تصویری که رویا حشمتی به خاطر آن شلاق خورد

گزارش «رویا حشمتی» از شلاق خوردنش به دلیل انتشار عکسی بدون حجاب اجباری از او در اینترنت بازتاب وسیعی در میان ایرانیان داشت. گزارش رویا حشمتی از شلاق خوردنش ابتدا از سوی سپیده رشنو، نویسنده مخالف حجاب اجباری، بازنشر و سپس در شبکه‌های احتماعی دست به دست شد.

مازیار طاطائی، وکیل او در گفت‌وگو با روزنامه شرق به جزئیات بیشتری درباره پرونده خانم حشمتی اشاره کرده است. آقای طاطائی می‌گوید حکم اولیه رویا حشمتی مجموعا ۱۳ سال و ۹ ماه حبس بود که در تجدیدنظر به جزای نقدی و شلاق تبدیل شد.

مازیار طاطائی، وکیل دادگستری در گفت‌وگو با «شبکه شرق» با اشاره به جزئیات پرونده «رویا حشمتی» که منجر به شلاق خوردن او شد، اظهار کرد: «خانم رویا حشمتی به واسطه انتشار یک تصویر بدون حجاب از او در شبکه‌های اجتماعی، یک اردیبهشت با حضور شبانه ضابطان در منزلش، بازداشت و تلفن همراه و لپ تاپش هم توقیف شد. او ۱۱ روز را در بازداشت گذراند. عنوان اتهامی او در ابتدا «حضور در معابر بدون حجاب شرعی» بود اما در نهایت، دادسرای ناحیه ۳۸ ارشاد پرونده او را با عناوین اتهامی جداگانه و ۲ کیفرخواست مجزا، به مجتمع قضائی ارشاد و دادگاه انقلاب ارجاع داد.»

او ادامه داد: «عنوان اتهامی خانم حشمتی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، تبلیغ علیه نظام بود. در شعبه ۱۰۹۱ مجتمع قضائی ارشاد هم ۴ عنوان اتهامی شامل «حضور در معابر بدون حجاب شرعی، جریحه‌دار کردن عفت عمومی، تولید محتوای مبتذل و تشویق مردم به فساد» متوجه خانم حشمتی شد.»

این وکیل دادگستری درباره نتیجه این پرونده‌ها هم بیان کرد: «شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب در نهایت خانم حشمتی را به واسطه اتهام تبلیغ علیه نظام، به یکسال حبس محکوم کرد که این مجازات برای مدت ۲ سال تعلیق شد اما این شعبه تاکید کرد که یک بیستم این مجازات باید اجرایی شود. باتوجه به اینکه ما به حکم صادره توسط شعبه ۲۶ اعتراض نکرده و تسلیم به رأی زدیم، این مجازات به حدود ۱۳ روز کاهش یافت. خانم حشمتی پیشتر ۱۱ روز حبس را تحمل کرده بود و در بدترین حالت باید ۲ روز حبس را تحمل می‌کرد. به همین واسطه ما به اجرای احکام مراجعه کردیم و درخواست جلوگیری از اعزام او به زندان را مطرح کردیم. در نهایت مقرر شد که او خود را به زندان معرفی کند و مرخصی منجر به آزادی برای او صادر شود تا در زندان نماند اما این اتفاق رخ نداد.»

طاطائی تصریح کرد: «سه شنبه روزی بود که با زندان مراجعه کردیم تا روند معرفی به زندان و صدور مرخصی منجر به آزادی طی شود اما در زندان متأسفانه گفتند که او باید یک هفته بماند. ما روز بعد به شعبه اجرای احکام مراجعه کردیم اما چون جابه‌جایی داشتند، موفق به دیدن مقام مسئول مربوطه نشدیم. باتوجه به اینکه پنجشنبه و جمعه تعطیل بود، روز شنبه به زندان اوین مراجعه کرده و به مسئول دفتر قاضی ناظر بر زندان گفتیم که او مجموعا قرار بود ۲ روز حبس تحمل کند و حالا ۴ روز شده و ۲ روز اضافه مانده است. در نهایت مشخص شد که یک اشتباه محاسباتی صورت گرفته و او در نهایت همان روز آزاد شد اما قانونا، ۲ روز اضافه بر حکم خود، حبس تحمل کرده است.»

وکیل رویا حشمتی درباره پرونده تشکیل شده در شعبه ۱۰۹۱ مجتمع قضائی ارشاد هم گفت: «این دادگاه مجموعا خانم رویا حشمتی را به ۱۳ سال و ۹ حبس محکوم کرده بود. این شعبه، بابت اتهام حضور در معابر بدون حجاب شرعی، خانم حشمتی را به پرداخت یک میایون و ۲۵۰ هزارتومان جزای نقدی، بابت اتهام تشویق به فساد و فحشا به تحمل تحمل ۱۲ سال و ۶ ماه حبس، بابت اتهام جریحه دار کردن عفت عمومی به تحمل ۷۴ ضربه شلاق تعزیری و بابت اتهام ساخت و انتشار آثاری که عفت عمومی را جریحه‌دار می‌کند، به تحمل یک سال و ۳ ماه حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و ۱۰۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرد. ما به حکم صادره اعتراض کردیم.»

او با بیان اینکه «پس از اعتراض ما به حکم صادره، پرونده به شعبه ۱۴ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ارجاع شد»، گفت: «خوشبختانه قضات این شعبه، با دقت نظر خاصی این پرونده را مورد رسیدگی قرار دادند و در نهایت، موکلم بابت اتهام تشویق به فساد و فحشا ‌و ساخت و انتشار آثاری که عفت عمومی را جریحه‌دار کرده، تبرئه کرد اما بابت اتهام حضور در معابر بدون حجاب شرعی، به پرداخت یک میلیون و ۲۵۰ هزار تومان جزای نقدی و بابت اتهام جریحه دار کردن عفت عمومی به ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرد. این محکومیت در نهایت قطعیت پیدا کرد که روزچهارشنبه و همزمان با روز مادر هم متأسفانه اجرایی شد. هرچقدر هم که با شعبه اجرای احکام گفتیم که اجرای این حکم در چنین روزی مناسب نیست، نپذیرفتند و این حکم متأسفانه اجرایی شد.»

گزارش یک شلاق زنی

امروز صبح از اجرای احکام تماس گرفتن برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاقم. با وکیلم تماس گرفتم و با هم رفتیم دادسرای ناحیه ۷.

از گیت ورودی که رد شدیم حجابم رو برداشتم. وارد سالن شدیم. صدای فریاد و ضجه‌ی زنی از راه‌پله می‌اومد که داشتن می‌بردنش پایین. شاید داشتن می‌بردنش برای اجرای حکم…

وکیلم گفت رویا جان دوباره بهش فکر کن. اثراتی که شلاق میذاره تا مدتها می‌مونه باهات.

رفتیم شعبه‌ی ۱ اجرای احکام. کارمند شعبه گفت روسریت رو سرت کن که دردسر نشه. آروم و محترمانه بهش گفتم اومدم بابت همین شلاقم رو بزنید، سر نمی‌کنم.

تماس گرفتن و مامور اجرای حکم اومد بالا. گفت حجابت رو سرت کن و دنبالم بیا. گفتم سر نمی‌کنم. گفت نمی‌کنی؟! جوری شلاقت رو بزنم که بفهمی کجایی. برات یه پرونده‌ی جدید هم باز می‌کنم هفتاد و چهارتای دیگه‌م مهمونمون باشی. باز سر نکردم.

رفتیم پایین چند تا پسر رو بابت شرب خمر آورده بودن. مرد با تحکم تکرار کرد مگه نمیگم‌ سر کن؟ نکردم.

دو تا زن چادری اومدن و روسری رو کشیدن رو سرم. باز درش آوردم و این کار چند بار تکرار شد. بهم از پشت دستبند زدن و روسری رو کشیدن رو سرم.

از همون پله‌هایی که زن رو برده بودن رفتیم طبقه‌ی زیر همکف. یه اتاقک بود ته پارکینگ. قاضی و مامور اجرای حکم و زن چادری کنارم وایساده بودن. زن خیلی واضح متاثر بود. چند باری آه کشید و گفت میدونم. می‌دونم.

قاضی معمم به روم خندید. یاد مرد خنزر پنزری بوف کور افتادم. روم رو ازش برگردوندم.

در آهنی رو باز کردن. دیوارای اتاق سیمانی بود. یه تخت ته اتاقک بود که دستبند و پابند آهنی به دو طرفش جوش خورده بود. یه وسیله‌ی آهنی شبیه پایه‌ی بوم نقاشی بزرگ با جای دستبند و پابند آهنیِ زنگ زده وسط اتاق، و یه صندلی و میز کوچیک، که روی میز پر از شلاق بود هم پشت در بود. یه اتاق شکنجه‌ی قرون‌وسطاییِ تمام‌عیار.

قاضی پرسید خانم حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟ انگار که وجود نداره. جوابش رو ندادم. گفت خانم با شمام! باز جواب ندادم.

مرد مامور اجرای حکم گفت پالتوت رو در بیار و رو تخت دراز بکش. پالتو و روسریم رو از پایه‌ی بوم شکنجه آویزون کردم. گفت روسریت رو سر کن! گفتم نمی‌کنم. قرآنت رو بذار زیر بغلت و بزن. و روی تخت دراز کشیدم.

زن اومد و گفت خواهش می‌کنم لجبازی نکن. شال رو آورد و کشید رو سرم.

مرد از بین دسته‌ی شلاق‌هایی که پشت در بود یه شلاق چرم مشکی رو برداشت، دو دور پیچوند دور دستش و اومد سمت تخت.

قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به زدن. شونه‌هام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربه‌ها رو نشمردم.

زیر لب می‌خوندم به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانه‌ها تبر شود…

تموم شد. اومدیم بیرون. نذاشتم فکر کنن حتی دردم اومده. حقیرتر از این حرفان. رفتیم بالا پیش قاضی اجرای حکم. مامور زن پشت سرم می‌اومد و مراقب بود روسری از سرم نیفته. دم درِ شعبه روسریم رو انداختم. زن گفت خواهش میکنم سرت کن. سرم نکردم و باز کشید رو سرم.

توی اتاق قاضی، قاضی گفت ما خودمون خوشحال نیستیم از این قضیه، ولی حکمه و باید اجرا بشه. جوابش رو ندادم.

گفت اگر می‌خواید طور دیگه‌ای زندگی کنید می‌تونید خارج از کشور باشید. گفتم این کشور برای همه‌ست‌.

گفت بله ولی باید قانون رو رعایت کرد. گفتم قانون کار خودش رو بکنه، ما به مقاومتمون ادامه میدیم.

از اتاق اومدیم بیرون و روسریم رو درآوردم.

مرسی آقای طاطایی عزیز. اگر همراهی شما نبود تحمل این روزها خیلی سخت بود. و عذر می‌خوام که موکل سر به راهی نبودم. مطمئنم آدمی به بزرگواری شما درک میکنه. بابت همه چی ازتون ممنونم.

رویا حشمتی

برگفته ای از سایت ایران امروز، ۷ ژانویه ۲۰۲۴