از مشروطه تا سکولار دموکراسی؛ مکانی لازم برای سکولار دموکراسی

دکتر اسماعیل نوری علا
محتوای این سلسله برنامه عبارت است از کوشش ما برای معرفی مفهوم ها یا پدیده هایی که بدون آنها تصور اینکه سکولار دموکراسی میت واند در جایی متحقق بشود، ممکن نیست. ما برای کارمان به دو شیوه و در دو قسمت عمل می کنیم.

در قسمت اول من سعی می کنم که در یک گفتار کوتاه ابتدا یک پرسشی را مطرح کنم و سپس واژه های مختلفی را که در رابطه با آن پرسش قرار دارند و به اصطلاح هم خانواده آن پرسش هستند را معرفی کنم و بعد برویم به قسمت دوم برنامه و به بحث کلی هموندان حزب مان در مورد کشور عزیزمان ایران و چگونگی سرنوشت آینده آن در پیوند با این پرسش اولیه که در هر برنامه مطرح می شود رجوع کنیم و صحبت بکنیم. در این برنامه اول من از این نکته می خواهم شروع کنم که هر پدیده ای در این ظرف مکانی جای می گیرد و بپرسم که ظرف مکانی سکولار دموکراسی چگونه جایی می تواند باشد؟ یعنی آن جایی از کره زمین که ممکن است سکولار دموکراسی در آن پدید بیاید، باید چه مشخصاتی داشته باشد؟ به عبارت دیگر پرسش ما برمی گردد به جستجوی مکان مناسبی برای تحقق سکولار دمکراسی و این پرسش که ایران ما در حال حاضر تا چه حد مستعد متحقق ساختن سکولار دموکراسی است؟ در این قسمت اول که اجرای آن برعهده من گذاشته شده، من از بحث درباره مفهوم ها و واژه هایی که هرکدام ویژگی خاصی را به مفهوم مکان می دهند آغاز می کنم و بحث درباره آمادگی ایران بعنوان یک ظرف مکانی را بر عهده اعضای داوطلب حزب سکولار دموکرات ایرانیان می گذارم. سیر تحول مکانی را شاید بشود اینگونه دنبال کرد که انسان اولیه که در کنار دریاها زندگی می کرد بلافاصله به وجود دو گونه مکان مختلف واقف بود که یکی خشکی و یک دریا بود. یا به زبان عربی می گویند «بر» و «بحر» و در عین حال متوجه یک خطی هم می شد که این دو مکان را از همدیگر جدا بکنند. و به عبارت دیگر مفهوم ساحل، اولین تصور انسان از مرز می‌تواند باشد.

اما آنهایی که دور از مناطق دریایی زندگی می کردند در حد توانشان به وجود مرز پی می بردند. مثلا کوه و دشت و جنگل و بیشه و مرززار به محض اینکه انسان برای هر کدام از آنها نامی اختراع می کرد، خود به خود مرزی هم بین آنها تصور می کرد. و به این ترتیب ذهن آدم مکان را با مرزهای آن می فهمد و در واقع مفهوم مرز اولین مفهومی است که می تواند مادر یک خانواده از مفاهیم واژه های مختلف باشد. اسم آن را می‌گذاریم خانواده مرز. در کنار خانواده مرز، یک خانواده دومی داریم که آن هم به مکان مربوط می شود اما حالا دیگر علاوه بر مکان به رابطه انسان به مکان هم مربوط می شود. این رابطه را در زبان فارسی به صورت زادگاه یا زادن گاه بیان می کنیم و در پی آن هم مثلا مفهوم هایی را می سازیم مثل بوم، که اغلب ما این را در ترکیب مرز و بوم به کار می بریم. به من این معنی که زادگاه من فقط نقطه تولد من نیست و زمین وسیع تری را در بر می گیرد که دارای حدود و مرزهایی است که آن را از بقیه جدا می کند. و در این رابطه است که ما به مفهوم یا واژه دیار می رسیم. یک خانواده سومی از واژه مفاهیم ها هم است که در واقع ناشی از گسترده تر شدن مفهوم زادگاه مربوط است. به این معنی که اگرچه زاده شدن اولین و مهمترین پیوند انسان با مکان و جا است، اما پیوند انسان با زمینی که در آن زندگی می کند رفته رفته وسیع می شود، مفاهیم وسیعی را هم در بر می‌گیرد که این مفاهیم جدید خانواده جدیدی از واژه مفهوم ها را بوجود می آورند که این بار بر حول محور سکونت ساخته می شوند. در زمان زبان فارسی می توانیم از سکونتگاه، اقامتگاه، بودن گاه، یا باشگاه استفاده کنیم.

