«ناتوان سازی» کنشگران تعبیری است که چندین سال پیش «تقی رحمانی»، همسر «نرگس محمدی»، فعال حقوق بشر، درباره آنچه با همسرش کردند، به کار برد. نرگس محمدی را با وجود بیماری در سلول انفرادی قرار دادند و بارها بازجویی کردند. زندان بان به جای رسیدگی به این وضعیت، به او داروهای مختلف تزریق کرد یا خوراند؛ داروهایی که هیچ گاه نفهمید چه بودند. این رویکرد در خصوص دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی هم انجام شده است و از روزنامه نگار تا کنشگر سیاسی و مدنی این سیاست برخورد را تجربه کرده اند. آخرین نمونه «بهنام محجوبی»، از دراویش محبوس در زندان اوین، است. محجوبی با وجود گواهی پزشک مبنی بر عدم طاقت تحمل حبس به زندان فرستاده شد، داروهایش را به موقع به او ندادند و پس از یک ماه خوراندن داروهای خواب آور، او را به «امین آباد» فرستادند. این انتقال به امین آباد، می تواند مجازات زندانیان سیاسی یا پروژه ای در جهت «معلولسازی» آنها باشد.
هشتمین روز بازداشت نرگس محمدی و بعد از بازجویی بود که در سلول انفرادی دست و پاهایش بی تحرک شدند. می خواستند او را به بهداری منتقل کنند که نتوانست روی پاهایش بایستد و به زمین خورد. احساس می کرد فلج شده است. او را لای پتو به بهداری بردند و از همان شب، تزریق آمپول و قرص های شبانه آغاز شد. نرگس محمدی یک بار هم از پله ها به پایین پرت شد: «احساس می کردم در پاهایم هیچ استخوان یا عصبی وجود ندارد. می ترسیدم. ترس از مرگ نبود، حتی ترس از ابتلا به یک بیماری هم نبود، ترس از ناشناخته بودن همه آن چیزی بود که در آن بند و در آن سلول های مسکوت و متروک بر سرم می آمد.» – کتاب شکنجه سفید | نرگس محمدی
آن شب زندانبان زن حاضر نشد تزریق را انجام دهد و گفت: «من مسئولیت نمی پذیرم.» پس پرستار را صدا زدند و آمپول را بدون آنکه نرگس محمدی بداند چیست، به او تزریق کردند. پزشک بالای سر نرگس محمدی حاضر شد و گفت: «خانم محمدی بمیر، اما بیرون زندان. مردنت به جهنم، هزینه روی دست نظام نذار؛ مثل آن زهرا کاظمی.» پزشک نامه داده بود که نرگس محمدی نباید در محیط دربسته و کم تحرک و کم هوا حبس شود. اما او را در همان سلول نگه داشتند و بازجویی کردند. او بارها به بیمارستان منتقل شد و مورد آزارهای مختلفی قرار گرفت؛ مثل قطع رابطه با فرزندانش برای مدت نزدیک به یک سال و همچنین ممنوعیت ارتباط تلفنی با همسرش. نرگس محمدی را فریب دادند و با اضافه کردن نقل قولی از او در نامه درخواست انتقال از انفرادی به بند عمومی، به زندان زنجان منتقل کردند. او هرگز ننوشته بود که می خواهد به آن زندان منتقل شود؛ درخواست او پایان انفرادی در اوین بود.
حالا آخرین نمونه از این دست برخوردها، بهنام محجوبی است که او را به بخش «ابوریحان» تیمارستان امین آباد منتقل کرده اند. این درویش زندانی شنبه، ۵مهر۱۳۹۹، به دلیل عدم دریافت داروهای بیماری اعصابش، پس از تشنج، حس نیمی از بدنش را از دست داد. او ۳۱خرداد۱۳۹۹ برای گذراندن دو سال حبس، به زندان اوین رفت و در بند هشت، نگهداری می شد. پیش از معرفی به زندان، پزشک معالج بهنام محجوبی گواهی داده بود که او به دلیل «اختلال پنیک» طاقت حبس ندارد، داروهای او را هم در نسخه ای نوشته و تاکید کرده بود که عدم مصرف آن، موجب مشکلات جدی برای او می شود.
اگرچه بنا به قانون، زندان موظف به تامین داروهای خاص زندانیان است، اما در عمل، نه تنها خانواده ها مسئول تهیه دارو می شوند، بلکه زندان مدام از پذیرفتن داروها سرباز می زند. «صالحه حسینی»، همسر او، پیش تر در نامه ای سرگشاده گفته بود که سلامت همسرش در خطر است. ولی این اعتراض ها هم نتیجه ندادند و آنقدر داروهای بهنام محجوبی را نامرتب دریافت و در اختیارش قرار دادند که به گفته همسرش، نیمی از بدن او فلج شد. او در یک ماه اخیر به جای داروهای مخصوص بیماری اش، روزانه دست کم چهارده قرص خواب آور دریافت میکرد و حتی پزشک زندان هم او را تهدید کرده بود که اگر قرص ها را مصرف نکند، او را به امینآباد منتقل میکنند؛ تهدیدی که طی یک ماه عملی شد.
میتوان نمونههای دیگر را هم مرور کرد. به عنوان مثال، دی ماه ۱۳۹۸، «هنگامه شهیدی»، روزنامهنگار، با وجود دستور دادستانی مبنی بر انتقال به «بیمارستان طالقانی»، سر از امینآباد درآورد؛ آن هم درست پس از آن که پزشکی قانونی با دو ماه مرخصی این زندانی برای معالجه موافقت کرده بود. «ناهید کرمانشاهی»، مادر این روزنامهنگار، به نقل از دخترش در صفحه اینستاگرامش نوشته بود که هنگامه شهیدی در برابر بستری شدن در امینآباد مقاومت می کند و چهار مرد او را روی زمین کشیده و قصد بیهوش کردنش را با تزریق آمپول «هالوپریدول» داشتهاند. در پی این درگیری، یکی از کارکنان تیمارستان، این روزنامهنگار را میشناسد و در نهایت او را به اوین بازمیگردانند.
هالوپریدول دارویی برای بیماران اسکیزوفرنیک و روانپریش است.
«هاشم خواستار» نمونهای دیگر است؛ معلمی بازنشسته و عضو «انجمن صنفی معلمان» که پس از بازداشت از سوی اطلاعات سپاه در بیمارستان روانی بستری شد. او را به اسم «اختلالات روانی» به تیمارستان «ابن سینا» مشهد فرستادند. او را بیست روز در بخش بیماران خطرناک تیمارستان قرار دادند و به شکل مرتب، داروهایی به او تزریق میکردند. در روز اول انتقال، دستها و پاهای این معلم را به تخت بسته بودند و برای خوردن غذا یا تزریق آمپول، یکی از دست هایش را باز میکردند.
«نازنین زاغری» شهروند ایرانی-بریتانیایی است که از فروردین ۱۳۹۵ در بازداشت نیروهای امنیتی، گروگان جمهوری اسلامی در قبال مذاکرات با بریتانیا است. ۲۵تیر۱۳۹۸ سازمان اطلاعات سپاه نازنین زاغری را با زور، به بخش روانی «بیمارستان امام خمینی» تهران منتقل کرد. خانواده او بارها گفتهاند که نمیدانند طی این مدت چه داروهایی به نازنین زاغری تزریق یا خورانده شده است.
«کیانوش سنجری» روزنامهنگاری است که سال ۱۳۹۵ برای دیدار با خانوادهاش به ایران بازگشت و از سوی وزارت اطلاعات بازداشت شد. این روزنامهنگار پس از یک سال و نیم حبس، به شرطی با مرخصی استعلاجیاش موافقت شد که بپذیرد تحت درمان در امینآباد باشد. او بارها درباره این «درمان» در شبکههای اجتماعیاش نوشته است؛ تزریق داروهایی که نمیداند چیست، زنجیر شدن به تخت و شوکدرمانی.
تهدید به انتقال به بیمارستان روانی هم روشی دیگر است. خانواده «سها مرتضایی»، دانشجوی ستارهداری که پس از اعتراضات آبان ۹۸ بازداشت شد، تحت فشار قرار گرفتند تا با اعزام او به بیمارستان روانی، موافقت کنند. به مادر سها گفته بودند که رفتارهای دخترش با «شوک الکتریکی» تغییر خواهد کرد و تهدید کرده بودند که در صورت عدم امضای توافقنامه، حکم سها را دو سال و نیم افزایش خواهند داد. خانواده او مدت ها در این اضطراب بودند که دخترشان به خاطر ناراحتی قلبی، زیر شوکدرمانی، طاقت بیاورد.
«محمدعلی باباپور»، «انسیه عبدالحسینی»، «میثم بهرام آبادی»، «زهرا جباری» و «امیرمهدی طبسی» از جمله نمونههای دیگر از زندانیان سیاسی هستند که به تیمارستان امینآباد فرستاده و برخی از آنها تحت شوک درمانی هم قرار گرفتهاند. تجربه مشترک آنها مصرف و تزریق داروهایی است که هیچوقت نفهمیدند چیست.
پیشتر روانپزشکی که در مرکز «روزبه» مدتی فعالیت می کرده و بستری شدن چندین زندانی را از نزدیک شاهد بوده است، به «ایرانوایر» گفته بود علائمی که کیانوش سنجری در روایت واکنشهایش نسبت به تزریق آمپول بیان کرده است، نشان میدهد که به او هالوپریدول تزریق کرده اند؛ همان آمپولی که هنگامه شهیدی گفته بود می خواستند به او تزریق کنند. به گفته این روانپزشک هر سال در ورودی کنکور چند نفر به خواست نهادهای امنیتی و قضایی وارد رشته پزشکی میشوند تا در خدمت دستگاه قضایی و زندانها باشند.
به نظر میرسد پروژه «ناتوان سازی» کنشگران در نمونه هایی که ذکر شد، بیشباهت به آنچه در دنیا با عنوان برنامه «مجنونسازی» مخالفان سیاسی شناخته میشود و در شوروی سابق اجرا میشد، نباشد. دو سال پیش از فروپاشی، فاش شد که هزاران نفر از مخالفان سیاسی به تیمارستان منتقل می شدند و مصرف داروهای اختلال روانی و شوک الکتریکی به آنها تحمیل میشد. گفته میشود که طی سالهای اخیر، این روش در روسیه احیا شده است. البته چین هم متهم به اعمال این نوع از شکنجه است.
هرچند این تنها نوع شکنجه بدن بیمار زندانیان سیاسی و عقیدتی نیست، اما در جهت ناتوان کردن ذهن و جسم شان با هم است. بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی طی سالهای اخیر در زندان بیمار شدهاند یا بیماریهایشان رو به وخامت نهاده است و به خاطر عدم دسترسی به درمان، جان باختند.
شهریور ۱۳۹۶ بود که «عمادالدین باقی»، فعال مدنی، در کانال تلگرامی اش خبر داد که سال ۱۳۸۰ در زندان درگیر غدهای مشکوک به تومور بوده است، ولی «سعید مرتضوی»، از روند درمان او جلوگیری کرده بود: «ظاهرا مخالفت کننده میدانست و شادمان بود از این که با تاخیر انجام شده، بحران غده مشکوک به مرز لاعلاج برسد و آن خبیث به دست تومور بمیرد و به لطف الهی از شر او آسوده شوند.»
این افشاگری او پس از خبر ابتلای «علیرضا رجایی»، فعال سیاسی، به سرطان در زندان بود.
رجایی که مدتی پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم زندانی شده بود، به سرطان سینوس مبتلا شد؛ آن هم پس از بازجوییها و آزار و اذیت بازجو نسبت به همسر این فعال سیاسی. در هر حال، مسئولان بند از اعزام این زندانی برای معالجه خودداری کردند و در نهایت پزشکان برای جلوگیری از بیماریاش، ناچار شدند بخشهایی از فک فوقانی و عضلات صورت و چشم راست او را تخلیه کنند.
به گواه بسیاری از زندانیان، جلوگیری از درمان بیماری ها حتی در نمونههایی مثل مشکلات کلیوی یا قلبی مثل ابزاری قدرتمند بالای سر زندانیان سیاسی و عقیدتی است. آنها در صورت ابتلا به بیماریهای مختلف، لزوما مورد درمان و رسیدگی پزشکی قرار نمیگیرند و دسترسیشان را به داروهایشان از دست می دهند؛ انگار که زندانبان هر گونه امکانات پزشکی و درمانی را بر آنها ممنوع می کند.
برخی اما جان باختند؛ آنها که زندان و بیماری را تاب نیاوردند و جان خود را از دست دادند. «خبات مرادی» که در قرنطینه «زندان مرکزی سنندج» جان باخت، «شاهرخ زمانی»، فعال کارگری که در «زندان گوهردشت کرج» جان باخت، «محمد حمادی» که در «زندان شیبان اهواز» جانش را از دست داد و «احسانالله احسانی»، جوان مهاجر افغانستانی که در «زندان یزد» جان داد، تنها چند نمونه از زندانیانی هستند که جان خود را به دلیل عدم رسیدگی پزشکی از دست دادند. می توان به یکی دیگر از زندانیان هم اشاره کرد که بنا به اعتراف شخصی دیگر، به اشتباه بازداشت شد و با وجود تقاضای عدم تحمل زندان از سوی وکیل، قاضی پرونده گفته بود که اگر این زندانی در زندان بمیرد هم با چنین درخواستی موافقت نخواهد کرد. «ایمان رشیدییگانه» که در «زندان پارسیلون خرمآباد» بازداشت بود، در پی انتقال دیرهنگام به بیمارستان، جان باخت.
مرگ تدریجی زندانیان و پروژه «ناتوانسازی» زندانیان سیاسی و عقیدتی را میتوان پروژه سابقه دار قضایی و امنیتی معرفی کرد؛ چه آنها که جسمشان به دلایل فیزیکی و روحی بیمار میشود و از درمان محروماند و چه آنها که تحت دارو و شوکدرمانی قرار میگیرند، بیآنکه دچار بیماری روانی شده باشند؛ پروژهای که بازویی دیگر از ابزار سرکوب و گرفتن سلامت و جان مخالفان و منتقدان نظام جمهوری اسلامی است.
منبع : سایت ایران وایر ، ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۰