه به این عنوان که فقط سلطنت را تبلیغ میکند، بلکه این آدمهایی که این همت را کردند و این رسانه را نگه داشتند عمدتا از همان حکومت آمده بودند و از پایوران حکومت پهلوی بودند. یعنی اگر این کار را نمیکردند، بهتر میبود؟!
هیچکس و هیچ رسانهای «بیطرف» نیست! اما «بیغرض» باید بود!
اما در مورد «بیطرفی» که این خواننده گرامی گفتند؛ ببینید، چیزی به نام بیطرفی وجود ندارد و این حرف بسیار نادرست است. هیچ انسانی بیطرف نیست، هیچ رسانهای بی طرف نیست. حتی آدمهائی که ادعای بیطرفی میکنند هم، عمل یا بیعملیشان در نهایت به سود یک طرف است! بنابراین این درست نیست. اما بجای «بیطرفی» آدم میتواند و باید «بیغرض» باشد. من این را بارها تکرار کردهام که بیغرضی مهم است.
اگر من (که مثل هر آدم دیگری یک خط فکری خاص دارم و یک آدم به شدت سیاسی هستم و نمیتوانم این را از فکر خودم اصلا جدا بکنم) وقتی به عنوان سردبیر میبینم مطلبی آمده مخالف نظرات من و اصلا در تضاد با فکر من اما در چارچوب آن دموکراسی که ادعا میکنیم قرار دارد، تمیتوانم بگویم این را منتشر نمیکنیم و میاندازیم دور! این میشود «غرض». ما میتوانیم طرف خودمان را داشته باشیم اما بی غرضانه با جامعه روبرو شویم و سعی کنیم که اول از همه از خودمان و از آنجایی که داریم کار میکنیم شروع بکنیم. برای مثال، در کیهان لندن، من که دارم کار میکنم و مسئولیت سردبیری آن را دارم، باید اجازه بدهم که نظرات مختلف بیایند و منتشر بشوند. و این کار را تا حالا کردهایم.
کیهان لندن مدافع حقوق مردم است
اما در مورد اینکه بعضیها میگویند که کیهان لندن تریبون پادشانخواهان است، یک چیز مسلم است. کیهان لندن جزو مدافعان پهلویها و دستاوردهای پهلویها و جزو مدافعان آن حکومت در مقابل این حکومت است. اما در بین همکاران ما چپ هم هست، راست هم هست، طرفدار جمهوری هم هست، طرفدار پادشاهی هم هست، طرفدار کسی که به مذهب اعتقاد دارد هست، و کسی هم که ضد مذهب هست؛ هیچوقت بین ماها هیچ مشکلی پیش نمیآید که بخواهیم همکاری خودمان را دچار خدشه کنیم. شما در همین وبسایت کیهان لندن به بخش دیدگاهها بروید یا به بخش تریبون آزاد. در آنجا شما میبینید که بیانیههای انواع احزاب و گروهها منتشر شده و از انواع و اقسام نویسندگانی مطلب هست که- بر اساس چارچوب مقالهنویسی و بدون نفرتپراکنی و یا فحاشی– به شدت به پهلوی، به دوران پهلوی، و به شاهزاده رضا پهلوی انتقاد دارند و یا با لحن بسیار تند برخورد کردهاند. با خود کیهان لندن با لحن بسیار تند برخورد کردهاند. چرا (اینها منتشر میشود)؟ چون برای ما اینجا یک جامعه کوچک ایرانی است که میخواهیم آن چیزی را که ادعا میکنیم که در ایران هشتاد میلیونی باید پیاده بشود، دستکم خودمان در این جمع کوچک رسانهای پیاده کنیم. شما در کشورهای دیگر هم پیدا نمیکنید رسانههایی را که بیطرف باشند. در همین آلمان معروف است که روزنامهی «تاتس» چپگرا است. روزنامه «فرانکفورتر آلگماینه» چپگرا است، «دیتسایت» لیبرال است، «اشپیگل» فلان است و… اینها چیزهایی است که همه جا هست و مهم این است که همگی بازتاب نظرات مختلفی هستند که در آن جامعه وجود دارند. کیهان لندن هم تا کنون همین سعی را داشته.
محمد فارسی: من هم درود دارم خدمت همهی دوستان و به ویژه خدمت خانم الاهه بقراط و خیلی ممنونم از بیانات بسیار بجا و میشود گفت مهمی که بیان داشتند. قصد اصلی من هم قدردانی از کیهان لندن است. ما در خانواده خود کیهان لندن را آبونه بودیم. مادر خانم من هر هفته منتظر بود که این روزنامه به دست ما برسد. کیهان لندن برایش همیشه جالب و خیلی مهم بود. خود من هم، به عنوان مسئول نیروی دریایی سازمان نظامی نهضت مقاومت ملی ایران در زمان زندهیاد دکتر شاپور بختیار، هر وقت از کیهان لندن میخواستیم مقالهای را برای ما منتشر کند، هیچ وقت دریغ نکردند و مجانی این کار را کردند.
من تنها یک مورد را یادآور میشوم: برای اولین بار، بعد از اینکه افضلی، فرمانده نیروی دریایی را کشتند و یک پاسدار به نام علی شمخانی را به عنوان فرمانده نیروی دریایی ایران گذاشتند. من البته بارها گفتهام که علی شمخانی شاید یکی از باهوشترین پاسداران بوده که وقتی به ستاد نیروی دریایی آمد به همه صاف و پوست کنده گفت که «من هیچ سرم نمیشود. اما مرا گذاشتهاند اینجا و بنابراین کار خودتان را باید خودتان انجام بدهید. من چیزی از نیروی دریایی سر در نمیآورم». ما مقالهای نوشتیم با این عنوان «دریادار دریاندیده» و این مطلب در کیهان لندن چاپ شد.
بعد از اینهم که دکتر شاپور بختیار را به قتل رساندند، من با چند نفر از دوستان به این فکر افتادیم اپوزیسیون را که خیلی نحیف بود نقویت کنیم و یک شورای هماهنگی به وجود بیاوریم. من تماس گرفتم با آقای هوشنگ وزیری که در کیهان لندن سردبیر بودند و وقت دادند و من آمدم آنجا و صحبت کردیم در مورد اینکه میخواهیم چه کار بکنیم، ایشان خیلی ساده به من گفت: «ببین، ناخدا، با این گروههای مختلف که باید اسمشان را گذاشت “ورشکستگان سیاسی” هیچ کاری نمیتوانید بکنید. اینها نه با هم خواهند شد و نه به همدیگر گوش خواهند کرد». این مال ۲۰ سال قبل است. و ما بعد از ۲۰ سال با همان فرمایش ایشان سر و کار داریم. ایشان به من پیشنهاد کرد و گفت: « شما یک کاری بکن، اگر میتوانی برو یک سازمان نظامی افسران در خارج از کشور ایران را تشکیل بده و من تمام کیهان را در اختیارت میگذارم». این جمله را هم گفت: «پول هم میگیریم برات. از مردم ایران میخواهم که پول بدهند تا اینکه بتوانی موفق باشی». و من هم اقدام کردم، رفتم آمریکا و با دوستان خودمان صحبت کردم، رفتم آلمان با یک عده از نیروی هوایی و نیروی زمینی در جاهای مختلف صحبت کردم. متاسفانه آن هنگام هیچکس جرأت این را نداشتند که بیایند یک سازمانی تشکیل بدهند و نشد، متاسفانه. من فقط خواستم با گفتن این خاطره تشکر کنم به معنای واقعی، و قدردانی کنم از این رسانه که، همانطور که شما خودتان گفتید، واقعاً یک میراث فرهنگی است که فرهنگ ایران را زنده نگه میدارد. من واقعا از شما تشکر میکنم که اینجا تشریف دارید و به سخنانتان قلبا گوش میدهم.
هوشنگ دانشورز (از نیویورک): سرکار خانم بقراط بطور گذرا اشاره کردند که از جناح چپ میآیند و صادقانه توضیح دادند که چرا اکنون در اینجا که هستند قرار دارند. اما اگر چپ را در خواستاری عدالت و کرامت انسانی بدانیم که از ابتدای تمدن بشری جاری و ساری بوده است، آیا میتوانم بپرسم که از این بابت هنوز خانم بقراط از چپ نبریدهاند یا موضوع را منتفی شده میدانند.
آزادی و عدالت در انحصار هیچ تفکر و جریان سیاسی نیست
الاهه بقراط: اینکه میگویند چپ دارنده انجصاری عدالت و فلان است اصلا اینجوری نیست. این را به این دلیل میگویم که همه ما در دموکراسیها داریم زندگی میکنیم و میبینیم در مورد اینکه برای عدالت، برای آزادی، برای چیزهای مختلف خوب، که آدمها دنبال آن هستند، شعار داده میشود مهم این است که کدام نیروی اجتماعی میتواند اینها را اجرا و پیاده بکند.
شما تجارب همهی کشورها را نگاه کنید: از خود ایران معاصر گرفته تا آلمان که من در آن زندگی میکنم. من تاریخ معاصر اینجا را دنبال کردهام و با آشنایی نسبی که به این تاریخ دارم، میتوانم بگویم که آلمان پس از جنگ را حزب محافظهکار، محافظهکاران و راستها از ویرانی نجات دادند. شما در هر کشور دیگری نگاه بکنید جز این پیدا نخواهید کرد. من همیشه میگویم در دموکراسی هم چپ و هم راست، هر دو دموکرات، برای همه کشورها لازم هستند. هر دوی این نیروها جزو نیروهای پویا و فعال اجتماع هستند. منتها راست اولا به دلیل پشتوانهی مالی و پشتوانه اجتماعی که دارد، امکانات و ابزار بیشتری دارد تا بتواند شعارهای چپ را تحقق ببخشد. چپها برای این خوب هستند که از بیرون بتوانند لگامگسیختگی سرمایهداری را مهار کنند. از این نظر این دو همدیگر را تکمیل میکنند. وگرنه این حرف که عدالت فقط مال چپها است به نظر من بیپایه است. اصلا چنین چیزی نیست. عدالت مال آن نیرویی است که بتواند آن را تحقق ببخشد! اینکه من شعار آزادی بدهم ولی نتوانم آزادی را بیاورم، چه چپ باشم و چه راست، ادعایم اصلا محلی از اعراب ندارد.
بله، من گفتم که از تبار چپ میآمدم. تمام اینها در اینترنت هست و این حرفهایی که الان میزنم اصلا جدید نیست و قبلا در نوشته و مصاحبه، تمام اینها گفته شده.
من خودم تازه بعد از انقلاب اسلامی در بهار ۵۸ برای اولین بار یک فدایی را از نزدیک دیدم! آنهم در ستاد آنها در خیابان میکده که آنجا میآمدند، جمع میشدند و بحث میکردند. این هموطن گرامی در مورد دلیل گرایش به چپ درست میگویند؛ گرایش جوانها به چپ عمدتا از زاویهی عدالت است نه آزادی. من هم از زاویه عدالت و برابری و اینکه همه خوشبخت باشند، همه راحت باشند، همه، همه چیز داشته باشند، به چپ گرایش پیدا کرده بودم. چون آن موقع فکر میکردم وقتی اینها شعارش را میدهند پس میتوانند حتما پیادهاش هم بکنند! راست اگر زرنگی میداشت باید میآمد و این شعار را از اینها میگرفت! در دموکراسیها این کار را کردهاند. مثلاً، در دورههایی که آنگلا مرکل صدراعظم آلمان بود، تمام شعارهای چپها و سبزها را از آنها گرفت. وقتی آنها شعار محیط زیست میدادند، او میآمد و در دولتاش اقدام میکرد. البته این موضوع را دارم به حالت خیلی خیلی سطحی و عام مطرح میکنم. نکتهای که میخواهم به آن برسم اینست که نیروهایی که قابلیت اجرای این شعارها را دارند اگر زرنگ باشند باید بیایند و این شعارها را از آنها بگیرند. هر نیرویی باشد، چه راست چه چپ. مثلاً چپ اگر توانا هست وقتی میبیند که لیبرالها شعار آزادی میدهند، بیاید شعار آزادی را از اینها بگیرد و بگوید من میتوانم اجرایش بکنم! اما متاسفانه تا حالا در هیچ کشوری چنین چیزی اتفاق نیفتاده! یعنی راست توانسته شعارهای عدالت و رفاه اینها را بگیرد و بطور نسبی در کشورهای دموکراتیک (دموکراسیها مثل آلمان، انگلیس، فرانسه، کانادا، آمریکا) پیاده بکند، اما چپها همان شعار عدالت خودشان را هم در کشورهایی که به قدرت رسیدند نتوانستند پیاده بکنند.
فرد مهم نیست! آزادی و امنیت و رفاه و صلح برای همه مهم است!
ببینید، آدم یک مقدار اذیت میشود وقتی بخواهد راجع به خودش حرف بزند. من یک فرد هستم. فردا میافتم میمیرم. نیستم! و به عنوان یک فرد اصلا نقشی بازی نمیکند! خودم را یک فرد «هومان» میبینم؛ آدمی که دوست دارد صلح باشد، همه از رفاه نسبی برخوردار باشند، امنیت داشته باشند و همه اینها را برای ایران هم میخواهم؛ کشوری که از آن میآیم. ولی وقتی از اجرا صحبت میشود آن موقع باید دید کدام نیروها، کدام ابزار را دارند که آرزوی ما را (که همه ممکن است داشته باشیم) اجرا کنند. آدمیزاد مگر چه میخواهد جز آزادی، امنیت، رفاه؟ من آنهایی را که در آمریکا، آمریکای دو حزبی و انگلیس دو حزبی چپ میخوانند، به عنوان چپ، قبول ندارم. حزب کارگر و دموکراتهای آمریکا چپ نیستند. چپها عمدتا در اروپا هستند.