اگر چه که می دانیم در فرهنگستان زبان دوران رضا شاه، معنای باشگاه را تقلیل دادند و معادل گردهمایی تعیین کردند، مثلا باشگاه افسران یا باشگاه اعضای یک حزب. از دل این جایگاه بودن و سکونت است که ما می رسیم به یک مفهوم جدیدی به نام خانه، یعنی آدم می تواند زادگاه خودش را، بودن گاهی خودش را، خانه خودش هم بداند. و این واژه خانه و مفهوم گسترده آن، شاید جادارترین واژه های این خانواده باشد که در واقع می تواند جانشین همه این واژه ها باشد. مثلا به قول سایت معماری ایران می گوید که در هر زبانی تعدد لغات مربوط به هر پدیده ای نشانه اهمیت آن پدیده در آن زبان فرهنگ و درضمن بیانگر غنای فرهنگی آن پدیده است. واژه خانه شاید مهمترین کلمه باشد که برای شناخت مفهوم زیست در هر فرهنگی وجود دارد. تعدد و تنوع کلمات زبان فارسی، برای نامیدن و اشاره به خانه و متعلقات آن واقعا مایه شگفتی است. در زبان فارسی خانه بیش از هر چیز به معنای موزه و محل قرارگیری استفاده می شود که خود به خود ناظر به بُعد مکانی آنها هم هست. اما می دانیم که واژه خانه در همین ادبیات ابعاد معنوی هم پیدا می کند و علاوه بر معنای دنیوی مادی، معنی ماوراء طبیعی هم دارد. مثلا حافظ می گوید که: «گر از این منزل ویران به سوی خانه روم/ دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم» خوب می دانیم در ادبیات عرفانی ما تفاوت بین منزل و خانه این است که دنیای مادی را خانه اصلی نمی دانند، بلکه منزل محل نزور برای آدمی که از بهشت رانده شده را خانه او می‌دانند، بنابراین حافظ می گوید از این منزل ویران اگر که بروم به سوی خانه اصلی خودم، عاقل و فرزانه می‌شوم. بهرحال در ادبیات معاصر هم مفهوم خانه از این معنای چهاردیواری تا حد معنای کلی زندگی در جهان مادی هم گسترده می شود. مثلا سهراب سپهری می گوید که «من در این خانه به گمنامی علف نزدیکم» این خانه دیگر کل زمین را دربر می گیرد. در عین حال می شود دید که وقتی مفهوم خانه معنای محل سکونت جمعی را می دهد، می شود از آن معناهای دیگر یا مفهوم های دیگری استخراج کرد، مثل وطن و موطن و بالاخره به واژه میهن رسید. میهن هم در واقع خانه جمعی آن عده ای است که خودشان را متعلق به آنجا می‌دانند. این واژه ها اگرچه در طی قرون متمادی به جای هم به کار برده شده اند، اما با کمی دقت می شود تولد هر یک را از دل دیگری در سراسر تاریخ ادبیات کلاسیک فارسی مشاهده کرد. مثلا وقتی نظامی گنجوی در «شرف نامه» می گوید که «به نزدیک تختش وطنگاه داد» یعنی چی؟ یعنی در اینجا وطنگاه به معنای جای و جایگاه است که آن کسی که شخصی را به حضور خودش خواسته، به او وطنگاه می دهد در نزدیکی تخت پادشاهی اش. یا وقتی که در کلیله و دمنه می خوانیم که او«قوکی در جوار ماری وطن داشت»، اینجا دیگر کاملا روشن است که دارد راجع به مفهوم وطن و خانه داشتن، یعنی به جای خانه دارد از وطن استفاده می کند. اما وقتی سعدی می گوید «وطن در کوی صاحب دوستان گیر» در اینجا وطن در واقع محل اقامت و سکونتگاه و آن خانه را مستفاد می کند. یا وقتی که اسدی طوسی می گوید «چو آمد بر میهن و خوان خویش» یعنی خوان و خانه و میهن را یکی گرفته. یا وقتی فردوسی می گوید «اگر دورم از میهن و جای خویش» می بینیم که جا یا مکان، وقتی محل اقامت پیدا می شود با میهن هم معنا می شود. این هم از سومین خانواده بود که از انواع و اقسام مختلف مکان را تعریف می کرد. می رسیم به خانواده چهارم، که اینبار از دل رابطه مالکیت انسان بر مکان به دست می آید. یعنی آدمهایی که در یک جایی زندگی می کنند،

