فرشید یزدی
خبر انتشار یک فایل صوتی در وبسایت اطلاع رسانی خامنهای در روز ۱۴ خرداد دوباره بحث جانشینی ولایت فقیه را به صدر اخبار برد. در این فایل که خود رهبر نظام راوی ماجراست و از مشخصات صدای کاملا واضح است که اخیرا ضبط شده است خامنهای به نقل خاطرهای میپردازد که خمینی در حضور ۶ نفر دیگر وی را شایسته رهبری آینده اعلام کرده است. مطالب منتشره بعد از انتشار این فایل صوتی دو استنباط را کلی را بازتاب دادهاند.
الف – خمینی خود را برای تعیین جانشین خودش ذیصلاح میدانسته و فرد یا افرادی را پیشنهاد کرده پس میتوان تصور کرد که رهبر فعلی نیز بدین وسیله خود را ذیصلاح میداند و چنین قصدی دارد.
انتشار این فایل درصدد رفع شبههای است که انتشار بخشی از مذاکرات مجلس خبرگان در حدود دو سال قبل ایجاد کرد. خامنهای در آن جلسات صریحا به ذیصلاح نبودن خودش اعتراف کرده و به این انتخاب شدیدا معترض است. و حتی میگوید بحال ملتی باید گریست که رهبرش شخصی مثل من باشد.
هدف این نوشته بررسی مسئله بحران جانشینی است و اتفاقاتی که بحران جانشینی بدنبال خواهد داشت.
۱- خمینی چند روز قبل از ۲۶ تیرماه ۱۳۶۴ وقتی خبر انتخاب آقای حسینعلی منتظری به عنوان قائم مقام رهبری را از زبان هاشمی رفسنجانی شنید سخت برآشفت. به هاشمی رفسنجانی در این خصوص تذکرداد اما رفسنجانی پاسخ داد که از نمایندگان دعوت به عمل آمده و موضوع جلسه خبرگان هم اعلام شده. و عملا او را در مقابل عمل انجام شده قرار داد. به هر حال در روز موعود این انتخاب رسما عنوان شد. در مجلدات خاطرات روزانه رفسنجانی، و همچنین در مصاحبهها و نقل قولهایی که از آقایان امینی، محمدی گیلانی، ربانی املشی و محمدی ری شهری منتشر شده است همگی متفق القول هستند که خمینی از ابتدا از این انتخاب ناراضی بود و این مخالفت را به انحاء گوناگون و در مناسبتهای مختلف عنوان کرد.
البته لازم به گفتن است که پروژه انتخاب آقای منتظری از ۵ سال قبل و از اوایل سال ۵۸ کلید خورده بود. هنگامی که خمینی در قم بود و دچار ناراحتی شدید قلبی شد و او را به تهران و جماران منتقل کردند. در همان وقت آقای رفسنجانی با توجه به انبوه آیات عظامی که در قم نشسته بودند وهر کدام یک آلترناتیو رهبری به حساب میآمدند و در میان آنان کسانی حتی به شیوه آخوندی سابقه مخالفت با حکومت شاه را داشتند، لذا بیماری خمینی اعضای شورای انقلاب را به هراس افکنده بود و پروژه جانشینی منتظری در همان روزها کلید خورد. این روند در طی چهار سال بعدی با افت و خیزهای فراوانی مواجه شد و در نهایت نه فقط به عزل منتظری بلکه به صدمات فراوان دیگران به حیثیت ایشان منجر شد.
جمهوری اسلامی هم نیاز به علم حدیث و علم رجال خودش دارد. مدام احادیثی در مورد خمینی نقل میشود. آخرین حدیث را خامنهای نقل کرده. بحث جانشینی دارد تکرار جنبههایی از تاریخ صدر اسلام به روایت حوزویان میشود.
۲- طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی انتخاب جانشین برای رهبر فاقد محمل قانونی بود یعنی خبرگان حق انتخاب جانشین برای رهبری را نداشتند. با توجه به قرائن موجود علت مخالفت آقای خمینی با انتخاب جانشین نه به دلیل مخالفت با شخص منتظری بلکه اساسا مخالفت با انتخاب جانشین برای خودش بود. اما به تدریج با فرمانهایی که منتظری صادر کرد این مخالفت بر شخص منتظری متمرکز شد و نامبرده علیرغم آنکه متصف به صفت «امید امام و امت» شده بود از طرف آقای خمینی به ساده لوح بودن و حتی سمت و سوگیری ضد انقلابی متهم شد. در نهایت محمدی ریشهری با راهنماییهای سید احمد خمینی به اصل ماجرا پی برد. دلایل و مستندات جور کرد تا بتوانند منتظری را به گناهی که در واقع خبرگان مرتکب شده بودند مکافات کنند.