اما همین «چپ عاقل» در آلمان (آلمان فدرال منظورم است، نه آلمان شرقی که قدرت داشتند و همه دیدند که آن کشور را به کجا رساندند) حتی در دوران پس از جنگ که بیش از ۷۰ سال از آن میگذرد، نتوانسته است به تنهایی دولتی تشکیل بدهد. احزاب چپ که به اسامی مختلف وجود داشتهاند، حتی برای دولتهای ائتلافی هم آنقدر رای نمیآورند که بتوانند در آنها شرکت بکنند. البته سوسیال دموکراتها فرق میکنند با آن چپی که عمدتا مورد نظر مخاطب ایرانی هست. سوسیال دموکراتها به لیبرالها نزدیکتر هستند.
حرف را کوتاه کنم: موضوع عدالت و موضوع کرامت در انحصار هیچ گروه چپ و راست و مذهبی و غیرمذهبی نیست. اینها مسائلی انسانی هستند. ما آدمها باید ببینیم که کدام نیروی اجتماعی و کدام گروه سیاسی مدعی میتواند اینها را تحقق ببخشد. چپها تا حالا اثبات کردهاند که در کشورهایی هم که به قدرت رسیدهاند نتوانستهاند این کار را بکنند.
مهدی مفخمی: با درود فراوان به خانم الاهه بقراط. سئوال من دقیقا در مورد همین چپ بودن شما بود و سیر تحول فکری شما که به هر حال جواب دادید. اما حالا که نوبت به من رسیده به نظرم میرسد دو چیز را بپرسم، یکی اینکه آیا نام فامیلی «بقراط» به همان فیلسوف یونانی اشاره دارد است و اسم واقعی شما هست؟ چرا که بقراط فامیلی جالبی است که برای خودتان انتخاب کردهاید. و پرسش بعد راجع به کمک شاهدخت اشرف پهلوی است که من این را نمیدانستم، میخواستم بدانم این کمک به چه صورت بود؟ به صورت کمک مالی یا کمک فکری؟
شاهدخت اشرف پهلوی در راه انداختن کیهان لندن و حمایت از آن نقش داشت
الاهه بقراط: در مورد نقش شاهدخت اشرف پهلوی، تا آن حدی که من از کسانی که از نزدیک اطلاع دارند شنیدهام، باید بگویم که ۴۰ سال پیش، در مورد راهانداختن کیهان لندن، ایشان جزو محرکهای کار و جزو کسانی بودند که معتقد بودند این کار باید انجام بشود و در نتیجه تا زمانی که در قید حیات بودند از کمک مالی هم دریغ نداشتند.
در مورد نام فامیلی «بقراط»، پدر بزرگ من پزشک بود و اهل اردکان که به دلیل علاقهای که به شعر و شاعری و عرفان و فلسفه و علم داشت به نیشابور کوچ میکند و در آنجا مطبی میزند و فامیلی خود را از «ملک افضلی» تغییر میدهد به بقراط. ما نسل دومیهستیم که آن فامیلی را گرفتیم و انتخاب خود ایشان بود که فامیلیاش را به بقراط تغییر داد به دلیل پزشک بودن و…
محسن قلی زاده (از واشنگتن): درود بر شما. تا زندهیاد مصباح زاده زنده بود میدانستیم که او خرج کیهان را میدهد اما با درگذشت او و نیز درگذشت شاهدخت اشرف به نظر میرسد که منبع مالی جدیدی برای ادامه کار کیهان، به صورت کمک خانم نازنین انصاری، یافت شده و خانم انصاری دارای خط و مشی سیاسی ویژهای هستند و بیطرفی دوران مصباحزاده تا حدودی از بین رفته است. نمیدانم آیا میتوانم از خانم بقراط بپرسم که در حال حاضر میزان تأثیر خانم انصاری در سیاستگذاری کیهان تا چه حد است؟
الاهه بقراط: سیاست کیهان همانی است که همه میبینند و جلوی چشم همه است. همه ما روی آن تاثیر داریم. گفتم که جا، مکان، صفحه برای همه باز است و همه میتوانند نظرات خودشان را بگویند. کیهان لندن اتفاقا زمان دکتر مصباح زاده بیشتر به سلطنتطلب مشهور بود تا الان.
کسانی که دنبال کرده باشند اگر یادتان بیاید، در «دوران اصلاحات» خیلیها شروع به تبلیغ کردند که «کیهان لندن اصلاحطلب شده». چرا؟ به خاطر اینکه دو مطلب هم از آن زاویه و راجع به آن منتشر میشد. یک رسانه را باید در تمام ابعادش دید. خانم نازنین انصاری مدیرمسئول کیهان لندن هستند، طبیعی است هر مشکلی پیش بیاید و هر موضوعی که پیش بیاید- چه حقوقی، چه هر چیز دیگری- مثل همه جای دنیا مدیرمسئول، مسئول است. و به اصطلاح با آگاهی به همین مسئولیت، مدیریت خودش را پیش میبرد. در کیهان لندن هم راجع به مطالب، همانطور که توضیح دادم، در گفتگوهای تحریریه صحبت میشود و تصمیم گرفته میشود. گزارشها هم که چیزی نیست که ما خودمان اختراع بکنیم. منابع این گزارشها یا در رسانههای داخلی است و یا منابع خارجی هستند. درست مثل همهی رسانههای دیگر. هیچکس ننشسته خبر تولید بکند. خبر اتفاق میافتد. رسانههایی در داخل یا در خارج خبر را منتشر میکنند و رسانههای دیگر میآیند اینها را میگیرند و میپرورانند و به عنوان گزارش خودشان، بر اساس خط و ربط خودشان، بازتاب میدهند. شما هیچ رسانهای را پیدا نمیکنید که خط و ربط نداشته باشد. آقای عباس دانشور در صحبت مقدماتی شان مطرح کردند که «آیا رسانه مستقل وجود دارد؟ یا اینها در چه حد در چارچوبهای ژورنالیستی حرکت میکنند؟»
آزادی در رسانه مهمتر از «استقلال» آن است
همهی رسانهها- به قول اینجاییها- «فریم»های ژورنالیستی دارند. این در همه جا جاری هست و استثنا ندارد، بزرگترین رسانههای بینالمللی هم این چارچوبها را دارند. من خود معتقد هستم رسانهی مستقل- به آن معنی که اصلا به هیچ جا وصل نیست- وجود ندارد. ولی استقلالی که من میگویم ربطی به اینکه وابسته به جایی باشد ندارد. منظورم استقلال از نظر فکری است، مهمتر از استقلال در هر رسانه، آزادی آن است.
من روی سابقه کار مجلهی «اشپیگل» در آلمان کار کردهام. شما نمیتوانید بگویید اشپگیل مجلهی مستقلی است، ولی مجلهی آزادی است. یعنی تمام روزنامههای آلمان مستقل (به آن معنا که در ذهن ایرانیان به عنوان یک صفت بسیار مقدس هست) نیستند. به چه دلیل میگویم؟ به این دلیل که بخشی ممکن است کمک دولتی بگیرند و بنابراین مستقل نیستند. یا در بخش دیگری یک بده و بستانی بین رسانهها و ژورنالیستها و سیاستمداران وجود دارد و، در نتیجه، مستقل نیستند.
زمانی که در اینجا در جلسات مربوط به ژورنالیسم شرکت میکردم روی تمام این مسائل بحث میشد. برای مثال شما میروید به عنوان خبرنگار با آقای x یا خانم y که سیاستمدار هست یا نماینده مجلس است، صحبت میکنید، بعد میآیید این گفتگو را منتشر میکنید، و در ضمن یک مطلبی به این خانم یا آقا میبندید که اصلا مورد علاقه او نیست. این آدم دفعهی بعد با شما مصاحبه نخواهد کرد. بنابراین شما، در یک رابطهی ناگفته، باید صداقتتان را حفظ بکنید. یعنی بین اینها یک سلسله روابط ناگفته جاری هست و کار را بر اساس آن انجام میدهند. بنابراین در رسانهها، آزادی مهمتر از استقلال است. حالا آن فرد ممکن است نماینده پارلمان و سیاستمدار نباشد و مثلا رئیس اتاق بازرگانی اینجا باشد.
نباید مفهوم استقلال نداشتن را اینطور فهمید که فرمانبر است و دستور میگیرد! نشریه ممکن است از بودجهی دولتی یا از فلان حزب کمک بگیرد، اینجا تمام اینها رایج است و وجود دارد. اما وجود آزادی در رسانه مهم است. مثلا، وقتی کسی مطلبی مینویسد که با خط ما و آن چیزی که از آن دفاع میکنیم مخالف است، من، به عنوان سردبیر، این آزادی را دارم که مطلب را منتشر بکنم. «خط قرمز» ما دفاع از جمهوری اسلامی هست و نفرتپراکنی و اختلاف ایجاد کردن؛ یعنی مثلا بیایند علیه یک قوم، علیه یک مذهب بنویسند، یا برای این مذهب یا آن مذهب تبلیغ کنند. این یعنی یکسری چیزهایی که فکر میکنم در همه جا نُرم هست؛ وگرنه از نظر سیاسی خط قرمزی وجود ندارد که آزادی را محدود کند.
هر روزنامهنگاری میتواند در چارچوب دموکراسی با هر حزب و گروهی همکاری کند
شهرام عباسپور: درود میگویم خدمت همه دوستان داخل اتاق، سرکار خانم الاهه بقراط و بینندگان و شنوندگانی که ما را دنبال میکند. ابتدا و قبل از اینکه یادم برود: دوستانی که امروز ۲۳۵ روز است که در مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی در فرانکفورت تحصنی دارند و خبر آن را کیهان لندن بارها پوشش داده از من خواستهاند که از سرکار خانم بقراط و کیهان لندن سپاسگزاری بکنم.
و اما مطلبی که من میخواستم بدانم آنست که اخیرا گویا فعالیت یا همکاریای آغاز شده از جانب شخص شما و جناب طاهری، و اگر اشتباه نکنم خانم انصاری، با دوستان «حزب ایران آباد». من البته از اهداف کار اطلاعی ندارم اما پرسشم آن است که آیا این همکاری فقط به صورت شخصی از جانب شما، آقای طاهری و خانم انصاری هست یا کیهان لندن هم با این دوستان همکاری دارند؟
سیاست کیهان لندن و شیوه مدیریت آن در برابر چشم همه است
الاهه بقراط: من از چنین چیزی اطلاع ندارم. همکاران ما میتوانند عضو هر جایی باشند و با هر کسی که خواستند همکاری بکنند. یعنی در همان چارچوبهای دموکراتیکی که داریم. ولی من اصلا از این موضوع اطلاعی ندارم. کیهان به عنوان رسانه فکر نمیکنم با جایی همکاری بکند. ممکن است با رسانه دیگری همکاری بکند. اتفاقا من به شخصه در جایی که نیروهای سیاسی با هم همکاری نمیکنند خیلی طرفدار چنین همکاری رسانهای هستم. این ایدهای بود که از سالها قبل در ذهن من بود. ولی خوب متاسفانه میگویم ما میان این همه غولهایی که هستند یک رسانه کوچولو هستیم و در همان حد خودمان میتوانیم کار بکنیم. بخصوص که خیلی از رسانهها مثل تلویزیونهای فارسیزبان بودجههای دولتی میگیرند و بنابراین باید یکسری چیزهایی را رعایت بکنند که ما نباید آنها را رعایت بکنیم. با آنها نمیشود وارد همکاری رسانهای شد. ولی در رابطه با احزاب و گروهها من گمان نمیکنم که همکاری مقدور باشد. راستش این چیزی که شما گفتید برای من جدید است، ولی این همکاری به عنوان رسانه قطعا نیست چون اگر میبود من قطعا خبر میداشتم. به عنوان فرد هم میتوانید از خود آنها بپرسید. همکاران ما میتوانند عضو هر جایی باشند و با هرکسی خواستند همکاری بکنند.
سهیلا شهسواری (از جنوب فرانسه): من یک پرسش فنی از خانم بقراط دارم که مربوط به نوع صفحهبندی کیهان دیجیتال مربوط میشود و آن اینکه چرا پیوند و لینک مطالب در صفحه اول گاه در چهار جای صفحه تکرار میشود؟ آیا طراح صفحه میکوشد از این طریق صفحه را شلوغ نگاه دارد یا دلیل دیگری وجود دارد؟ پیشاپیش از پاسخ خانم بقراط تشکر میکنم.
تکرار تیتر مطالب در صفحه اول کیهان لندن برای جلب توجه خوانندگان است و نه آزار آنها!
الاهه بقراط: دلیلش این است که، برای مثال، شما یک خبری دارید راجع به برجام، این خبر میتواند در چند بخش بیاید، در بخش سیاست، در بخش سیاست خارجی، در بخش روابط بینالملل. و به این دلیل یک خبر ممکن است در چند بخش تکرار بشود. در عین حال تکرار به خودی خود چیز بدی نیست. این را در تمام وبسایتهای رسانههای دیگر هم که نگاه بکنید، میبینید. که یک مطلب در چند جای همان صفحه اول ممکن است تکرار شده باشد، چون بیننده ممکن است توجه نکرده باشد ولی وقتی تکرار میشود ممکن است توجهاش را جلب بکند. ولی من اطمینان میدهم که حتما برای آزار دادن کاربران این کار انجام نمیشود! با اینهمه، این را به همکارانی که موضوع را پیش میبرند اطلاع میدهم و ببینند که کجا تکرار بیجایی انجام شده تا انجام نشود.