آنجا را سرزمین خود می دانند، مالک آن هم خودشان را می دانند و در نتیجه از آن به عنوان خطه، منطقه و قلمرو خودشان یاد می کنند. ما این چهار خانواده واژگانی مفهومی را شناختیم، ارتباط این چهار خانواده از طریق محدود کردن زمین و تکه تکه کردن آن از طریق تصور مرز به دست می آید و یک مفهوم تازه ای را خلق می کند که به آن می گوییم، سرزمین. سرزمین یعنی آن تکه ای از زمین (زمین کلی) که به وسیله مرزهابی محدود شده. و مفهومی است که خانواده مفاهیم مربوط به مرز، مرز و بوم و خانه را در خودش جمع می کند. یعنی به فرهنگ واژه ها مراجعه کنیم بگردیم دنبال معنای کلمه سرزمین، می بینیم از یک طرف نوشته بوم، مرز و بوم، دیار، خطه، منطقه و از سوی دیگر قلمرو، زمین، ارض و اقلیم. یعنی اینکه کلمه سرزمین می تواند جانشین همه این مفاهیم باشد. در عین حال مفهوم سرزمین ما را با یک خانواده های دیگری هم مرتبط می کند که پس از پایان برنامه امروز و شنیدن نظرات دوستانمان، در برنامه آینده به آن خانواده های دیگر هم خواهیم پرداخت. تا اینجا، کار من و قصد من این بوده که بگویم که سکولار دموکراسی در یک ظرفی از مکان اتفاق می افتد و خانواده های چهارگانه ای را که تصور ما از مکان بوجود می آورد و شامل مرز و خانه و سرزمین می شود، اینها را همه را به خودش مربوط می‌کند.

یعنی سکولار دموکراسی هم مثل هر پدیده مادی دیگری نیازمند به مکانی است، خانه احتیاج دارد، سرزمینی احتیاج دارد و مرزی احتیاج دارد و برای به وجود آمدن آن است که ما این چهار دسته خانواده مفاهیم واژه ها را بیان کردیم. اما نکته در این است که بدون تصور آدمیان ویژه ای که در چنین مکانی زندگی می کنند و آماده پذیرش سکولار دموکراسی هستند، نمی شود به خانواده های دیگر مفهومی، که انسان ساکن را در مکانهای مختلف نشان می دهد، اشاره کرد و نشان داد که این مکان و این آدمهای ساکن این مکان، آماده تحقق سکولار دموکراسی هستند. شما ببینید ما ایرانی ها در طی بیش از یک قرن گذشته، یعنی از انقلاب مشروطه و ۴۵ سال تجربه حکومت ایدئولوژیک، مذهبی، تمامیت خواه و سرکوبگر ای رد شدیم و حالا باید از خودمان بپرسیم که ما تا چه حد آماده پذیرش سکولار دموکراسی هستیم.

ویدیوی کامل این برنامه در زیر: