در جوامع دیکتاتوری، در نبود احزاب سیاسی، حرکتهای دانشجویی جای فعالیتهای سیاسی را میگیرد. برای دانشجویان ایران، این تجربه نه تنها در این روزهایی که حکومت جمهوری اسلامی خود را در بحران سرازیری میبیند، بلکه حتی در دوران استبداد پهلوی نیز وجود داشت. اساسا عنوان «۱۶آذر» از یادگارهای آن دوران است و یادآور روزی که سه دانشجوی دانشگاه فنی در اعتراض به بازدید نیکسون، رئیس جمهوری وقت آمریکا از ایران، در صحن دانشگاه تهران کشته شدند.
اگر در دوران پهلوی شاهد گرایشهای آرمانخواه و عدالتطلب در محیط دانشگاه بودیم که در بسیاری از موارد پس از دوران دانشجویی با جذب در بازار کار و تشکیل خانواده کمرنگ میشد، امروز، چهاردهه پس از انقلاب ۵۷، شاهد پدیده نوینی هستیم: نرخ بیکاری دانشآموختگان بهطور متوسط دو برابر نرخ بیکاری در کل جامعه است. بسیاری از دانشآموختگان به ناچار به مشاغل موقتی، کم درآمد، بینیاز از تخصص، و با نرخ بالای استثمار رو میآورند.
در نتیجه، دانشجویان به طرز عینی و در زیست تجربی خود به عنوان بخشی از لایههای اقشار فرودست جامعه، با معضلات آن اقشار، از جمله کارگران، معلمان و بازنشستگان آشناتر، و با اعتراضات آنان همراه شدهاند. در کنار این عامل عینی، یک عامل قوی سیاسی و ذهنی نیز وجود دارد، و آن، گسست دانشجویان از جریانات اصلاحطلب است.
اگر در چند دهه تحت تاثیر اصلاحطلبان نزدیک یا شریک حکومت، خواست دانشجویان به مطالباتی چون تغییر سبک زندگی تقلیل مییافت، امروز دانشجویان تحت تاثیر شرایط زیستی خود، مطالبات رادیکالی دارند که درتناقض با سیاستهای نئولیبرالیستی است؛ از جمله مخالفت با خصوصیسازی، شهری کردن دانشگاه، و کالایی کردن آموزش و بهداشت. شعارهای رادیکال و برآمد چپ در شعارهای ۱۶ آذر امسال، با این پس زمینه قابل توضیح است.
دو قطبی شدن دانشگاه
تغییرات ساختاری اقتصادی و اجتماعی جامعه در سی سال اخیر و برآمد آن در دانشگاههای ایران، دانشجویان را به یک نمود دو قطبی سوق داده است. از یک سو، یک قطب قلیل نخبهپرور در چند دانشگاه تهران در پیوند با مدارس موسوم به «غیرانتفاعی» به وجود آمده است که با شهریههای بالا دانشجویان را برای پذیرش دانشگاهها آماده میکنند، و افراد وابسته به آن، عمدتا به دهکهای بالا و ثروتمند جامعه تعلق دارند.
این افراد دغدغههای مسایل اجتماعی ندارند، و آینده خود را در ادامه تحصیل در غرب و مهاجرت میبینند. قطب دوم را دانشجویان نگرانی تشکیل میدهند که از حداقل معیشت برخوردارند و امیدی به یافتن شغل مناسب در آینده ندارند. مرکز آمار و اطلاعات راهبردی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در سرشماری ۱۹۹۶، آمار تکان دهندهای را ارائه میدهند: ۴۱ درصد فارغالتحصیلان علوم کامپیوتر، ۳۷ درصد از فارغالتحصیلان محیط زیست، ۲۷درصد از فارغالتحصیلان معماری و ۳۰ درصد از دانشآموختگان برخی از دیگر رشتههای مهندسی، بیکارند.
دولت یازدهم، با اصرار در اجرای سیاستهای نئولیبرالی و کالایی کردن آموزش، کاهش بودجه دانشگاههای دولتی، تعیین سنوات و پولی کردن سنوات اضافی، خوابگاه، غذا و سرویس حمل و نقل، در همین راستا گام برمیدارد. سیاستهای بومیسازی در پذیرش دانشجویان، به شکاف بین مرکز و حاشیه دامن زده است. افزون بر آن، شانه خالی کردن دولت از تامین خوابگاه برای دانشجویان شهرستانی، احتمالا دلایل امنیتی نیز دارد.
