رضاصدیق
گزارش اخیر روزنامه شرق و عیانسازى ردپاى حضور برخى سلبریتىها در فساد مالى، فارغ از این پرونده و یا شاهدمثال قرار دادن آن، حائز نکته بسیار مهمى است که تا پیش ازین جز در محافل خاص سخنى از آن به میان نمىآمد: ربط و همدستى فسادهاى مالى و اختلاسها با ساحت فرهنگ و هنر.
مثال بارز این واقعه اسفبار نیز در مورد بابک زنجانى و ورودش به سرمایهگذارى در حیطه سینما مطرح شده بود که جنبه عمومى اما پیدا نکرد. پیوستگى فسادهاى مالى و اختلاسها با ساحت فرهنگ و هنر همان پولشویى است. استفاده از شهرت سلبریتىها براى فاکتوردار کردن و قانونى کردن پولهاى کثیف، همان وجه پنهانى است که متهمانش در ابتدا اصحاب هنر و فرهنگ و بعد از آن رسانههاى مکتوب و مجازىاند.
این امر بدین صورت اتفاق مىافتد که پولهاى کثیف به نام سرمایهگذارى براى ساخت فیلم، سریال شبکه خانگى، برگزارى گالرى، سرمایهگذارى تیاتر، سرمایهگذارى بندهاى موسیقى، کنسرتها و آلبومها و یا حتى برگزارى حراجهاى هنرى و خیریههاى به اصطلاح عامالمنفعه و جشنهاى اپنینگ و قسعلىهذا به ساحت فرهنگ و هنر تزریق مىشوند و در ازاى این اتفاق، پولهاى کثیف شناسنامهدار مىشوند.
در این میان هنرمندان و اهالى فرهنگ بهدلیل اینکه بهسختى سرمایهگذار پیدا مىکنند، سریع مورد سوءاستفاده قرار مىگیرند و سعى مىکنند چشمانشان را حتى در صورت آگاهى از موضوع ببندند.
این افراد هماناناند که در صفحات مجازى خود همه معترض و یا منتقد وضعیتاند اما در عمل، همدست سارقان حق مردم و ملت مىشوند. حتى بسیارى ازینان وقتى مورد خطاب قرار مىگیرند با فرار رو به جلو یا استفاده از روابطشان، صداى بلندشده را ساکت و یا استهزاء مىکنند.
در این میان اما اغلب رسانهها نیز بهدلیل وابستگىهاى فرامتنى به این افرادِ به اصطلاح فرهنگى و یا هنرمندان، حتى از کنکاش و یا پرسش ازینان پرهیز مىکنند. به عبارت دیگر آنان از روى سادگى و یا روابط پشتپرده، متهمان دیگرى هستند در عدم شفافسازىِ همدستى فاسدان اقتصادى با هنرمندان.
شاهدمثال این موضوع نیز، عدم حمایت رسانهها از کمپین سوال از سرمایهگذاران یکی از سریالهای محبوب در شبکه خانگی بود. سریالى که تهیهکنندهاش در پرونده اختلاس صندوق فرهنگیان بازداشت شد و هنوز پروندهاش در جریان است. کمپینى که هدفش صرفا شفافسازى سرمایههاى یک سریال معمولى در شبکه خانگى بود اما هیچ رسانهاى حاضر نشد در حمایت از این کمپین یا حتى براى رد آن پرسشگرى کند. این موضوع در حالى است که تمام این رسانهها داعیه پرسشگرى دارند و از عدم پاسخگویى و شفافسازى مسائل نالان هستند؛ حال سوال اینجاست که وقتى سرمایهگذار متهم به اختلاس در یک سریال معمولى در شبکه خانگى درباره مسائل مالىاش شفافسازى نمىکند، چگونه رسانهها انتظار دارند فلان ارگان یا سازمان یا وزارتخانه پاسخگوى سوالاتشان باشد؟
این چرخه معیوب، بستر مناسبى است براى گردش پول کثیف. اختلاسگران و فاسدان اقتصادى، در کنار برجسازى و راههاى دیگر پولشویى، پول کثیف را به واسطه هنرمندان و اهالى فرهنگ در این حیطه نیز با ژستى خیرخواه به چرخش در مىآورند و رسانههاى مدعى حقخواهى، بهدلایل نامعلوم سکوت، و از پرسشگرى پرهیز مىکنند. در این میان، خروجى این پول کثیف جز آثار مبتذل و یا لوکس گیشهپسند براى طبقه پرطمطراق و دوستانشان، چه چیز دیگرى است؟
منطق این سکوت در یکى از دیالوگهاى فصل اول سریال شهرزاد خود را به خوبى نشان مىدهد:
قباد به شهرزاد مىگوید که فیلمساز جوانى براى ساخت فیلمى به سراغ بزرگ آقا آمده و شهرزاد با استقبال ازین موضوع مىگوید: چه خوب است که لااقل پول بزرگ آقا هزینه ساخت فرهنگ و هنر این مرز و بوم شود!
کدام پول؟ پول قاچاقى که آغشته به خون مردم است آیا مىتواند در فرهنگسازى این مرز و بوم موثر باشد؟ آیا اثر وضعىاش، جز بازتولید ظلم چیز دیگرى است؟
واقعیت این است که پستوهاى فرهنگ و هنرمان امروز آغشته به پولهاى کثیف است. پولهایى که شمردن صفرهایشان چشم را خسته مىکند. داعیه خصوصىسازى هنر و فرهنگ در این سالها جز غیرقابل رصد/نقد کردن این ساحت، هیچ اثر دیگرى نداشته است؛ جشنها، اپنینگها و لوکسسازى این خروجىها نیز، شده محفلى براى همدست کردن دیگر اهالى هنر که از ماجرا بىخبرند یا ترجیح مىدهند خود را به بىخبرى بزنند.
این وضعیت چگونه بهبود خواهد یافت؟
یافتن راهکار و تلاش براى بهبود اوضاع، ابتدا نیازمند باور وجود بحران است؛ اول باید همگى قبول کنیم که امروز ساحت فرهنگ و هنر در تمام بخشهایش آغشته به پول کثیف است و بسترى است براى پولشویى. بعد از آن است که مىتوان به فکر راهى برای برونرفت از این وضعیت نشست.
ابتدا باید باور کنیم، قبول کنیم و بعد براى حلش دست به تغییر بزنیم. در غیر این صورت، جز مصداق پرحرفىهاى مرسوم و ژستهاى تهى از حقخواهى و عدالتطلبى، هیچ مازاد دیگرى نخواهد داشت.
قدم بعد نیز نهراسیدن از نامهاى مطرح است. نهراسیدن از سلبریتىهایى که ناکارآمدترین نوع ستاره در ساحت هنر جهان هستند. نهراسیدن از اسمهایى که جز براى خویششان هیچ سودى ندارند. نهراسیدن از شهرت. نهراسیدن از گرفتن حق مردم از همدستان مفسدان اقتصادى و اختلاسگران و هماناند که کمر اقتصاد این مردم را شکستهاند.
و خب، واقعیت این است که سخت است قبول و باورش وقتى که کرکره این ویترین لوکس قرار است پایین کشیده شود؛ مگر اینکه دلسوزان ساحت فرهنگ و هنر، علیه این صحنه پراطوار و خالى از معنا بشورند. چه رویاى زیباى کودکانهاى.
۲۷ مهر ۱۳۹۸ – ۱۹ اکتبر ۲۰۱۹
برگرفته از نشريهء داخل کشوری «جامعهء نو»