۳- اساسا انتخاب جانشین برای کسی که در راس قدرت قرار دارد و در همه امور مبسوط الید است و تا حدی از سلامت برخوردار است که میتواند سخنرانی کند و حکم بدهد، نباید چیز خوشایندی باشد. وجود یک گزینه بالقوه حتی برای بعد از مرگ رهبر یا پادشاه هم چندان مطلوب نیست. چنین انتخابی به این معناست که یک نفر مدام پایان پذیر بودن و موقتی بودن حکومتت را به گوشت بخواند. اینکه شخص زندهای که از خود رهبر جوانتراست نماد مرگ خداوند روی زمین باشد نه تنها اعتماد به نفس رهبر را میگیرد و برای او بحران روحی درست میکند، بلکه رهبر را وامیدارد مدام بین خودش و جانشین اش قیاس کند و مجبور به مسابقه با شخص خودش شود.
اگر به تاریخ زندگی پادشاهان گذشته و بخصوص بیرحمترین آنها نگاهی بیاندازیم میبینیم که بحران جانشینی بحرانی بوده که اغلب نه بعد از درگذشت پادشاه بلکه در زمان حیاتش دامن او را گرفته است. زندگی نادرشاه افشار و ماجرای کشتن پسرش. زندگی شاه عباس و معاملهای که با ولیعهدش کرد، ماجرای سلطان محمود و رقابتی که خودش بین دو پسرش به راه انداخت تا در امنیت بماند چرا که از مسعود میترسید، ماجرای آقامحمد خان و کشتن برادرانش بدست خودش و صدها مثال تاریخی دیگر بازگوی این حقیقت است که در دیکتاتوریها رهبر حکومت از هیچکس بیشتر از جانشین خودش بدش نمیآید، حتی اگر او فرزند خودش باشد.
۴- در حکومت جمهوری اسلامی که گروه بیشماری از مداحان و مجیز گویان از صبح تا شب و در طول سالیان متمادی رهبر را دارای ویژگیها فوق انسانی دانسته و به او کرامات و شایستگیهای عجیب و غریب نسبت میدهند و یا بطور مدام در رسانهها او را فردی یگانه معرفی کرده و کار را تا حدی بالا میبرند که او را نعمتی الهی میدانند که از جانب باریتعالی به مردم ایران اهدا شده، بدیهی است هرگاه برای چنین رهبری، آلترناتیو یا شخص هم شان او پیدا کنند، رهبر فعلی برآشفته شود. اگرفرض کنیم شخص رهبر فقط ده درصد از این حرفها را باور کرده باشد، حرفهایی که با هزاران قسم و آیه و دلیل و برهان ثابت میکنند که چنین مقامی فقط شایسته اوست و عنوان میکند که تو جقه داری و این مقام از طرف خداوند در وجود تو به ودیعه گذاشته شده و ملت بخاطر خوش شانسی آن را کشف و اظهار کرده اند، خُب بدیهی است که انتخاب بدیل برای چنین شخصی از همان ابتدا به این معناست که تعاریف قبلی چیزی جز اظهارات دروغین نبوده و با این کار آب سردی بر سر رهبری ریخته میشود و او را برمی آشوبد
۵- مصباح یزدی که از قضا مورد تایید رهبری قرار دارد و زمانی با حمایت تمام قد از احمدی نژاد به میدان سیاست پا گذاشت تا بلکه بنا به شرایط رهبر شدن مندرج در قانون اساسی برای خودش چند ویژگی را از جمله مدیر و مدبر بودن را به حد قابل قبولی برساند از کسانی بود که بعد از انتخابات سال ۸۸ تمایل زیادی به بحث جانشینی رهبری نشان میداد. و رهبر فعلی در همان دومین بار چنان ایشان را در ملاء عام توبیخ کرد که نامبرده نه تنها بحث رهبری و جانشینی رهبری را ادامه نداد بلکه حتی از آرزوی رهبری دست برداشت. بدیهی است حمایت تمام و کمال او از احمدی نژاد عملا اشتهای رهبری را در آقای مصباح برای همیشه کشت.
۶- علیرغم امتناع رهبر از طرح بحث جانشینی، به دلایلی که ذکر شد، بسیاری از روزنامه نگاران و تحلیلگران سیاسی به این بحث تمایل فراوانی نشان میدهند. همچنین بحث جانشینی برای افراد نزدیک به هسته مرکزی قدرت و بخصوص کسانی که از نزدیکی به قدرت، نام و نانی یافتهاند بسیار اهمیت دارد و مدام مجبورند در این خصوص حدسیات خود را طرح کنند و بازخوردها را ارزیابی کنند. سعی میکنند با پراکندن شایعات جهت حرکت باد را تشخیص داده و برای تکریم رهبر بعدی، مطالبی را از قبل آماده کنند.