شعارهای رادیکال ۱۶ آذر پسا آبان خونین
حضور دانشجویان و شعارهای رادیکال آنان در ۱۶ آذر، مرهمی بر زخمهای آبان خونین بود. جامعه هنوز در شوک آن کشتار خونین بود که معترضان را با شلیک مستقیم گلوله به سر و صورت، هدف قرار داده بود. فراموش نکنیم که شعار«اصلاحطلب، أصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا» اولین بار در دی ماه ۹۶ در دانشگاه شنیده شد.
دانشجویان، به عنوان یکی از آگاهترین بخشهای جامعه، برای اولین بار صف خود را از هردو جناح حکومت جدا کردند و توهم چهل ساله نسبت به اصلاحات و حکومت را شکستند. این که در تظاهرات ۱۶ آذر امسال آنان سرو صورت خود را پوشانده بودند که شناسایی نشوند، از هشیاری آنان نسبت به نیروهای امنیتی و خطرات شناسایی شدن سرچشمه میگیرد.
این از بزرگترین درسهای پسا انقلاب ۵۷ برای دانشجویان چپ است که با علنی شدن فعالیتهاشان در نخستین سالها، بهسادگی شناسایس شدند و سپس در دهه ۶۰ با سرعت و شدت دستگیر، اعدام و قلع وقمع شدند. بیانیه شورای صنفی دانشجویان کشور در ۱۶ آذر امسال نشان از پختگی و دید روشن آنان نسبت به آینده کشور دارد.
دربخشی از آن بیانیه آمده است: «ما وارثان تاریخ به خون نوشته مبارزان پیش از خویشیم و هیچ نظمی را جز آن که علیه سلطه سرمایه و فساد و تکصدایی باشد، متفاوت از دیگری نمیدانیم. خواه سرمایهداری سلطنتی یا سرمایهداری مذهبی باشد، خواه سرمایهداری فاشیستی داخلی یا سرمایهداری جنگ طلب خارجی، یا آنان که خود را محور مقاومت میدانند و در عمل تنها آب به آسیاب دولتهای فاشیستی سرمایهدار منطقه میریزند.»
به این وسیله، آنان تکلیف خود را با انباشت سرمایه وپیامدهای آن روشن کردند. با این پیشزمینه شعاری که بسیار خبرساز شد و مخالفتهای زیادی را در شبکههای اجتماعی برانگیخت، قابل توضیح است. «ایران، فرانسه، عراق، لبنان، شیلی… مبارزه یکی است؛ سرنگونی نئولیبرالیسم». البته روشن است که نئولیبرالیسم مجموعهای از سیاستهاست، نه حکومتی که بتوان آن را سرنگون کرد.
برآمد شعارهایی در آزادی و عدالت اجتماعی
شعارهای اصلی دیگر در اعتراضات ۱۶ آذر، نشانگر وضعیت اقتصادی، و نیز و سرکوب معترضان است: «سفرهمان غارت شد/ آبان ماه خونین شد.» «آبان ادامه دارد، حتی اگر شب و روز، بر ما گلوله بارد» آلترناتیو دانشجویان نیز در این شعارها مستتر است: «آلترناتیو ما شوراست»، «نان، کار، آزادی، اداره شورایی».
اما آنان نه تنها جویای عدالت اجتماعی، بلکه خواستار آزادی نیز هستند: «سرچشمه آزادی، رهایی از نیازه». نیاز به همبستگی نیز در این شعار مستتر است:«از اهواز تا تبریز، فقر و فساد و تبعیض»، یا شعار دیگری در اعتراض به بازداشت همکلاسیها و در انتقاد از استادان بیدغدغه: «گلوله تو خیابون، دانشجوها تو زندون، استادامون خفه خون»، و یا برای تحکیم اتحاد با دیگر گروههای اجتماعی: «کارگر، معلم، دانشجو اتحاد اتحاد». فراموش نکنیم که افزایش تعداد دانشجویان دختر در دهههای اخیر، پیوندی نیز میان جنبش دانشجویی و جنبش زنان رقم زده است و شعارهایی چون «قوانین ضد زن، بهره کشی و ستم» ، «نه به حجاب اجباری»، «تبعیض جنسی محکوم است، محکوم است» نمود آن است.
قلع و قمع دانشگاه در لفافه انقلاب فرهنگی
نگاهی به پیشینه جنبش دانشجویی، نشان میدهد که این جنبش تاریخ پرفراز و نشیبی داشته است. ۴۰ دانشگاه و مرکز آموزشی با ۱۷۰ هزار دانشجو در پیش از انقلاب، اکنون تبدیل به ۴ میلیون دانشجو در ۲۴۱۶ مرکز آموزشی در ۴ دهه پس از آن شده است. بین ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹، دانشگاه مرکز آزادیهای اجتماعی و رشد احزاب و گروههای سیاسی پس از اختناق ۲۵ ساله بود.
خمینی در سال ۵۹ در لفافه انقلاب فرهنگی، با قلع و قعع دانشجویان رادیکال و چپ، تنها دانشجویان را هدف نگرفت. نه تنها بسیاری از دانشجویان اعدام و بخش بزرگی زندانی شدند، بلکه گروه وسیعی از استادان مجرب نیز یا اخراج شدند، یا بهناچار به مهاجرت تن دادند. شانزده هزار عضو علمی دردانشگاهها در سال ۱۳۵۹، به هشت هزار نفر در سال۱۳۶۱ تقلیل یافت. در آن سالهای اولیه پس از انقلاب و در جریان استقرار نظام ولایت فقیه، «انجمنهای اسلامی» مستقر در دانشگاهها، نقش بزرگی در سرکوب دانشجویان آرمانخواه و باورمند به نظریهها و دیدگاههای دیگر داشتند.
حکومت توانست با آن انجمنهای اسلامی (و بعدها، با دانشجویان بسیجی) شکاف وسیعی در بدنه جنبش دانشجویی ایجاد کند. همراه با تغییر تدریجی ماهیت انجمنهای اسلامی دانشجویی، آن شیوه نیز تغییر یافت و در دوم خرداد ۱۳۷۶، با اعتراضات دانشجویی به توقیف روزنامه سلام و رویارویی دانشجویان با نیروهای انتظامی همراه بود و در ادامه، با چرخش دفتر تحکیم وحدت، به جدا شدن بدنه جنبش دانشجویی از حمایت حکومت انجامید.
برآمد دوباره گرایش چپ دانشجویی در پسا انقلاب ۵۷
در ابتدای دهه ۸۰، با برآمدن جریان چپ پس از دهه ۶۰ در دانشگاه روبهرو هستیم. اما به علت گسست نسلی میان کنشگران جدید با فعالان پیشین و منتقل نشدن تجربیات مبارزاتی به نسل تازه جنبش دانشجویی، شاهد سرکوب زود هنگام تشکلهای این نسل جدید از دانشجویان چپ هستیم.
در دولت نهم، «ستارهدار» شدن دانشجویان همراه با سرکوب خشن اعتراضات ۸۸ و بازداشت و حبس رهبران دانشجویان، ضرباتی کاری به آنان زد. با این حال، دانشگاه از اساسیترین کانونهای مقاوت جامعه مدنی در تمام آن دوران بود. در دوره روحانی، بخش رادیکال جنبش چپ جان تازهای گرفت.
نسل تازهای از دانشجویان چپ از گسست دولت و جامعه و انباشت سرمایه در دستان جمعی محدود، با گفتمانی بنیادیتر در پیوند با طبقه کارگر سخن گفت. همراهی با کارگران هفت تپه و هپکو از نمودهای آن روند است. پدید آمدن جنبش جدید صنفی دانشجویی در پی و در تقابل با سیاستهای نئولیبرالی دولت روحانی شکل گرفت.
اجرای آن سیاستها، در داخل کشور فاصله طبقاتی و نابرابری را دوچندان و سفرهها را خالیتر کرد، و با سیاست خارجی ناکارآمد و دخالتهای منطقهای مضر به منافع ملی و همچنین انسداد کامل سیاسی، جنبش دانشجویی را هرچه بیشتر در مقابل حکومت قرار داد. رادیکالیسم ۱۶ آذر ۹۸، در چنین بستری قابل مشاهده و بازخوانی است.
منبع: سایت ایندیپندنت به زبان فارسی، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸ برابر با ۲۸ دِسامبر ۲۰۱۹