حسن دانشور: خانم بقراط، میخواستم نظر شما را به عنوان سردبیر رسانه کیهان نسبت به صحبتهایی که یکی از روزنامهنگاران معتبر، برجسته و قدیمی و اتفاقا از همکاران شما در کیهان، در یک نشریه فارسی انتشار داده بپرسم. به احتمال زیاد شما در جریان هستید. ایشان مقولاتی مثل دموکراسی، سکولاریسم، مدرنیته، پلورالیسم را مفاهیم وارداتی دانسته و آنها را «کلیشههای مبتذل» نام نهاده و گفتهاند که اینها مفاهیمی هستند شکل گرفته در اروپای باختری و ریشه در فرهنگ، تجربه و تاریخ ایران ندارند و گفتهاند- با تأکید – که ما نیازی به مفهوم وارداتی نداریم و مفاهیمیمثل سکولاریسم و دموکراسی در هر جامعه و فرهنگی تعابیر مختلف دارد و چون در یک چارچوب عینی مورد قبول همگان محسوب نمیشود به درد ما نمیخورد. به هر حال این پرسش به خاطر این است که ایشان یکی از آدمهای خیلی مهم نشریه شما بودند و من میخواستم ببینیم نظر شما به عنوان سردبیر کیهان چیست؟
دموکراسی و سکولاریسم و مفاهیم مشابه دستاوردهای بشری و فراملّی هستند
الاهه بقراط: مرسی. اگر منظور شما آقای امیر طاهری، روزنامهنگار بینالمللی، است من آن مبحث را زیاد دنبال نکردهام. طبیعتا از طرف ایشان هم نمیتوانم نظر بدهم. ایشان همانطور که گفتم قبل از آقای هوشنگ وزیری سردبیر کیهان لندن بودند.
میتوانم نظر خودم را بگویم. به نظر من چنین مفاهیمی دستاوردهای بشری هستند و باید دید چگونه میشود این دستاوردهای بشری را در هر کشوری پیاده کرد. برای مثال «سکولاریسم»؛ سکولاریسم را به معنی «جدایی دین و دولت» میفهمیم و در کشور خود ما ثابت شده که این امر باید اتفاق بیافتد. البته ما در علوم انسانی به زبان فارسی متاسفانه کمبود داریم و اینها واژههایی هستند که عمدتا در فرهنگ و فلسفه غرب پرورده شدهاند. این یک واقعیت است. اما این نکته هم هست که تفکر انسانها شرقی و غربی ندارد؛ اگر در غرب کسی به آزادی فکر کرده من هم در خاورمیانه میتوانم به آزادی فکر کرده باشم، آنوقت دیگر موضوع اصلا فراملی و فرامرزی میشود. موضوع میشود جهانی. چون موضوع آزادی، موضوع جدایی دین و دولت، موضوع مشارکت سیاسی در قدرت، اینها همه مفاهیم مدرنی هستند که اتفاقا در انقلاب مشروطه، با تشکیل مجلس شورای ملی و با تدوین قانون اساسی در همان صد و اندی سال پیش درواقع تجسم عینی این مفاهیم بود. حالا ممکن است ما برای کلمه سکولاریسم یا کلمه دموکراسی معادل عین آن را نداشته باشیم، اما ما برای تلفن هم نداریم، برای فاکس هم نداریم، یکسری چیزهایی را جمهوری اسلامی آمد درست کرد، ولی هیچ دلیلی ندارد که ما بخواهیم بر اینترنت یا تلفن که اختراع اینجا هست اسم دیگری بگذاریم و فکر کنیم تا وقتی اسمش عوض نشود مال ما نمیشود. تلفن را هرچه اسمش را بگذارید به هر زبانی، از غرب آمده و از ما نیست ولی از آن استفاده میکنیم.
اما موضوع آزادی و موضوع مشارکت، موضوع کرامت، اینها همه مفاهیمی انسانی هستند که در طول تاریخ، از آن زمانی که بشر زندگی اجتماعی را شروع کرده، وجود داشته و غربیها به دلایل شرایط زندگی خودشان بهتر توانستند اینها را تئوریره بکنند. ولی ما هم در فرهنگ خودمان بگردیم و جستجو بکنیم، میتوانیم به نوعی اینها را در منابع ادبی و در منابع فلسفی خودمان پیدا بکنیم.
البته اختلاف نظر بسیار زیاد است. مثلا مثل آقای آرامش دوستدار میگفتند ما اصلا هیچی نداریم! اما وقتی آدم فکر میکند که اینها همه مفاهیم انسانی هستند، پس قابل تصور است که ۳۰۰ سال پیش هم آدمی در ایران به این موضوعات فکر کرده باشد. این اصلا چیز عجیبی نیست. منتها این انسانی که ۳۰۰ سال پیش به آن موضوع فکر کرده، در جایی ثبت نشده! اما اگر برویم و در کتابها و آثار ادبی و نوشتاری یا داستانی و منابعی که خود ایرانیها دارند، نگاه کنیم من مطمئنم پیدا میکنیم.
من همیشه به نسلهای جوان تر توصیه میکنم «بوستان» و «گلستان» سعدی را حتما بخوانند. فکر میکنم اگر غربیها «ماکیاولی» و «شهریار»ش را دارند ما «بوستان» و «گلستان» را داریم که اگرچه به آن شکل نوشته نشده، ولی وقتی شما مفاهیماش را نگاه میکنید میبینید همان مفاهیم است. همان چیزها است در سیاست، در اجتماع، در اخلاق، و در فرهنگ. آن «شرایط غیرعادی» که در عنوان این نشست آمده، بخشی به همین موضوع برمیگردد. ما اگر شرایط عادی میداشتیم میتوانستیم بجای مسئله حجاب، ارشاد، قتل، اعدام، تیرباران و مواد مخدر راجع به این موضوعات صحبت بکنیم. و دانشآموزان ما بجای حماس و جهاد اسلامی و داستانهای دینی، با این مسائل آشنا بشوند.
حسن دانشور: ببینید؛ بحث ایشان بر سر این نیست که آیا معادل فارسی این لغتها را داریم یا نداریم. بحث این است که این مفاهیم ساخته و پرداخته فرهنگ غرب است و ما در فرهنگ خودمان اینها را نداریم. من میگویم حالا اصلا فرض کنیم که واقعا نداریم، سئوال این است که اگر ما مفاهیمی را که مربوط به دموکراسی مدرن است، مثل آزادی فردی، در فرهنگ خود نداشتهایم و این مفاهیم در غرب درست شدهاند ما باید اینها را کنار بگذاریم؟ اهمیت حرف آقای طاهری (که قصد نداشتم اسم شان را ببرم و شما گفتید) به وضعیت کنونی ما برمیگردد. ما امروز در یک لحظهی خیلی حساس و شاید تعیینکننده در تاریخمان قرار داریم. یعنی احتمال زیاد هست این رژیم عمرش تمام شود. بنابراین با این سئوال مواجه هستیم که «این رژیم که رفت چه خواهیم کرد؟ چه مدل حکمرانی را ما پیشنهاد باید بکنیم برای مردم؟» این سئوالها خیلی مهماند و پاسخ ایشان هم به همین دلیل خیلی مهم است. حالا فرض کنیم که اصلا ما در تاریخمان هیچی نداریم (البته خیلی از اینها را داشتیم. اما فکر کنیم نداشتیم) آیا ما چون نداشتیم مجاز نیستیم برای شکلگیری یک حکومت سیاسی، یک قدرت سیاسی آینده برای جانشینی جمهوری اسلامی از این مفاهیم استفاده کنیم؟ سئوال این است. شما سردبیر کیهان لندن هستید و آیا شما در این روزنامه میتوانید چنین چیزی را بپذیرید؟ مثلا امروز یکی بیاید در روزنامه کیهان شما بگوید که اصلا پلورالیسم، سکولاریسم، دموکراسی این و این، یعنی تمام آن چیزهایی که در این ۴۰ سال در فرنگ یاد گرفتهایم باید کنار گذاشته شوند. در انقلاب مشروطه هم ده نفر آدم بودند در فرنگ که فرانسه یاد گرفته بودند و انقلاب مشروطه را راه انداختند. درواقع بنیانگذارهای فکری انقلاب مشروطه هم همان به قول بعضیها آدمهای فرنگیمآب بودند. حالا ما که به صورت میلیونها آدم به فرنگ آمده و زندگی کردهایم و در ۳۰ و ۴۰ سال کم یا بیش خیلی چیزها یاد گرفتهایم و خیلی از مشکلات دموکراسی را فهمیدهایم و دانستهایم که دموکراسی ایدئولوژی نیست بگوئیم که اینها دوراناش گذشته و تمام شده است؟ مگر نه اینکه به هر حال این مفاهیم وجود دارند و مفاهیمیجهانی هستند؟ آیا مجازیم که این مفاهیم را، به خاطر اینکه در فرهنگ ایرانی نبودهاند، قبول نکنیم؟
و بعد این سئوال که اگر آن اصطلاحها را قبول نکنیم چه جای آنها بگذاریم؟ اینجاست که مشکل پیش میآید. بلافاصله تنها آلترناتیوی که در ذهن آدم میآید اینست که ما احتیاج به یک دیکتاتور مستبد خاورمیانهای داریم. خطر این بحث در این است به نظر من. در عین حال من نمیخواهم جواب را حتما از شما بگیرم. خود ایشان صحبت میکند میگوید «من این را گذاشتم که روشنفکران و آدمهایی که اهل سیاست هستند راجع به آن کار کنند». من، به عنوان یکی از این آدمهای خیلی کوچک، میخواهم پیشنهاد بدهم که روی آن کار کنم و شما در کیهان لندن کار کنید؛ چون فکر میکنم که این مسئلهی خیلی مهمی است و در مورد آدمی که اینقدر باتجربه است، خبرنگار برجستهای بوده، به نظر من این حرف زمینه دادن به یک حرکت وسیع ضد دموکراتیک است. بهخصوص که این حرف پای تودهای هم دارد و این بحثها را ما در اینترنت زیاد میبینیم. به هر حال شاهزاده هم که نمایندهی دودمان پهلوی هست اینها را نپذیرفته. بنابراین در مورد یک آدمی که زمانی در کیهان آدم مهمی بوده و امروز هم خیلی به او توجه دارند، آیا شما حاضرید این را بحث را در کیهان بگذارید یا نه؟
فضای مجازی همان واقعیت نیست و جامعه ایران راه خودش را میرود
الاهه بقراط: اگر کسی چنین مطلبی بنویسد ما حتما منتشر میکنیم. کسی هم بیاید برخورد بکند، آن را هم حتما منتشر میکنیم. چون این یک ایده است، ذهن است، فکر است. اما تجربهی شخصی خود من- که فکر میکنم تجربهی خیلی از آدمها و از جمله کسانی که در اینجا حاضر هستند هم باشد– موجب شده که من خیلی خیلی تفاوت قائل باشم بین فضای مجازی و دنیای واقعی در ایران. فضای مجازی، بهخصوص فضای توئیتر، آن چیزی نیست که در واقعیت جامعه ایران هست. ما مثلا مفهومی را مطرح میکنیم و بعد میبینیم آن مفهوم را خود مردم ایران، جوانان ایران، نسلهای جوان ایران، در عمل دارند پیش میبرند. کار ما عین همان جریان معروف فیل در اتاق تاریک یا شمردن دندان اسب میشود و اصلا لازم نیست روی چیزهایی که در واقعیت داخل ایران دارد عملا پیش برده میشود، گفته میشود، داد زده میشود، بحث کرد.
در مورد نظرات مختلفی که میتوانند به نتایج غیردموکراتیک یا دیکتاتوری بیانجامند همیشه خطر وجود دارد. درست است که این نوعی تضارب یا برخورد عقاید است منتها ما اقلیتی هستیم با مطالبی که فقط در ذهن ما میگذرد حال آنکه واقعیت در عینیت جامعه میگذرد؛ جامعهای که بر اساس تجارب خودش، تجارب واقعا وحشتناک و فجیع و خونین خودش، به نتایجی رسیده که مفاهیم واقعی را میسازند.
اینجا هم، در اروپا، همینطور بوده. فاشیسم که مال ۳۰۰ سال پیش نیست مال ۷۰ سال پیش است. اینها هم فجایع خونباری را از سر گذراندهاند تا توانستهاند به این نتیجه برسند که «آهان! چه چیزهایی باید از هم جدا شوند و قانون اساسی چه چیزهایی را باید مهار بکند».
همین الان هم در دموکراسیها خود شما اشاره کردید که مشکلاتی وجود دارد. اینها در اینجا پی میبرند که در کجای دموکراسی حفرههای خالی وجود دارد، چون این امر بدیهی نیست که دموکراسی مثلا ابدی است یا همیشه میماند. نه، حفرهها یا کمبودهایی دارد که باید دیده شود، بررسی شود و این کمبودها رفع شوند. نه برای محدود کردن دموکراسی، بلکه برای دموکراسی بیشتر! بطوری که مانع کسانی بشوند که علیه این دموکراسی هستند. فکری برای این موج مهاجرت و جابجایی و تغییر جمعیتی بشود بدون اینکه به حقوق شهروندی و حقوق بشر ضربهای وارد بیاید.
من البته فکر میکنم که بحثهای ما هم جای خود را دارند. نمیگویم بیاهمیت هستند، اهمیت دارند، ولی جامعهی ایران ثابت کرده، همانطور که جدا از جمهوری اسلامی دارد راه خودش را میرود، جدا از این مباحثها هم دارد راه خودش را میرود. ما اگر به فکر راهکارها و به اصطلاح پیشنهاداتی برای آن کشور هستیم، باید به آنجا نگاه کنیم. در حالی که من فکر میکنم اپوزیسیون خارج کشور فکر میکند که آنجا باید به او نگاه کند و ببیند ما چه میگوئیم. نظر من این است که این موضوع برعکس است. ما باید به داخل ایران نگاه کنیم و ببینیم آنها در کجا قرار گرفتهاند و بر اساس تجارب خود به دنبال چه هستند و بتوانیم آن را تقویت بکنیم.
هوشنگ شفائیان (از ساکرامنتو): من اتفاقا فکر میکنم خانم بقراط به درستی تصمیم گرفتهاند که کیهان لندن متعلق به طیف سیاسی پادشاهیخواه مشروطه باشد. ما در دوران جدا شدن مواضع سیاسی گروهها و رسانهها از هم هستیم که از نظر من اتفاق درستی است و از سردرگمیهای گذشته جلوگیری میکند. خواستم از این بابت از خانم بقراط تشکر کنم.
من تصمیم نگرفتم که «خط کیهان» این باشد! کیهان لندن نیز توسط پایوران حکومت پهلوی تأسیس شد
الاهه بقراط: البته من هیچ تصمیمی نگرفتم! من تصمیم نگرفتهام خط کیهان این باشد! کیهان از اول توسط کسانی که مربوط به خاندان پهلوی و مربوط به دوران پهلوی بودند تاسیس شد و بعد هم خطی را در پیش گرفت که فکر میکرد از حقوق مردم دفاع میکند. و آن خط، خط دستاوردهای مشروطه و دوران پهلوی بود و به آن طرفی رفت که خود مردم هم در داخل ایران به این نتیجه رسیدند. اینکه چه خواهد شد را نمیدانم ولی کیهان خطاش همیشه دفاع از حقوق مردم بوده و چون مشروطه و دوران پهلوی به هر حال در تقویت این حقوق نقش داشته، طبیعتا مدافع آنهاست.
ولی کیهان لندن به عنوان یک رسانه سعی میکند همیشه تفکیک قائل بشود بین وظیفهی رسانهای خودش و وظایفی که احزاب دارند. یکسری از گروهها و افراد توقعاتی از ما دارند که باید به آنها یادآوری کنیم که اینها وظیفهی ما نیست، وظیفهی احزاب سیاسی است، وظیفهی نهادهای حقوق بشری است که آن همه بودجه دارند. یک رسانه نمیتواند هم وظایف احزاب را انجام بدهد و هم نهادهای مدنی را. بلکه وظایف خاصی دارد که عبارت از ارائهی گزارشهای تحلیلی، خبررسانیهای درست و نمایش دادن برخورد عقاید و دیدگاههای مختلف است. در نتیجه در شرایط غیرعادی مسلط بر داخل و خارج کشور، وضعیت رسانهی ما طبیعتا نسبت به آمریکا و انگلیس یا آلمان که شرایط عادی دارند شکل دیگری پیدا میکند.
کیهان به عنوان میراث فرهنگی متعلق به مردم ایران است و نسلهای جوان پس از جمهوری اسلامی آن را مدیریت خواهند کرد
فهیمه فرسائی (از استکهلم): پرسش من نوعی از ژانر داستانهای تخیلی است. از خانم بقراط میپرسم آیا روزی را در آینده میبینید که رژیم اسلامی از بین رفته و یک نظام سکولاردموکرات در ایران به وجود آمده و شما نیز به وطن بازگشتهاید، در این صورت آیا امکان این هست که شما از حکومت جدید بخواهید که کیهان تهران را در اختیار شما بگذارد؟ و یا آیا از ورثه زندهیاد مصباح زاده کسی هست که بخواهد اموال ایشان و از جمله تشکیلات وسیع کیهان را باز پس بگیرد و شما را به عنوان سردبیر کیهان تهران منصوب کند؟
الاهه بقراط: واقعا خیلی تخیلی شد بدون اینکه زیاد علمیباشد! ولی به هر حال من مطمئن هستم جمهوری اسلامی خواهد رفت، مطمئن هستم مردم ایران آن نظام و حکومتی را که بخواهند و حق حاکمیت ملی خودشان را به دست خواهند آورد. در آن صورت وضعیت موسسهی کیهان چه خواهد شد؟ این امر راستش به ورثهی صاحب کیهان مربوط است.
من کیهان لندن و موسسه کیهان را متعلق به جامعه میدانم و به همین دلیل گفتم که کیهان لندن یک میراث فرهنگی است. ما سعی میکنیم حفظاش کنیم و این را دوباره به آن جامعه برگردانیم. همانطور که گفتم من یک فرد هستم، امروز هستم فردا ممکن است نباشم، اصلا اهمیتی ندارد. مهم آن مردم هستند، آن ملت است، آن کشوری است که آرزوی همه ما آن است که رنگ آزادی و امنیت و رفاه را ببینند و در یک شرایط عادی به مسائل عادی بپردازند.
ایران کنونی شرایطی سورئالیستی دارد. آن تخیلی که ایشان گفتند درست شرایط کنونی ایران است. فشاری که در ایران هست و از نظر رسانهها، از نظر هنر، از نظر حقوق شهروندان مختلف در سراسر ایران اصلا قابل تصور نیست و یک شرایط غیرعادی عجیب و ضد بشری است و آرزوی ما این است که این شرایط تمام شود و به یک شرایط عادی برگردد. حالا اینکه موسسه کیهان را چه کسانی اداره خواهند کرد، کی سردبیر آن میشود به آینده مربوط است، به آن ۸۵ میلیون ایرانی و نسل جوانی که من به شخصه خیلی خیلی به آنها امید دارم. آنها هستند و میتوانند نه تنها مؤسسه کیهان، بلکه تمام کشور را به خوبی اداره کنند.
حسن دانشور: اینکه خانم بقراط میفرمایند آنچه در ایران میگذرد باید نقطه عزیمت ما باشد درست است و هیچ تردید در آن نیست و من هم در صحبتهایم منظورم این نبود که ما یک پرنسیب یا ایدههای کلی از قبل داریم و میخواهیم آنها را بر جنبشی که واقعا در ایران وجود دارد تحمیل کنیم. بر عکس؛ اگر نگاه کنید مثلا خود جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران یک جنبش واقعی است. اما کسی که در خارج کشور نشسته، حالا بگوییم یک روشنفکر، وقتی به این جنبش برخورد میکند باید یک وسیله ارزیابی داشته باشد.
در همین جنبش بحثهای مختلفی شده. یک عده گفتند که این یک بخشی از «انقلاب ملی» است و این انقلاب ملی منحصر به خواست حقوق زنان نیست. این یک نگاه است. و چرا این را میگوید؟ برای اینکهاندیشهای دارد و آن اندیشه به او میگوید اینجوری نگاه کن. یک عده هم میگویند این جنبش محصول مبارزات اقوام است. چرا؟ برای اینکه آنها نیز در ذهنیت خود فکر میکنند که در جامعهی ما مبارزهی اقوام مبارزهی اول است و تمام جامعه هم دنبال این مبارزه هستند. من هم، به عنوان یک آدم دموکرات، فکر میکنم که این جنبش خواهان فردیت است، خواهان آزادی فردی است. درست است که نصف زنهای ما شامل این داستان میشوند ولی وقتی خوب نگاه میکنم میبینم در فرهنگ ایرانی از این مطالب خبری نیست. به همین دلیل میگویم این جنبش نوینی است، جنبشی جهانی است که از سطح ملی فراتر است و به همین دلیل هم اقبال جهانی پیدا کرده. خواستاش هم خیلی روشن و ساده است. به همین دلیل هم هست که این رژیم، بعد از این یکسری وقایع به مدارس دخترانه حمله میکند. یعنی دشمناش دختران و زنان هستند و این مطلب کاملا روشن است و او میفهمد خطر از کجاست. او میفهمد که دشمناش نصف جمعیت ایران است. دشمناش زنان ایران هستند. بنابراین آدمی که از دموکراسی خیلی چیزها یاد گرفته و کمی هم درباره جنبش فیمینستی خوانده یا دیده یا زندگی کرده میتواند حرکت را میتواند تعقیب کند.
بنابراین عامل روشنفکری در اینجا تعیینکننده است؛ چون این روشنفکر هم مال همان جامعه است و فرقی هم نمیکند که در لندن باشد یا در نیویورک یا هر جای ایران. هیچ تفاوتی ندارد. تنها تفاوت این است شاید ما به خاطر آزادی محیط زیست، محیطی که در آن زندگی میکنیم، یک مقدار دستمان بازتر است که یاد بگیریم یا یک مقدار بهتر بتوانیم پرنسیپهای اساسی بشری را با اتفاقاتی که در مملکت میافتد تطبیق بدهیم. و این خیلی هم اهمیت دارد. آنوقت وقتی یک نفر بلند شود بیاید و بگوید که «نه. اینها مفاهیم غربی هستند و بریزیم دور و برویم در فرهنگ خودمان بگردیم پیدا کنیم» درواقع برای این جنبش «زن زندگی آزادی» پاسخی ندارد و یا اگر داشته باشد پاسخاش ناصحیح است. یعنی عمق جنبش «زن زندگی آزادی» را که در اصطلاح «انقلاب زنانه» خلاصه میشود درک نمیکند. بنابراین اهمیت دارد. من هم به همین دلیل بود که این صحبت را پیش کشیدم. چون ایشان به هر حال یکی از آدمهای گردنکلفت در کیهان بوده، کیهان هم که یک میراث فرهنگی بوده و حالا بخشی از میراث فرهنگی را هم ایشان اداره میکرده. برای این بود که نظرم را مطرح کردم وگرنه وارد این مقوله نمیشدم.
رویدادهای ایران بسیار فراتر از فقط حجاب و حقوق زنان است
الاهه بقراط: من خودم جزو آنهایی هستم که باور دارم این جنبش اخیر، یا انقلاب اخیر، تمام نشده و ادامه خواهد داشت و ما در آینده میتوانیم بنشینیم بررسی بکنیم که ببینیم در این سالها چه گذشته است. من موافق نیستم که «انقلاب زنانه» است و یا «فمینیسم» در آن نقش داشته. ببینید، حقوق آدم را به فجیعترین شکل ممکن زیر پا گذاشتهاند، در مورد زنها، به دلیل نقشی که اسلام برای آنها قائل نیست، به طرزی فجیعتر. ولی نهایتا این زن نمیتواند به حقوق خودش برسد بدون اینکه آن بخشهای دیگر جامعه که قوم هستند، مذهب هستند، مرد هستند، کارگر هستند، بازنشسته هستند، مالباخته هستند، به حقوق خودشان نرسیده باشند! مگر اینکه این حق را فقط همین بدانیم که زنها روسری بر سرشان نگذارند.
این یک توهین به مردم ایران است که این جنبش را کاهش بدهند به سطح حجاب. و اتفاقا جمهوری اسلامی و جناحینی از درونش هم تلاش کرده و میکنند همین را پیش ببرند. نمونه هم دارد. اگر یادتان باشد، و من دقیقا یادم میآید، وقتی در ترکیه اردوغان آمد سر کار- اول نخست وزیر شد و بعد رئیس جمهور- اصلاحطلبهای جمهوری اسلامی آرزویشان شده بود ترکیهی اردوغان! آن زمان هنوز کیهان لندن چاپ میشد و صحبتاش این بود که: شما ترکیه نخواهید شد اما اردوغان آنجا را به طرف جمهوری اسلامی شدن پیش میبرد. کما اینکه الان هم اگر شما مسائل اقتصادی ترکیه را نگاه کنید میبینید که در دوره اوایل اردوغان رشد بسیار بالایی داشت و بعد الان واقعا با وضعیت بسیار نابسامانی روبرو شده است. درست بر اساس همان دید، بخاطر دید اسلامگرایانه و سیاستهایی که این آدم، به عنوان یک اسلامگرا، دارد پیش میبرد.
در ترکیه چه خبر است؟ پوشش اختیاری است. حزبالله لبنان را نگاه کنید، عکسهایی از زنان طرفدار حزبالله لبنان را ببینید که پرچم حزب الله در دست و بیحجاب عین زنهای همین اروپا هستند. جمهوری اسلامی دیده که میتواند اسلامگرا باشد، حزباللهی باشد و زنی هم داشته باشد که حجاب نداشته باشد. اصلا در تبلیغات انتخاباتی خود جمهوری اسلامی و در راهپیماییهای آن هم زنانی را نگاه کنید که بدون حجاب در کنار زن چادری ایستادهاند و عکسهایشان در رسانههای داخلی هم منتشر شده است.
زمان و آینده نکات مثبت و منفی تحرکات مختلف این روزها را روشنتر خواهد کرد
صرف نظر از آن نکاتی که در مورد مسئلهی مفاهیم غربی مطرح کردید، من معتقد هستم که این نامگذاری بر این خیزش، این انقلاب یا هر چیز که به آن بگویند، هنوز زود است، و آینده برای بررسی ما را به عقب و این روزها برخواهد گرداند. کما اینکه در بحبوحه انقلاب مشروطه هم (مثلا اگر آنموقع چنین امکاناتی وجود میداشت) شما نمیتوانستید بروید بحث کنید که این انقلاب است یا جنبش است یا چی هست. در بحبوحه انقلاب ۵۷ هم به همین شکل، این یکی را ما دیگر در هر سن و سالی که بودیم از نزدیک دیدهایم. اما زمان که میگذرد آدم به عقب برمیگردد و آن موقع میتواند بهتر بررسی بکند که اینها چه بودند. صحبت الان سر آنها نیست. من میگویم خوشبختانه این بخشی که این مباحث و اینها را پیش میبرد فاصله دارد از واقعیت درون ایران، یعنی واقعیت درون ایران تحت تاثیر این صحبتهای ما نیست. درست نیست در شرایطی که همه چیز در ایران، زنانه و مردانه، قومیتی، مذهبی، شیعه و سنی شده و هی آپارتایدهای مختلف به وجود آمده بیائیم انقلاب را هم زنانه و مردانه بکنیم. اینکه زنان جزو پیشتازان هستند، اینکه حقوق زنان به شدت زیر پا گذاشته میشود، اینکه در شعار «زن زندگی آزادی» همه چیز هست، مهم است اما این یعنی اگر شما آزادی داشته باشید هم حقوق زنان را دارید، هم زندگی عادی را دارید، هم مرد را دارید، هم میهنتان را دارید، هم آبادیتان را میتوانید داشته باشید.
در اینها هیچ حرفی نیست. ولی به نظر من صحبت باید روی این باشد که الان چه باید بکنیم؟ الان، چه اتفاقی افتاده؟ آن شوری که ۹ ماه پیش همه را به اینجا کشیده بود که جمهوری اسلامی میتواند برود، چرا به این نقطه رسیده؟ آسیب آن از کجا آمده؟ اینکه بپردازیم به این موضوع که «انقلاب زنانه» است یا «اولین انقلاب زنانه» است، چه نفعی میبریم؟!
جمهوری اسلامی شرایطی در ایران به وجود آورده که ضد بشری است، ضد محیط زیست انسان است. آن کشور نابود شده، ویران شده، و این بحث اصلا دیگر زن و مرد ندارد، اصلا جنسیت ندارد. به نظر من باید روی این تخریبی که دارد پیش میرود تمرکز کرد. من میدانم فرهنگ غربیها و یا رسانهها و یا سیاستمداران به دلیل حساسیتهایی که به درستی روی حقوق زنان، و روی حقوق جامعه دگرباشان، دارند بیشتر توجه نشان میدهند. اما ما به عنوان ایرانی باید بدانیم نقطه اصلی مشکل کجاست! بدانیم که صرفا در حقوق زنان نیست، در حقوق انسان و حقوق بشر بطور کلی است. ما باید روی حق آن مملکت تمرکز کنیم، برای اینکه جنگلهایش خشک نشوند، دریاچههایش خشک نشوند، محیط زیست آن تخریب نشود.
نمیگویم بحثی که اینجا میکنیم خوب نیست اما معتقدم که نقشی در واقعیت آنجا [ایران] ندارد. من بازتاب چنین مباحثی را در میان خود مردم عادی آنجا که درگیر آن اتفاقات هستند، جانشان در خطر است، چشمشان در خطر است، سلامتی آنها در خطر است، نمیبینم.
محسن دولو قاجار (مونیخ): خانم بقراط میگویند که کیهان لندن در ابتدا سلطنتطلب بوده و حالا چنین نیست. آیا بر این اساس میشود گفت که کیهان از سلطنتطلبی به سوی پادشاهیخواهی متحول شده است؟
کیهان لندن همیشه مخالف جمهوری اسلامی و مدافع آزادی بوده
الاهه بقراط: فکر کنم این را توضیح دادم. ببینید، جمهوری اسلامی از همان اول به کیهان لندن میگفت سلطنتطلب برای اینکه در دههای که هنوز شوق انقلابی و نشئگی انقلابی وجود داشت، یک روزنامه مخالف در خارج کشور پا گرفته بود. آنهم با کی؟ با همهی کسانی که جزو شخصیتها و چهرهها و پایوران حکومت پهلوی بودند. اما به نظر من کیهان هیچ وقت تغییر خط نداده. البته جزو مدافعان نظرات شاهزاده رضا پهلوی است. البته طرفدار نظرات دموکراتیک و حقوق بشری، چه برای جمهوریخواهان و چه برای پادشاهیخواهان است. و به همان اندازه هم از دموکراسی و حقوق بشر برای ایران، صرف نظر از نظاماش، دفاع میکند. ولی این امور اصلا نقش بازی نمیکند. اگر بخواهید بفهمید که کیهان چه خطی دارد بروید و مطالب آن را نگاه کنید، ببینید که از آدمهای مختلف و از خطوط مختلف مطلب هست؛ گزارش تحلیلی ارائه میدهد، مثلا راجع به اینکه برجام مرده است. یا امروز گزارش داشتیم که سپاه قدس با داعش در سوریه همکاری میکند؛ تحلیل این مسائل که دیگر به پادشاهی و سلطنت و جمهوری ربطی ندارد!
شهاب صنیعی: من با عرض خوشامدگویی به سرکار عالی برای حضورتان در مهستان سکولار دموکراتهای ایران و همچنین تبریک به شما و همکاران شما در خصوص چهلمین سالگرد کیهان لندن، میخواستم یک پرسشی را مطرح کنم و دیدم شما به یک نکتهی خیلی مهمی اشاره کردید که در رابطه با همین پرسشی است که میخواهم مطرح کنم. من استنباطم از حرف شما این است یا لااقل این را هم از لابلای سخنان شما شنیدم که گفتید بعد از ۹ ماه که از جنبش مهسا میگذرد، چه شده که ما امروز بجای استنشاق آزادی در زیر آسمان کشورمان ایران، هنوز با رژیم نکبت و نکبتگستر آخوندها دست به گریبان هستیم؟ چه شد که آن شوری که در ۹ ماه پیش اتفاق افتاد ریشه این بختک آخوندها را از بیخ نکند؟ من مایل هستم که نظر خودم را در این مورد بگویم.
فکر میکنم ملت ایران همواره در مقاطع مختلف و در بحرانهای مختلف خودش را نشان داده، همواره پا پیش گذاشته و سهم خودش را ادا کرده است. این جنبش اخیر هم، که اسمش را جنبش مهسا گذاشتند، استثنا نبود و مردم سهم خودشان را چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران به نحو احسن انجام دادند. اما چه شد که ما هنوز با این رژیم نکبت دست به گریبانیم و نتوانستیم از شرّش خلاص بشویم؟ من این نقص را در «مدیریت» میبینم، یعنی در فقدان و ضعف مدیریت. و این نکته برمیگردد به این پرسشی که میخواهم از خدمت شما جویا بشوم.
امروز شما تشریف آوردهاید اینجا و در خصوص چهلمین سالگرد کیهان لندن صحبت میکنید. ببینید، در جوامع دموکراتیک رسانه را به عنوان ستون و رکن چهارم دموکراسی میشناسند. این یقینا به واسطهی نقش و اهمیت رسانه در کنترل و البته نقد قدرت و صاحبان قدرت است. امروز ما اگر فاکتور جمهوری اسلامی را به عنوان قدرت بگذاریم کنار چرا که نقدپذیر نیست و نقدش هم از دید من تاثیر آنچنانی ندارد، چون آنها کار خودشان را میکنند و ما هم اگر نقد بکنیم وقت خودمان را تلف کردیم و آب در هاون کوبیدهایم. اما ما باید این مسئله نقد را به طرف خودمان منعکس بکنیم و برگردانیماش به سمت خودمان. این چراغ نقد را بگیریم سمت خودمان. ما در صحنهی امروز ایران شاهد هستیم و میبینیم که شاهزاده رضا پهلوی است که نقش خیلی مهم و برجستهای را ایفا میکند، این دیگر در آن شکی نیست. ایشان تقریبا برجستهترین شخصیت هستند و از روز اول این جنبش هم چشم امیدها به ایشان بوده، اما من و کسانی که شاید مثل من فکر بکنند، و داستان را مثل من ببینند ، میبینند که ایشان متاسفانه به صورت فردی و نه به همراه یک تیم منظم و ماهر وارد صحنه میشوند. یعنی کار ایشان خیلی فردی است و به صورت یک تنه ظاهر میشوند. البته ایشان حتما مشاورین و متخصصینی دارند. در این شکی نیست، اما این را متاسفانه دیگران نمیبینند. دیگران نمیدانند که ایشان نحوهی مشاوره گرفتن شان چیست، انتخاب مشاوران شان چطور است، چگونه مشاوره میگیرند و چرا میگیرند، و چگونه عمل میکنند. این چیزی است که لااقل برای من یکی کاملا نامشخص است. و پرسش من این است که، آیا به عنوان کسی که در صحنهی سیاست قدرتی دارند آیا این نحوهی فعالیت فردی و یکتنه با روشهای مدرن مدیریت تطابقی دارد؟ این پرسش من از شما است. اگر آری، شما لطف کنید بگید این تطابقاش چیست؟ و آیا این تطابق فعالیت یکتنه و ظاهر شدن یکتنه با نحوهی مدیریت در کشوری که شما زندگی میکنید، در آلمان یا نروژ، کشوری که من در آن زندگی میکنم، و با مدیریت مدرن تطابق دارد؟ و اگر ندارد پرسش من این است که مسئولیت کیهان لندن در گوشزد کردن این نکته به ایشان تا کنون چه بوده و یا از این به بعد چه خواهد بود؟ اگر لطف کنید به این دو پرسش من پاسخ بدهید من متشکر میشوم از شما.
«نقد قدرت» در مورد شاهزاده رضا پهلوی زمانی معنی دارد که او هم ابزار قدرت و هم مکان اعمال قدرت را داشته باشد.
الاهه بقراط: ببینید، ایشان یک نقش فراگیر و فراجناحی دارند. این چیزی است که از سالها پیش مرتب گفته و چیز جدیدی نیست. خود ایشان هم در صحبتهاشان همواره بر این نقش تاکید کردهاند و میخواهند که از هر جریانی که برای نجات ایران، برای آزادی ایران و برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در آن کشور فعالیت میکند پشتیبانی کنند. در این مورد هم من فکر میکنم که باز برمیگردیم به همان شرایط غیرعادی ایران و ایرانیان در داخل و خارج که نه شبیه آلمان است و نه شبیه نروژ. آن مدیریتی که شما میگوئید تنها در یک جامعهی عادی قابل پیشبرد است، ولی در جامعهای که احزاب نمیتوانند مثل آلمان و نروژ فعالیت عادی داشته باشند و این نیروهایی که در خارج کشور حرف میزنند، بحث میکنند، تلاش میکنند، کارها و فعالیتهای مختلف را پیش میبرند، اینها در آن محیط واقعی خودشان که ایران هست، نیستند و آن افراد سیاسی هم که در ایران هستند به دلیل فشار و سرکوب شدید و جلوگیری جمهوری اسلامی از هر نوع تشکلی امکان بروز و فعالیت پیدا نمیکنند. بنابراین تمام نیرو باید از طرف همین احزاب و گروههایی که هستند روی این گذاشته شود که این فضا و این سد شکسته بشود. و این شکسته شدن سد هم نه با خواهش و تمنا با بیانیه دادن که- ما خواستار این یا آن هستیم- انجام میشود، نه از طرف نیروهای غربی است که به جمهوری اسلامی بگویند باید به حقوق بشر احترام بگذارد و حقوق زنان را رعایت کنند، انجام میشود، بلکه توسط تحرک خود جامعه ایران قابل انجام شدن است.
من مطمئن هستم که مردم ایران دوباره به خیابانها خواهند آمد. در این تردیدی نباید داشت. کما اینکه در سالهای گذشته هم مرتب تکرار شده مردم ایران دوباره به خیابانها خواهند آمد. و آمدند در ۹۶، در ۹۷ آمدند، در ۱۴۰۱ هم آمدند و باز هم خواهند آمد. پارسال در چنین زمانی، هیچکس فکر نمیکرد که جامعهی ایران دو ماه بعد با یک جنبشی روبرو میشود که چشم جهان را خیره میکند. اماچنین اتفاقی افتاد. در این مورد هم ما نمیدانیم، ولی اوضاع ایران به شکلی است که مردم را دوباره به خیابانها خواهد آورد. منتها توازن نیروهای اجتماعی- یعنی آن نیروهایی که این حکومت را نمیخواهند و به آنها اسامی مختلف دادهاند، مثل قشر خاکستری و…– باید با یک شدتی حرکت کنند که رژیم نتواند اینها را سرکوب بکند. ما این را همین ۹ ماه پیش دیدیم، در شهرهای مختلف، که نیروهای سرکوب از جلوی مردم، از جلوی دختران و پسران جوان، فرار میکردند. نه تنها ۹ ماه پیش بلکه در همان سال ۹۸ مقامات جمهوری اسلامی خودشان گفتند که اگر مردم در تهران به صورت میلیونی به خیابان میآمدند ما ساقط شده بودیم.
جمهوری اسلامی این روزها دوباره موضوع گشت ارشاد را راهانداخته، بسیج محله را راهانداخته، با پذیرش شبهنظامیان و نیابتیها در دانشگاه؛ تمام این حرکات برای این نیست که مثلا خانمها حجاب را رعایت کنند. این حرکات را که رصد میکنید میبینید اینها دارند خودشان را آماده میکنند برای یک نبردی که فکر میکنند به هر حال اتفاق خواهد افتاد؛ نبردی به صورت دوباره بیرون ریختن مردم. از جانب ما هم برای آن بیرون ریختن میبایست آماده بود، میبایست رهبری مشخص و تشکیلاتی را داشت که اینجا در خارج به شکل پشتیبانی عمل بکند. همان کاری که در دو سه ماه اول جنبش ملی اخیر، در پاییز، انجام داد و به شکل بسیار درخشان. برای این حرکت بعدی هم به همین ترتیب باید عمل شود.
رسانه در خارج کشور نمیتواند رکن چهارم دموکراسی در شرایط غیرعادی و دیکتاتوری مذهبی داخل کشور باشد!
در این وضعیت هر کسی میتواند نسبت به فعالیتهای شاهزاده رضا پهلوی نقد بکند و ما هم آنها را منعکس میکنیم. اما رکن چهارم دموکراسی در جایی میتواند وجود داشته باشد که دموکراسی هم برقرار باشد! ولی ما همانطور که گفتم در یک شرایط غیرعادی هستیم و هیچکدام در محل و خاک خودمان نیستیم. من نمیتوانم در کیهان لندن آن نقشی را بازی بکنم که برای مثال رسانههای داخلی ایران میبایست انجام دهند اما به دلیل سانسور سرکوب و وابسته بودن، نمیتوانند انجام بدهند!
این فضائی است که جمهوری اسلامی به آن خیلی خیلی خوب آگاه است و از دوران ۵۷ یاد گرفته. این فضا را باید شکست. اما این فضا چگونه باید شکسته شود؟ این آن کاری است که باید احزاب و گروهها و کسانی انجام دهند که در حال حاضر به یکسری بحثهای انتزاعی میپردازند. یک بخش از شکستن این فضا را اتفاقا همین شبکههای اجتماعی دارند انجام میدهند. ولی شدت سرکوب در جمهوری اسلامی به حدیست که تا حالا توانسته خودش را نگه دارد.
یک بخش دیگر هم برای مثال این است که غرب به این نتیجه برسد که جمهوری اسلامی باید برود. اگر همه اینها دست به دست هم بدهند و غرب هم به این نتیجه برسد، آن موقع جمهوری اسلامی خواهد رفت. در این تردیدی نباید داشت. این دست و پایی که دولت واقعا مضحک رئیسی دارد میزند، و مثلا میرود اوگاندا، یا میرود به این کشورهایی که اصلا هیچ نقشی نمیتوانند در اقتصاد ایران بازی کنند، و هی دارد هواداران اندک خودش را به اصطلاح اینگونه فریب میدهد که ما با تمام دنیا روابط داریم، اینها همه دست و پا زدن است. این حرکات همه نشان میدهد که اینها واقعا دیگر نمیتوانند به خواستهای مردم پاسخ دهند. شما نگاه کنید که صدای خود اصولگرایان هم درآمده است.
من فکر میکنم شاید چون شدت رویدادها و جریانات در ایران زیاد است، ما فرصت نمیکنیم اینها را هضم بکنیم، در حالی که هر کدام از اینها را وقتی رصد بکنیم میبینیم که در آن سیگنالها و نشانههایی هست که اتفاقا فعالان و خود جامعه را باید امیدوار بکند نسبت به همین هفتهها و ماهها و آینده نه چندان دور.
منتها میگویم که این جریان یکطرفه نیست.اینکه فقط شما بگوئید مدیریت یا رهبری یا هر چیزی که میخواهید اسمش را بگذارید کافی نیست. این باید همراه بشود با تشکلیابی در خود خارج کشور و در داخل ایران. باید همراه شود با سیاستهای کشور غربی، تمام اینها باید دست به دست هم بدهد.
من نمیدانم وقتی چند سال بعد برگردیم و به امروز نگاه کنیم، خواهیم گفت که نکات منفی چه بوده؛ نکات مثبت چه بوده؛ به نظر من، ما الان در جریان یک کشاکش واقعأ تاریخساز هستیم. به همین دلیل خیلی خیلی مشکل است که آدم بتواند خودش را در بالا و با فاصله از همه اینها قرار بدهد و بخواهد همه را بررسی بکند. طبیعتاً در این بررسیها ذهنیت ما و ایدهی ما و یا آن خطی که طرفدارش هستیم نقش بازی میکند.
ما جایی میتوانیم به همدیگر نزدیک بشویم که ذهنیت ما چیزی جز آزادی و نجات ایران نباشد. اگر این ذهنیت مشترک در همهی نیروهای سیاسی عمل بکند، آن موقع بسیاری از این اختلافها و بحثها که فلانی این را گفت یا آن را گفت، او معتقد پادشاهی است، و آن یکی معتقد به جمهوری است، اینها همه کنار میرود؛ چرا که این بحثها دیگر انتزاعی میشود.
وقتی ما ملتی در اختیار نداریم، مملکتی نداریم، چیزی اصلا در دست ما نیست، برای کی داریم تعیین میکنیم جمهوری، پادشاهی، چپ، راست و…؟ چیزی اصلا نداریم ما. خود آن مردم هم مملکتشان را ندارند. البته خوب است که راجع به این موضوعات بحث و صحبت بشود ولی اینها موضوع امروز ما نیستند. موضوع امروز ما این است که مملکت دارد نابود میشود. جمهوری اسلامی هم نمیتواند درستاش کند. مگر بعد از برجام، دو سال بعد از برجام، میلیاردها دلار پول به جیب رژیم ریخته نشد؟ چه کار کردند؟ ریختند در جیب نیابتیها، ریختند توی جیب برنامهی موشکی، ریختند به جیب برنامهی اتمی. الان هم بگیریم که به فرض محال اینها با رژیم توافقی بکنند که فلان بشود، بعدش چه؟ الان شما میبینید که در خود آمریکا بر سر لو رفتن اطلاعات مربوط به لابیگران جمهوری اسلامی دارند به سر و کله همدیگر میزنند.
همبستگی ملی در ایران وجود دارد و اپوزیسیون در خارج کشور میبایست نگاهاش به داخل باشد و نه برعکس!
بنابراین اوضاع به آن طرف دارد میرود که بزنگاه تاریخی در آن قرار دارد. اما این طرف آیا اپوزیسیونی که باید بازتاب آن طرف و در داخل ایران باشد متوجه وظیفهاش هست؟ در ایران آدمهایی که از همبستگی حرف میزنند عمل هم میکنند؛ در ایران آن همبستگی ملی وجود دارد. اپوزیسیون باید سعی بکند از آنجا یاد بگیرد و این همبستگی را بین خودش به وجود بیاورد. با دعوا بر سر جمهوری و پادشاهی و چپ و راست، همبستگی به وجود نمیآید. اما آیا برای همبستگی او باید بگوید من از جمهوری کوتاه میآیم و آن یکی باید بگوید من از پادشاهی کوتاه میآیم؟! اما نمیآیند. عقیدهشان است! در حالی که این را همانطور که بارها گفته شده باید گذاشت به آن صندوق رأی و آینده. الان چی مهم است؟ شما اصلا کشوری ندارید که بخواهید سر چیزهایی دعوا بکنید که نقشی بازی نمیکنند.
ما در کیهان سعی میکنیم این موضوعات را توضیح بدهیم وگرنه اینکه رسانه رکن چهارم دموکراسی است در جایی نقش واقعی خودش را پیدا میکند که شرایط عادی داشته باشد. ما شرایط عادی نداریم اما وظیفه اصلی بر عهده ما است نه بر دوش رسانههای خارجی. خارجی به برجام و به هر موضوعی که درباره ایران پیش میآید (مثلا راجع به همین جنبشی که من خودم جزو کسانی هستم که آن را یک جنبش ملی میدانم، یک جنبش فراگیر میدانم یک جنبشی میدانم که جان این ملت به لب رسیده را درواقع فریاد زده) جور دیگری نگاه میکند. آلمانی یا نروژی که نگاه میکند میگوید «اوه نگاه کنید مثلا موهایشان را فلانجور کردهاند!» الان هم، بعد از چند ماه، کدام یکی از اینها دارند راجع به ایران حرف میزنند؟! من و شما هستیم که داریم حرف میزنیم. کدام یکی از کشورهای غربی و رسانههای غربی حرف میزنند؟ مگر اینکه یک چیزی به آنها بدهند تا آنها رپرتاژی تهیه بکنند و بفرستند. پس چه شد آن شور و هیجان؟ زنان ایران به حقشان رسیدند؟ حقوق بشر پیاده شد؟ نه!
خودم همیشه فکر میکردم چرا مثلا وقتی در ایران زلزله حتی ۷ ریشتری میآید در آلمان آنجوری واکنش نشان نمیدهند که مثلا در مورد سیل و زلزله در ترکیه نشان میدهند؟ این درست است که ترکها در اینجا خیلی زیاد هستند ولی بعدا آدم یواش یواش متوجه میشود در همان فریمهای ژورنالیستی و چارچوبهای ژورنالیستی که اینها دارند، ایران در اولویت نیست. آن سه ماه اما ایران در صدر اخبار آلمان بود و چنین چیزی بینظیر بود.
ایرانیها اگر میخواهند سرنوشتشان تغییر کند باید کاری کنند که دوباره در صدر اخبار قرار بگیرند. صدر اخبار برای آزادی، نه برای کشته شدن و اعدام و…
اینها چیزهایی است که ما سعی میکنیم به عنوان رسانه بازتاب بدهیم. ولی مگر رسانهی ما چقدر مخاطب دارد؟ البته شبکههای اجتماعی خیلی خیلی کمک کردند که ما در ایران هم مخاطبان خیلی زیادی داشته باشیم؛ ولی متاسفانه شبکههای اجتماعی به نظر من نه فقط برای ایرانیها، بلکه اصلا برای همین کشورهای غربی هم، اقیانوسی هستند به عمق نیم بند انگشت! و رسانه باید سعی کند که در آن نیم بند انگشت غرق نشود! باید خودش را از آن نیم بند انگشت بالاتر بکشد.
ما در کیهان چنین تلاشهایی میکنیم. سعی میکنیم مخاطبان ما با واقعیت مواجه شوند، یعنی با آنچه که فکر میکنیم واقعیت است، چون تجربه هم نشان داد که این چشم در طول ۴۰ سال گذشته درست میدیده. بر اساس همان تجربه احساس میکنیم که الان هم میتوانیم نگاه یا چشمانداز درست را معرفی کنیم. منظورم همهی مطالب مختلفی که منتشر میکنیم نیست، بلکه در گزارشهای تحلیلی که هفتگی یا بطور روزانه راجع به مسائل مختلف مطرح میکنیم، سعی میکنیم آن واقعیتی را بازتاب بدهیم که هرچه بیشتر با واقعیت درون ایران و حقوق مردم ایران و تمایلات مردم ایران نزدیک است.
حسن دانشور: خانم بقراط، من فکر میکنم شما از صحبتهای من یک مقدار برداشت دیگری کردید. کل نکات مهم صحبت شما در مقابل حرفهای من این بود که «این توهین به مردم ایران است که مبارزه را محدود به مبارزه برای حقوق زنان بدانیم». و یکی هم این بود که «زنان به حقوق خودشان نخواهند رسید مگر اینکه تمام جامعه به آزادی برسد».دلیل این نکات هم عبارت بودند از اینکه جمهوری اسلامی، از روی تجربیاتی که داشته در ترکیه یا جای دیگر، میتواند شرایط را تحمل بکند و مسئله خودش را حل کند و بماند و بنابراین امروز مسئله اساسی بقای خود جامعه است، بقای محیط زیست و محیط زندگی مردم و خود مردم ایران است، و بنابراین به نظر میآید این مسئله حقوق زنان یک مقداری در واقع زینتی شده است.
اما من یک مثال برای شما میآورم تا بحث را روشن کنم. جنبش مدنی آمریکا، یک جنبش بزرگ دموکراسیخواهی بود که دکتر مارتین لوترکینگ رهبری آن را داشت. عملی که این جنبش در آمریکا انجام داد تعمیق دموکراسی در آمریکا بود. یعنی اگر این اتفاق نمیافتاد دموکراسی آمریکا در واقع پوچ و فاسد شده بود. آن موقع یک عدهای بودند که میگفتند «مبارزه برای سیاهان» یعنی چه؟ مبارزه برای کل جامعه، برای کل آمریکا است همین الان هم از این سخنان میگویند مثلا در مورد جنبش زنان برای داشتن حق سقط جنین. الان هم خیلیها میگویند که «این حرفها چیه، اگر شما دموکراسی را بیاورید اینها خودبخود حل است». آن وقت هم میگفتند «مبارزه را سیاه و سفید نکنید». مثل حالا که خیلی هم به من میگویند «مبارزه را زن و مرد نکنید». اما داستان چیست؟
من اولا راجع به حجاب نگفتم که جمهوری اسلامی به حجاب تن نخواهد داد، بحث آن نیست. من بحث حجاب را مطرح نکردم. بحث مبارزه زنان برای حقوقشان تحت شعار زن زندگی آزادی را مطرح کردم. یعنی شعار آزادی تنها شعار راه حل ایران است و هیچ راه حل دیگری وجود ندارد. نه محیط زیست را میتوانید نجات بدهید، نه فقر را میتوانید نجات بدهید، نه طبقات زحمتکش را نجات بدهید، هیچ کاری نمیتوانید بکنید مگر اینکه جامعه را آزاد کنید، و این شعار را در ۴۴ سال اخیر اولین بار زنان جوان ما در خیابان دادهاند و نه هیچ مبارز دیگری در ۴۴ سال. حتی مبارزات دانشجویی که قاعدتا باید گل سرسبد جامعه باشند اینطوری نبوده. یعنی عمیقترین شعارها برای تحول اجتماعی و گذار از جمهوری اسللامیرا را زنان دادهاند.
اما آیا این منحصر میشود به زنان؟ معلوم است که منحصر نمیشود به زنان. کما اینکه دیدیم بلافاصله مردهای جوان پشتشان آمدند، کما اینکه دیدیم جهان هم پشتش آمد. بنابراین من فکر میکنم یک مقدار درک مارکسیستی هنوز پشت آن نگاه خوابیده، مبنی بر اینکه مبارزه ما ملی و همگانی است و تا ملت آزاد نشود زنان آزاد نمیشوند. این درواقع یکجور پشت کردن به مبارزه عینی و واقعی در خیابان است. این را باید گرفت. شما که در ایران مبارزه طبقاتی ندارید. کجا دارید؟ اینکه جامعه آزاد بشود، معلوم است همه آزاد میشوند. همه از این آزادی سود میبرند. به خاطر اینکه پیشروترین، یعنی ستمکشترین قشر اجتماعی وارد میدان شده است. البته معلوم است که اقوام هم حقوقشان ضایع شده. معلوم است که همهی مردم حقوقشان ضایع شده. هیچ تردیدی در این نیست. معلوم است ما در تاریخمان با یکی از وحشتناکترین دورانهای تاریخی مواجه شدهایم. هیچ تردیدی در این بحثها نیست. اما نباید از اینها استفاده کنیم برای اینکه یک مبارزه واقعی عینی بسیار پیشرفته را کوچک کنیم. این تمام بحث من بود.