در آبان ۸۹ بعد از اینکه کشمکشهای خیابانی به پایان رسید و مردم نا امید از پس گرفتن رأیشان به خانهها بازگشتند، موسوی و کروبی به حصر خانگی فرستاده شدند و پیروزی احمدی نژاد مسجل شد، رهبر تصمیم گرفت ده روزی به قم سفر کند. در مورد اهداف این سفر حدس وگمانهایی زده شد. آنچه رهبری دنبال آن بود نوعی ایجاد وحدت بین گروههای مختلف روحانیت و روایت رسمی دین بود که رهبری نماینده اش بود. یعنی خاموش کردن صداهای دیگر و اینکه روایتهای مختلف از دین باید در همان روایت حکومت از دین خلاصه شود. اما گروهی از نزدیکان به اتحادیه «سپاه- احمدی نژاد- آبادگران و قالیباف» نام آن سفر را «غدیر قم» گذاشتند. در واقع ترکیبی هم آهنگ با غدیر خم که در روایت شیعیان به ماجرای تعیین جانشینی پیامبر منجر شد. سفر قم که از قضا در ابتدای ماه ذی الحجه سال ۱۳۸۹ برنامه ریزی شده بود و مقارنهای قریب با عید غدیر خم داشت در برخی رسانهها غدیر قم خوانده شد. حدس و گمانها حاکی از آن بود که اکنون که احمدی نژاد بیعت را با رهبری به انجام رسانده بود و وحدت قدرت سیاسی و قدرت دینی به نهایت درجه محقق شده است اکنون رهبری در قم قصد معرفی جانشینش را دارد. و به همین دلیل آن سفر را گروهی غدیر قم نامیدند. به احتمال قریب به یقین، این شایعه را طرفداران مصباح یزدی راه اندخته بودند. و خود مصباح هم در استقبال از رهبری سنگ تمام گذاشته و با نهایت خاکساری در حضور معظم له صورت به خاک مالید اما غدیر قم متوقف ماند و جمله «من کنت مولا فهذا مصباحا مولا» شنیده نشد.
۷- و اما برگردیم به روایت رهبری از ماجرای توصیه خمینی به قبول رهبری. اولا از میان هفت نفری که در آن مجلس مورد اشاره خامنهای حضور داشتند فقط خودش و میرحسین موسوی زنده هستند که ایشان نیز اسیر دستگاه ولایت است. اما در این مدت سی و اندی سال نه از قول آن شش نفر که هرکدامشان به تدریج از سه سال تا سی سال بعد از آن ماجرا زنده ماندند چنین روایتی نقل نشده است. حتی در همان هنگام انتخاب ایشان در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ که هنوز هرشش نفر زنده بودند نیز به چنین داستانی و مجلسی و گفتگویی اشاره نشد. چگونه میتوان به چنین روایتی آن هم بعد از سی سال اعتماد کرد؟
۸- آنهایی که به متن مذاکرات مجلس خبرگان در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ گوش دادهاند یادشان مانده که رفسنجانی برای اینکه ثابت کند خامنهای انتخاب رهبر قبلی هم بوده داستان دیگری را تعریف کرد که با داستان فعلی خامنهای متفاوت است. رفسنجانی از قول سیداحمد خمینی نقل کرد که دو سه هفته قبل که آقای خامنهای به کره شمالی سفر کرده بود، تلویزیون مراسم استقبال کیم ایل سونگ از خامنهای را نشان میداد. خمینی وقتی مشغول تماشای تلویزیون بوده گفته واقعا آقای خامنهای برازنده رهبری هستند. این اظهارات که میتواند کلا جعلی باشد و توسط سید احمد به تنهایی یا باهمدستی مرحوم رفسنجانی اختراع شده باشد و فعلا احتمال کذب و صدق آن مساوی است، با اظهارات منتشر شده اخیر متفاوت است. اولا تصاویر آن سفر را تلویزیون بعد از بازگشت خامنهای یعنی هفته آخر اردیبهشت ماه نشان میداده و در آن تاریخ بیماری خمینی در حدی پیشرفت کرده بود که احتمالا حوصله تماشای تلویزیون را نداشته چون اول خرداد ایشان بخاطر وخامت اوضاع جسمی اش به تیغ جراحی سپرده شد. ثانیا بر فرض صحت آن از کجا معلوم که در چنین اظهاری منظور خمینی برازنده بودن هیئت ریاست جمهوری نبوده باشد. چنانکه خامنهای در کنار ریاست جمهوری کره در حال قدم زدن بوده و آقای خمینی در قیاس این دو نفر چیزی گفته باشد. واگر گفته باشد؟ ثالثا احتمال چنین اظهاری وقتی به سوابق و مراودات چند سال آخر خمینی و خامنهای نظر داشته باشیم مساوی صفر خواهد بود. کما اینکه سه سال قبل از این ماجرا وقتی خامنهای تفسیر خودش را از ولایت فقیه را در نمازجمعه به زبان آورد آقای خمینی با شدیدترین لحن ممکن با وی برخورد کرد و ایشان را بشدت سرزنش کرد که هیچ درکی از حدود و قوانین الهی ندارد. از آن گذشته خامنهای در طی هفت سال نخست وزیری میرحسین موسوی در ظاهر و آشکار بر علیه او و اقدامات دولتش حرف زد و انتقاد کرد و تنها خمینی در مقابل قهرها و تهدیدهای مکرر خامنهای ایستاد و از موسوی دفاع کرد. در حالیکه میدانست در پشت بسیاری از جوسازیهایی که بر علیه دولت میشود دست خامنهای در کار است. اینها را بخوبی میتوان از یادداشتهای هاشمی رفسنجانی خواند و استنباط کرد. به هرحال دفاع خمینی از موسوی به دلیل هم سویی دولت با خودش بود و میدانست چنانچه کار به خامنهای واگذار شود احتمال انحراف وجود دارد. بعد چگونه ممکن است چنین آدمی که نه تنها درک و درایت ندارد بلکه یطور بالفعل و بالقوه دشمن دولت انقلاب محسوب میشود را توصیه به رهبری کرد؟ با توجه به سوابق قبلی همان اعضای آن جلسه شش نفره، احتمالا خامنهای آخرین نفری میبود که ممکن بود بعنوان آلترناتیو رهبری معرفی شود.
۹- در حال حاضر و با توجه به مطالب بالا به نظر میرسد که رئیسی ریاست قوه قضائیه خواب جانشینی را میبیند. مدام به استانها سفر کرده و گرههایی را باز میکند و رسانهها در باره آن گرهها حرف میزنند. امروز در حالی که قوه قضائیه ۱۶ میلیون پرونده باز روی دستش مانده و معاونت هایش بخاطر دزدی و ارتشاء در زندان و در دادگاهها گرفتار هستند ابراهیم رییسی به شیراز رفته و با عشایر حرف میزند. در جلسات اداری استان (قوه مجریه) شرکت کرده و رهنمود میدهد. برای مستضعفان نان و خرما میبرد و به همه امور به غیر از امور قضا رسیدگی میکند. اما با این وصف شانس او برای رهبری به هیچ وجه بیشتر از بقیه نیست. زیرا صادق لاریجانی تا همین چند ماه قبل در همین امور فعالیت داشت و اکنون به معاونت در دزدی نیز متهم است. خامنهای زرنگتر و فریبکار تر از این حرفهاست که معنای این وجیه المله شدنها را نداند و نفهمد. اما این فرصت را میدهد تا رییسی و دیگران آخرین تیرهایشان را پرتاب کنند و مهارت خود را عیان سازند.
۱۰ – نه خامنهای علاقهای به طرح بحث جانشینی دارد و نه اجازه خواهد داد که خبرگان، خبط زمان خمینی را تکرار کرده و برایش رقیب بتراشند. او میخواهد همچنان بی رقیب بوده و رهبر عظیم الشان مسلمانان جهان باقی بماند.
علاوه بر این خامنهای میداند که تعیین جانشینی دامنه جنگ پنهان قدرت را وسیع تر و جنگ را علنی تر خواهد کرد. نه تنها عدهای از اطرافش پراکنده خواهند شد بلکه ممکن است حتی برای گرفتن سهم مناسب خودشان دست به اسلحه ببرند. او با هوش تر از این حرفهاست که این بحران را جلو بیاندازد و با یک انتخاب افراد بسیاری را نا امید و تبدیل به دشمن کند.
بدیهی است پسر خودش هم بعنوان یک آلترناتیو اصلا مورد نظر نیست. ایشان دستشان باز است تا از امکانات مالی بی نیاز شوند اما برای بهره بردن از آن امکانات ضرورت دارد که از جانشینی پدر چشم پوشی کند. بهرحال جانشینی خامنهای هیچگاه قبل از مرگ او مطرح نخواهد شد. زیرا جنگ جانشینی به احتمال زیاد صحنه آخر حکومت جمهوری اسلامی خواهد بود. و در این میان بدترین انتخاب رییسی است.
برگرفته ای از سایت رادیو زمانه، ۱۴ ژوئن ۲۰۲۱