به هر حال این مطلب هنوز قابل بحث است و ما نباید خیلی بترسیم که اسمش «فمینیستی» بشود، خوب بشود. مگر فمینیسم چیست؟ مگر فیمنیسم در غرب دموکراسی را جلو نبرده؟ مگر فمینیسم در غرب تعریف مجددی از زن را مطرح نکرده؟ اما تازه من نگفتم فمینیستی، فقط گفتم اگر بخواهیم به انقلاب– که امیدوارم در ایران انقلاب نشود– نامی بدهیم بد نیست که آن را «زنانه» بنامیم.
الاهه بقراط: به هرحال معلوم است که حقوق زنان ضایع شده. من خودم جزو کسانی هستم که در آن ۱۰ سالی که در جمهوری اسلامی بودم هر روزی که پا در خیابان میگذاشتم این تحقیر را و این نگاه تحقیرآمیز را حس میکردم. البته این تجربه مربوط به دهه ۶۰ است و از آن زمان به بعد جامعه- و نه جمهوری اسلامی- خیلی خیلی تغییر کرده است. ولی بطور کلی من این جنبش را جنبشی فراگیر میبینم. اتفاقا نگاه مارکسیستی است که این جریان را گروهی یا طبقاتی یا جدا جدا میبیند. من بیشتر فراگیر و بشری میبینم.
س. رجبی (همدان): من خواستم از تلویزیون «میهن» تشکر کنم که اگرچه هنوز نتوانسته تصویر را به روی ماهواره ببرد اما به ما در ایران کمک میکند که صدای برنامه مهستان را بشنویم. همچنین میخواستم از آقای بهبهانی خواهش کنم که پادکستهائی را که خانم بقراط منتشر میکنند به روی ماهواره ببرند تا کسانی که نمیتوانند از کامپیوتر به سخنان ایشان گوش کنند، بتوانند آن را از این طریق بشنوند. من از سخنان شیوای ایشان واقعاً لذت میبرم و از این بابت متشکرم.
الاهه بقراط: خیلی ممنونم.
عباس دانشور: آقای شهرام عباسپور در فسمت تکست نوشتهاند: سئوال من از خانم بقراط در مورد منشوری بود که اخیرا رسانهای شد به نام «پیمان نیروهای ایرانگرا در پشتبانی یکپارچه از پیکار ملی ایرانیان».
الاهه بقراط: من متوجه هیچ سئوالی نشدم. در تمام طول مدتی که به هر حال در عرصه سیاسی یا رسانه هستم این دومین متنی بود که امضا کردم. یکی متن «نه به جمهوری اسلامی» در آستانه فروردین ۱۴۰۰ بود و دومی همین متن بود. به دلیل اینکه یک متن خیلی خیلی فراگیر و ایرانگرایانه یا ملیگرایانه بود. به شخصه روی این کلمات زیاد حساسیت ندارم. آن محتوا مهم بود. چون محتوای آن محتوای آزادی و نجات ایران بود، و نکتهای هم در آن نبود که احساس بکنم این نکته میتواند جایی خلاف حقوق مردم یا خلاف منافع ملی ایران استنباط و برداشت بشود. به همین دلیل امضا کردم ولی سئوال شما را متوجه نشدم.
شهاب صنیعی: من خانم بقراط تشکر میکنم از پاسخی که شما دادید. ولی فکر نمیکنم پاسخم را گرفته باشم. ببینید، شما اشاره کردید به اینکه لازم است کشورهای غربی به این نتیجه برسند که جمهوری اسلامی دیگر زماناش به پایان رسیده و باید برود. یا اینکه دل از آن بکنند یا هرچی، یعنی لازم است کشورهای غربی بخواهند که حمایتشان را از جمهوری اسلامی (در حدی که تا این ۴۴ سال انجام دادهاند) قطع کنند. اما من فکر میکنم که قدرت نهایی نزد مردم ایران است. من فکر میکنم که اگر ملت ایران یک رهبری داشته باشد، شاید ظرف مدت خیلی کوتاهی، کوتاهتر از آنچه که فکرش را بکنیم، شاید یک هفته، ده روز، دو هفته، این جمهوری اسلامی رفتنی باشد. یعنی اگر ملت ایران همت بکند، که البته ملت ایران همیشه نشان داده که همت میکند. ولی تا بحال، به دلیل نداشتن رهبری، این انرژی بالقوهی ملت ایران همیشه به هرز رفته. در جنبش سبز خاطرمان هست که به خاطر نبود رهبری ملت ایران مجبور شد که برود به سمت افراد معلومالحالی مثل کروبی و موسوی. و کارشان به اینجا رسید به دلیل فقدان رهبری و ضعف رهبری.
پرسش من بطور اخص این است که کیهان لندن نقشاش در نقد از شاهزاده رضا پهلوی چیست؟ چون از دید من شاهزاده رضا پهلوی نقش فوقالعاده برجستهای دارند. ایشان پتانسیل فوقالعاده بالایی دارند. اقبال ملت ایران به ایشان بوده. در جریان پتیشنی که اتفاق افتاد، ما شاهد این بودیم که ملت ایران به ایشان رای دادند و ایشان را به عنوان وکیل خود معرفی کردند. خواستند که ایشان وکیل ملت ایران باشند. صحبت من این است و حرف من سئوال من و پرسش من این است که در هر جامعه بالاخره یک مدیریتی لازم است، ایشان در مقام یک شخص برجستهاند و به عنوان کسی هستند که باید در حیطهی کاری خودشان مدیریت بکنند.
من نقد دارم به ایشان و شخصا فکر میکنم که این نقد وارد است. من فکر نمیکنم که نام اینگونه فعالیت یکنفره از جانب شاهزاده رضا پهلوی غیرقابل نقد باشد. من فکر میکنم نقدپذیر است. من فکر نمیکنم که کار یکتنه سرانجامی داشته باشد. کاری به سامان میرسد که مدیریت داشته باشد و مشاور داشته باشد و کار گروهی باشد. پرسش من بطور اخص این بود که شما، به عنوان کسی که در کیهان لندن کار میکنید و مسئولیت دارید، آیا ایرادی در این میبینید؟ چون شما اشاره کردید که شرایط ما شرایط خاصی است. اما الان ۴۴ سال است که ملت ایران تنها چیزی که هم از جانب داخل خود حکومت و هم از جانب اپوزیسیون میشنوند این است که «امروز شرایط بحرانی است و لاجرم ما هم کارهایمان باید غیرعادی باشد». من بر این باور نیستم. من فکر میکنم که اگر کیهان لندن به عنوان یک رسانه خودش را به عنوان رکن چهارم دموکراسی، چه در امروز و چه در فردا، ببیند باید کارش را امروز شروع بکند. من فکر میکنم باید روش دموکراتیک داشته باشد و نقد قدرت بکند. از جمله به این مسئله بپردازد که مشاورین جناب شاهزاده رضا پهلوی چطور انتخاب میشوند؟ ایشان سیاستشان را چطور انتخاب میکنند؟ پروتکلهای ایشان چی هست؟ من فکر میکنم که اگر ایشان نقد میشدند (بخصوص از جانب رسانه وزینی مثل کیهان) مثلاً آن قضیه منشوری که اتفاق افتاد هرگز اتفاق نمیافتاد. این است که من جای خالی نقد را میبینم.
شاید من نتوانستهام سئوالم را خوب مطرح کنم. ولی به هر حال فکر نمیکنم پاسخ سئوالم را گرفته باشم. نمیدانم آیا کیهان لندن با روشهای فعلی ایشان موافق است؟ اگر موافق است چرا؟ و اگر موافق نیست چه عکسالعملی در نقد فعالیتهای ایشان تا حالا نشان داده است؟ البته این را هم اضافه کنم خود من از کسانی بودم که به ایشان رای دادهام. یعنی من در مقام انکار ایشان نیستم. من ایشان را یک مدیر قوی میخواهم و فکر میکنم که ایشان برای رسیدن به آن مرحله به نقد منتقدین خوب نیاز دارند.
الاهه بقراط: شما میگویید «نقد قدرت» ولی من میپرسم «کدام قدرت؟» من نقد جمهوری اسلامی را میفهمم، نقد احزابی را که در قدرت هستند میفهمم، ولی ما داخل اپوزیسیون کدام قدرتمند را داریم که بتوانیم نظرش را نقد بکنیم؟ وقتی میگوییم «نقد قدرت» این قدرت باید یک جایی باشد و یک ابزاری داشته باشد تا آن را اعمال بکند و بعد بگوئیم که او آن قدرت است! در جایی که هیچ ابزاری نیست، هیچ اعمال قدرتی نیست، چه چیزی را میشود نقد کرد؟ جز همین نظر دادن.
شما اگر نظری دارید بنویسید. ما البته در کیهان لندن نظرات خیلی زیادی راجع به همین مسائلی که شما میگویید منتشر کردهایم. شما به بخش دیدگاهها مراجعه بکنید، هست. ولی کیهان لندن به عنوان یک رسانه فقط نظرات را منعکس میکند ولی خودش را نه حزب میبیند و نه نهاد حقوق بشری. کار رسانهای میکند. و کار رسانهای یعنی چه؟ رسانه یعنی «میرساند»! یعنی مخاطبان مختلف و نظرات مختلف را، به همدیگر میرساند. «مدیا» است، رسانه است. رساندن نظرات به همدیگر و برخورد نظرات را ممکن میکند.
منتها نکتهای هم که راجع به مدیریتی که شما میگوئید وجود دارد: شما از آدمی توقعی را دارید که او نه ابزارش را دارد و نه آن امکاناتش را. بخواهد چی را مدیریت کند؟ جنبش داخل کشور را؟ جنبش داخل کشور را چه جوری مدیریت بکند؟ من فکر میکنم جریان رهبری مردم به شکل طبیعی پیش خواهد رفت. ایشان هم انسانی هستند مانند همه انسانهای دیگر و، در نتیجه، در یک مقام سیاسی، ممکن است کارهای خیلی بزرگی انجام داده باشند یا بدهند یا اشتباه بکنند یا اشتباه خواهند کرد. نمیدانیم. این نقدها را در بحبوحهی به اصطلاح یک نبرد نمیشود همانجوری مطرح کرد که بعد از آنکه نبرد پشت سر گذاشته شد، میتوان مطرح کرد.
ولی فکر میکنم نقد مورد نظر شما در تمام رسانهها هست، در صفحات کیهان هم هست، به ایشان هم نقد هست، به فعالیتهای ایشان هم نقد هست، و خود ایشان هم فکر کنم در جاهای مختلف، صحبتهای مختلف، گفتگوهای مختلف، در این موارد صحبت کردهاند. من نمیدانم مثلا کیهان لندن، به عنوان رسانه، چه کار خاصی باید بکند و چه توقعی باید از کسی داشته باشد که هیچگونه ابزار اعمال قدرت و محل اعمال قدرت ندارد.
در مورد غرب هم من گفتم که این فقط یکی از عوامل است. به نظر من هم مردم ایران تعیینکننده هستند. به نظر من هم مردم ایران بودند که ۳ ماه ایران را در صدر اخبار نگه داشتند و مواضع سیاسی را تغییر دادند. در همان دوران بود که بایدن گفت «برجام مرده است»، مردم تمام اینها را تغییر دادند و باز هم چنین خواهد شد. منتها از آدمها و از جریانات و از مردم ایران هم باید یک توقع واقعی داشت. وقتی شما را میزنند و میکشند نمیتوان انتظار داشت که همچنان بریزند بیرون. این یک مسئولیت خیلی خیلی بالایی ست. آن رهبری یا آن مدیریتی که گفته میشود، باید منتظر شود که تمامی این عوامل مختلف دست به دست هم بدهند.
مردم همیشه در هر مرحله آماده شنیدن شما نیستند. مثلا شما نمیتوانید به مردمی که به هر حال میروند رای میدهند و در انتخابات نمایشی این حکومت شرکت میکنند، بگوئید حالا بریزید به خیابان! کسی به شما گوش نمیدهد! این ملت باید تجارب خونینی را از سر میگذراند و خودش به این نتیجه تدریجی میرسید که با مدارا نمیشود و باید اعتراض کرد و باید آمد به خیابان. ما هنوز به آن مرحله نهایی، که در آن تقابل نهایی جمهوری اسلامی و مردم و جامعه صورت میگیرد، نرسیدهایم.
رسانه کار خودش را دارد میکند، نهادهای حقوق بشری باید کار خودشان را بکنند، احزاب و گروههای سیاسی باید کار خودشان را بکنند، آن فردی هم که بدون تعارف تنها فردی است که میتواند نقش هدایتکننده و رهبری داشته باشد، باید کار خودش را بکند. هر چیزی به جای خودش. ایشان الان بیایند چه کار بکنند؟ چه بگویند؟ من خبر ندارم که ایشان چه کار میکنند. ولی نمیتوانم این را هم بفهمم که ایشان چه کار دیگری غیر از همین سخنان، همین حرفها، باید انجام دهند. مثلا بیایند اعلام جنگ بکنند؟ یا بگویند فردا همه بریزند خیابان؟ بعدش چی؟ مگر هیچکدام از شماها سال قبل در چنین روزی فکر میکردید که دو ماه بعد چه اتفاقی میافتد؟ بنابراین باید آن کلیات، آن آموختهها، آن تجارب و همه اینها را داشت و هر کسی را هم در جای خودش قرار داد. وظایف احزاب را از رسانه نخواست. آن «شرایط غیرعادی» که صحبتاش شد، همین است.
همه چیز بین ما ایرانیها قاطی پاتی است و هیچ چیز در جای خودش نیست. از ما انتظار دارند کار احزاب را بکنیم. این وسط خود احزاب هم نشستهاند و دارند کار رسانهای میکنند و مقاله مینویسند که وظیفه ماست. حقوق بشریها هم نمیدانم دارند چکار میکنند. این است که تنها کسی که کارش درست است همان مردم ایران هستند. در جای خودشان هستند و هر موقع توانستند آمدهاند بیرون.
این مسئلهی سرکوب وحشیانهی حکومت را هیچ وقت نباید از یاد برد. کافی است همین فردا اعلام کنند که ما با شما کاری نداریم، بیایید بیرون و هر چه میخواهید بگویید. شما باور کنید ایران زیر و رو خواهد شد. ولی جمهوری اسلامی میداند، میداند با سرکوب میتواند بترساند و این طبیعی است یعنی دفاع از جان و امنیت خود جزو از غریزهی آدم است. منتها کار به آنجایی که باید برسد خواهد رسید هر چیزی زمان خودش را دارد. آن زمان که برسد جمهوری اسلامی دیگر نخواهد توانست با هیچ چیزی مانع مردم بشود. جمهوری اسلامی دارد به ضرر خودش کار میکند. چون این خشم و نفرتی که در جامعه دارد تلنبار میشود، کلاً به خودش برخواهد گشت. برای آن نیروی آینده بسیار سخت خواهد بود که بیاید و خشم آدمها و نفرت آنها را علیه این رژیم کنترل کند و کار را بیاندازد به یک مجرای مدنی مانند مثلا کمیته حقیقتیاب یا روال حقوق بشری. به خاطر همین باید صبور بود.
شما که جوانید، اگر جای ما بودید چه میکردید؟! آنهم در شرایطی که تنها بودیم و صدای ما توسط همین دار و دستههای جمهوری اسلامی- تحت عنوان سلطنتطلب، تحت عنوان خارجنشین، تحت عنوان مزدور- خفه میشد!
با اینهمه همیشه این امید وجود داشت که جمهوری اسلامی نمیتواند این کشور را اداره بکند و یکجایی بنیهاش به پایان میرسد و اینها مجبور خواهند شد که در مقابل مردم قرار بگیرند. یک زمانی هم خواهد رسید که دیگر سرکوب جواب نمیدهد. چون آن کسی هم که باتوم میدهند دستش از آنها اطاعت نخواهد کرد. به خاطر همین مجبور شدهاند بروند و از نیابتیها بیاورند، چون مأمورش هم تحت فشار اقتصادی است، زن و بچهاش در خیابان امنیت ندارند. خودشان هم امنیت ندارند و از یک زندگی عادی بی بهرهاند.
اگر دست من میبود، دلم میخواست همان موقع که از انقلاب هنوز یک ماه نگذشته بود و زنها علیه حجاب ریختند بیرون، جمهوری اسلامی سرنگون میشد. ولی دست ما نیست. سال ۸۸ هم آنهمه آدم آمدند. رهبرانش هم البته همان موسوی و کروبی بودند که به آن شکل درآمد! شما نمیدانم در ۸۸ کجا بودید. ولی دیدیم که در همین کشورهای غربی به چه شکل پشتیبانی میشد. ولی نه میشود فعل و انفعالات اجتماعی را ارادهگرایانه اینور و آنور کرد و نه میشود آرزوهایمان را جای واقعیت بگذاریم. تاوان محاسبهی غلط را کی پس داد؟ من که اینجا در آلمان در امنیت نشستهام پس ندادهام. من فقط غصه خوردم و دق مرگ شدیم. تاواناش را همان مردم داخل ایران پس دادند، با جان عزیزانشان، با جان خودشان، و با نکبتی که بر زندگی شان افتاده.
تقی آل مظفر (از لندن): اخیراً دیدم که کیهان لندن مطلبی از شاهزاده را با عنوان «سه رویداد تأسفآور» منتشر کرده و اعلام داشته است که شاهزاده این مطلب را اختصاصاً برای کیهان لندن نوشتهاند. خواستم بدانم که آیا اول خانم بقراط در این مورد اقدام کرده و شاهزاده را به نوشتن این مطلب دعوت کردهاند و یا اینکه شاهزاده پس از نوشتن مطلب تصمیم گرفتهاند آن را به کیهان لندن بدهند؟ مسلم است که در صورت دوم، شاهزاده کیهان را به عنوان نشریهای در دایره معتمدین خود میدانند. آیا چنین است؟
الاهه بقراط: ایشان مطلب را در اختیار کیهان لندن قرار دادند و کیهان لندن منتشرش کرد. فکر میکنم کیهان لندن جزو نشریاتی است که برای ایشان قابل اعتماد است.
محسن مطلبی (از پاریس): خانم بقراط گرامی، آیا هیچ فکر کردهاید که کیهان لندن میتواند در داخل کشور سرنوشتساز باشد؟ و در نتیجه آیا به فکر این هستید که مطالب کیهان خوانده شود و فایل صوتی از طریق ماهواره به روی آسمان ایران برود؟ خرج این کار فکر نمیکنم زیاد باشد.
الاهه بقراط: ما هر کاری که بتوانیم بکنیم تا مطالب کیهان لندن در ایران به مردم برسد انجام خواهیم داد، ولی باید دانست که ما یک خانواده خیلی خیلی کوچک هستیم و کار شبانه روزی میکنیم.
عباس دانشور: من هم سئوالی دارم. ما میدانیم که در یک نظام دموکراتیک، جریانهای پوپولیستی هم حق داشتن روزنامه را دارند و میتوانند خیلی خطرناک باشند، در این مورد ما شاهد این هستیم که در کشورهای دموکراتیک موارد زیادی مثل «شارلی ابدو» و یا کشتن قاشقجی وجود داشته. یا روزنامههای طرفدار ترامپ جامعه آمریکا را دوقطبی کردهاند. این یعنی ضربه زدن به دموکراسی در یک نظام دموکراسی. در یک جامعه دموکراتیک و در چنین وضعیتی وظیفهی روزنامهها خیلی سنگین میشود. در این صورت شاخصهای کار چیست که رسانه بتواند به عنوان حافظ و نگهبان یا به قول رسانههای غربی «سگ نگهبان دموکراسی» پشتیبان مردم باشد؟ چون در یک جامعه دموکراتیک دو جنبه دارد؛ یکی جریان پوپولیسم مانع هستند، یکی خود الیت حاکم بر جوامع دموکراتیک تمایل دارند که خبرهایشان را اخبار خودشان را کمتر بیرون بدهند. در نتیجه بد نیست بدانیم که در یک جامعهی دموکراتیک رسانه مستقل چه کار میتواند بکند و چه نقشی میتواند داشته باشد؟
الاهه بقراط: در جوامع دموکراتیکی که ما در آنها زندگی میکنیم میبینیم که اولا «تنوع رسانهای» خیلی خیلی مهم است. دوما جریان شبکههای اجتماعی و رسانه اجتماعی توانسته آن حالت جریانسازی در افکار عمومی توسط رسانههای بزرگ را در سایه قرار داده و خود آن رسانهها هم مجبور هستند بیشتر در شبکههای اجتماعی حضور داشته باشند تا بتوانند خودشان را پیش ببرند. موضوع مهمتر از همه اما وجود قانونی است که مناسبات بین اینها را تعیین میکند و روزنامهها هم حق ندارند قوانین دموکراتیک را زیر پا بگذارند.
بله، موضوع پوپولیسم در روزنامهها وجود دارد. ما روزنامهی زرد داریم، روزنامههایی که خیلی جدی هستند هم داریم. میتوانم یک تحولی را در خود آلمان مثال بزنم. آلمانیها به مجله «اشپیگل» به دلیل زباناش و به دلیل آن نقش حرفهای که داشت میگفتند «انجیل آلمانیها». یعنی آنقدر معتبر بود از نظر رسانهای و مطبوعاتی. زبانش را میگفتند زبان فاخر. اما میدانید که با اینهمه به صورت گذشته دوام نیاورد برای اینکه مخاطباناش را از دست میداد. در نتیجه شما میبینید که مجله زبانش تغییر میکند و در این دوران رقابت مجبور میشود تن به چیزهایی بدهد که شاید مدیراناش در ۳۰ سال پیش امکان نداشت به آن تن بدهند.
ولی در مورد آن بخش سیاسی که مورد نظر شماست، از قدیم گفتهاند، و ما خودمان هم داریم که میگوییم، شنونده باید عاقل باشد. در برابر انبوه مسائلی که در رسانهها و در شبکههای اجتماعی مطرح میشود و در برابر اینهمه «فیک نیوز» شنونده باید واقعا عاقل باشد. در یک نظام دموکراتیک سیستم آموزشی به بچهها میفهماند که باید سئوال کنند و هر چیزی را بی خود قبول نکنند.
شما ببینید که چقدر غمانگیز است که طرف خودش شعری میگوید و زیرش مینویسد «احمد شاملو». چون میداند احمد شاملو را میخوانند و هیچکس هم نمیرود ببینید این واقعا کار شاملو است یا نه. یا مینویسد شهریار، یا حتا مینویسد حافظ. و هیچکس هم نمیرود دنبالش. خوانندگان هم این را با یک حرکت انگشت در حد وسیعی پخش میکنند و هیچکس هم چیزی نمیپرسد. این تازه در مورد شعر است. اخبار مهم را نیز همینطور پخش میکنند و بقیه هم قبول میکنند!
به نظر من لازم است فرهنگ قبول نکردن، رصد کردن، و تحقیق کردن، در مخاطبان پرورش داده بشود. همه سهلپذیر شدهاند. همه کمخوان شدهاند. کسی دنبال این نیست که برود ببیند پشت جریانها چی هست؟ متاسفانه این یک بدبختی است که رسانهها با آن روبرو هستند و همین وظایفشان را خیلی سخت میکند. در این مورد بخش اصلی در دست سیستم آموزش و پرورش است که انسانها را سئوالکننده بار بیاورد تا به آسانی قبول نکنند و در این اقیانوس بزرگ اخبار و حرف و ادعا، عقل خودشان را به کار بگیرند. واقعا شنونده باید عاقل باشد و هر چیزی را نباید قبول کند.
عباس دانشور: من خودم ۳۰ سال معلم بودهام و اخیرا بازنشسته شدهام و این مطلبی را که میگویید درست میدانم. در نظام آموزشی اینجا به بچهها یاد میدهند که هم سئوال بکنند و هم مسئولیتپذیر باشند. با وجود این ما میبینیم که در دموکراسی چاله چولههایی وجود دارند که موحب میشوند همان جریانهای منفی ضد دمکراتیک بتوانند نشو و نما کنند. در همین هلند مثلا، ما احزاب راست داریم، اینها زمانی که کرونا آمد توانستند نیروهای زیادی را بسیج کرده و در خیابانهای روتردام آتشسوزی کنند و ماشینها را خراب کنند و غیره. آنها خودشان پشت قضیه ایستادهاند بدون اینکه دستشان را نشان بدهند. و این خطرات همیشه هست و در این شرایط است که نقش مدیا و رسانه در آگاهی دادن و حفظ دموکراسی بسیار برجسته میشود. خیلی ممنون از توضیحات شما.
فردیناند ماکسیمیلانوس (نام مستعار در یوتیوب): ستون هئیت تحریریه صفحه اول کیهان لندن بینظیر بود. موضوع روز به چه شیوایی، زیبایی و سادگی نوشته میشد. درود به همه نویسندگان کیهان لندن. یادشان گرامی باد بخصوص ستون «حقگو» منظورم ستون حاشیه صفحه مقالات که در سمت راست بود. و دوران دانشجویی هفته را منتظر میماندم تا با اشتیاق بخوانم. شاید «حق نظر» بود، نه حقگو. ستون حکیم حق نظر سمت چپ صفحه مقالات فوقالعاده بود با ولع و اشتیاق پنجشنبه عصر که در جنوب کالیفرنیا پخش میشد میخریدم، اول ستون حکیم حق نظر و سپس ستون تحریریه.
الاهه بقراط: ممنونم. همانطور که در اول صحبتها گفتم نویسنده ستون حکیم حق نظر، آقای احرار بودند که مطالب تاریخی مینوشتند.
فرامرز خوش کیش (مونیخ): اگر پرسش من خصوصی تلقی نشود، میخواهم از خانم بقراط بپرسم که شما خودتان را چگونه تعریف میکنید؟ روزنامهنویس، نویسنده، روشنفکر؟ آیا هرگز به اینکه رمان بنویسید فکر کردهاید؟ اگر سردبیر کیهان نشده بودید چه کار میکردید؟
الاهه بقراط: من همیشه روزنامهنگاری را خیلی دوست داشتم چون فکر میکردم که پیچیدهترین مسائل را میشود با روزنامه (و نه الزاما کتاب) با انبوه بیشتری از مردم در میان گذاشت. ولی خیلی خیلی دلم میخواست در یک جامعهی عادی زندگی میکردم چون علاقهی شخصی خودم عمدتا ادبیات و فلسفه است و دوست داشتم فرصت میداشتم به چنین کارهایی بپردازم تا مقالات سیاسی.
بهروز نارمکی: با توجه به اینکه گفتید مقالات مخالف و انتقادی هم در کیهان لندن وجود دارد میخواستم پیشنهاد کنم که به مطالبی بپردازید که مشخصآ در مورد نقشه راه برای سرنگونی نظام و یا به عبارتی در مورد تئوری تغییر صحبت میکنند؛ که طبعا میتوانند پیرامون مقاومتهای قهرآمیز هم باشند. پرسش من آن است که آیا کیهان لندن حاضر به نشر اینگونه مطالب هم میشود یا خیر؟
الاهه بقراط: هرکس مطالبی در مورد انواع و اقسام نقشههای راه دارد بفرستد حتما منتشر میشود. ولی ما مطالب مربوط به اقدامات قهرآمیز و تشویق به خشونت را منتشر نمیکنیم، چون اصلا خلاف قوانین این کشورهایی است که در آن زندگی میکنیم.
عباس دانشور: ممنون از خانم بقراط برای وقتی که گذاشتند. خسته نباشید. دوستان دیگر هم خسته نباشید. دوستان بیرون و داخل تالار. شب و روز همه خوب و خوش.
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر:
برگرفته از سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران، ۲۴ جولا ۲۰۲۳