از سال ۲۰۱۲ سازمان ملل متحد روز ۱۱ اکتبر را روز جهانی دختران خردسال نامگذاری کرد. روزی برای پشتیبانی از فرصتهای بیشتر برای دختران و بالا بردن آگاهی در مورد نابرابری جنسیتی که دختران در سطح جهان به دلیل جنسیت خود با آن موجه میشوند. یکی از اهداف تعیین چنین روزی مقابله با ازدواج اجباری و کودکهمسری است که در ایران عموما بر دختران تحمیل میشود. برخی از ترویجکنندگان کودکهمسری در ایران با استناد به این جمله که «همه کودکهمسرها هم بدبخت نمیشوند»، نمونههای موفق کودکهمسری را بدون توجه به تبعات آن به عنوان الگو معرفی میکنند؛ اما آیا تبعات کودکهمسری متوجه افرادی که با میل خود یا بدون داشتن مشکلات اقتصادی در سن زیر ۱۸ سال ازدواج کردهاند، نیست؟
«دختر خان بودم. پدرم یکی از زمینداران بزرگ شهرمان بود. من عاشق درس و مدرسه بودم و بعد از مدرسه هم توی خانه بند نمیشدم. با پدر و برادرهایم میرفتم سوارکاری یا روی درختها برای خودم بازی میکردم. پیشکار پدرم که چشم مراقب برای فرزندان خان بود، وقتی دید من توی خانه بند نمیشوم، زمزمه برای شوهر دادنم را شروع کرد.»
ملوک از خانوادهای برخوردار و با مکنت بود. او میگوید اتفاقا این رفاه اقتصادی یکی از دلایل تبعیض میان او و دیگران بود: «پدرم و بقیه مدام نگران بودند که من دختر سر به هوا را بدزدند یا بلایی سرم بیاورند؛ برای همین هم برادرم در یک مهمانی با یکی دیگر از اهالی تراز اول شهر، وقتی شنید پسر حاجآقا قصد ازدواج دارد؛ گفت دختر خوبی برایشان سراغ دارد. وقتی پرسیدند کی؟ گفت: خواهرم. اینطوری شد که در ۱۴ سالگی نشستم پای سفره عقد.»
ملوک فرزند اول خود را در ۱۵ سالگی به دنیا میآورد: «در شش ماهگی پسرم که خیلی هم زیبا بود، بیمار شد و از دنیا رفت. همه گریه میکردند. بیش از همه همسرم. من اما آنقدر در طول شش ماه خسته شده بودم که انگار خیالم راحت شده باشد. یک هفته خوابیدم. همه فکر میکردند از غصه مردن بچه خوابیدهام.»
دلایل ازدواج کودکان و تداوم آن از گذشته تا امروز تنوع شگرفی دارد. آداب و رسوم فرهنگی، اعتقادات مذهبی، اختلاف طبقاتی، تحصیلات، پدرسالاری و «ناموسپرستی» مردان از عمدهترین دلایل تداوم ازدواج کودکی در جامعه ایران هستند.
«سعید پیوندی» با مقایسه شرایط ازدواج کودکی امروز با دهه بیست در ایران به ایرانوایر میگوید: «اگر کودکهمسری را مثل هر پدیده اجتماعی دیگری با فاکتور زمان بررسی کنیم، متوجه میشویم انتظارات و اهداف زندگی در نسلهای مختلف یکسان نیست. در دوران مادربزرگهای ما طبعا تنها سرنوشت زندگی زنان ازدواج بود. شما در نظر بگیرید در دورهای که نه امکان تحصیل برای اکثریت زنان حتی زنان طبقه برخوردار جامعه وجود داشت، نه امکان حضور در بازار کار داشتند و نه اجتماع آنها را آنچنان که باید در کنار مردان میپذیرفت؛ چه باید میکردند؟ طبعا به دنبال آن بودند که مستقل شوند و مستقل شدن به معنای از خانه پدر رفتن تنها با ازدواج و بچهدار شدن ممکن بود. زن در سایه بود و حتی در تخیلش هم نمیتوانست نقش دیگری جز دختر، خواهر، مادر و همسر تعریف کند.»
«رویا» با مادرش فقط ۱۵ سال اختلاف سن دارد. او میگوید: «مادرم ۱۴ ساله بود که با پسرخالهاش که شش سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد و از روستای دورافتادهاش آمد تهران. برای او ازدواج راهی بود برای اینکه خودش را از محیط روستایی که هیچ امکانی برای پیشرفت به او نمیداد، نجات بدهد.»
به گفته رویا مادرش تا پیش از ۲۰ سالگی مادر سه کودک بوده و آموزش خیاطی دیده بوده تا بتواند به اقتصاد خانواده کمک کند: «چیزی که همیشه در زندگی مادرم برای من دردناک بوده است، دور افتادن از حلقه همسالان بود. او در همه سالهایی که من از گذشته تا امروز به یاد دارم، هرگز دوستی نداشت. در سالهای اول ازدواج ناچار بود سن خودش را پنهان کند؛ چون در همان سالها هم کسی در تهران در ۱۴ سالگی ازدواج نمیکرد. بعد از آن هم آنقدر گرفتار بچهداری بود که امکان داشتن رابطه عمیق دوستانه را پیدا نکرد.»
سعید پیوندی با اشاره به تفاوت زنان امروز با زنان در نسلهای پیشین میگوید: « امروز دختران دستکم متوسط ۱۳-۱۲ سال در نظام آموزشی میمانند. بنابراین ازدواج چنین دختری خارج از نُرم و استاندارد است. مادربزرگهای ما همسرشان را تا قبل از ازدواج ندیده بودند، نسل مادران ما همسرشان را پیش از ازدواج در مراسم خواستگاری دیدهاند؛ اما این مسئله الان برای زنان غیرقابل تحمل است. بنابراین ازدواج یک دختر زیر ۱۸ سال برای حیات اجتماعی زنان امروز استاندارد نیست.»
او با اشاره به امکان انتخابهای متعددی که دختران امروز دارند، میگوید: «امکان تحصیل، کار، حضور در جامعه، امکان عاشق شدن، برقراری ارتباط با افراد مختلف در دوران گذار، تقریبا از اواخر دهه چهل اتفاق افتاد و همین موجب شد که سن ازدواج اول به طور مداوم طی چهل-پنجاه سال گذشته بالاتر رفت. اگر چه هنوز هم گروههای محدودی وجود دارند که یا به اجبار خانواده و یا به خواست خود زود ازدواج میکنند و این مسئله بههر حال در خوشبینانهترین شرایط هم خالی از تبعات ناخوشایند ناشی از سن پایین و نامتناسب برای پذیرش مسئولیتهای سنگین در خانواده نخواهد بود.»
«در خانواده پدرم رسم این بود که مردها اگر همسرشان را از دست میدادند، به سرعت حتی قبل از گذراندن چهل روز مرگ میرفتند و با دختران کمسال ۱۲-۱۳ ساله ازدواج میکردند. من این جمله را بارها از مادربزرگ پدریام شنیده بودم که میگفت دعا کنید من قبل از پدربزرگتان نمیرم؛ چون میرود با دختر ۱۲ ساله ازدواج میکند و آبروی خانواده را میبرد.»
اینها را «نازنین» میگوید که همبازی کودکی او از قربانیان کودکهمسری است: «عموی پدرم شش دختر دارد که هیچکدامشان موقع ازدواج بالای ده سال سن نداشتند. خانوادهای متمول که دخترانشان را هم به افرادی برخوردار از سرمایه اقتصادی و اجتماعی شوهر میدادند. این را برای این میگویم که تاکید کنم مسئله اقتصادی منشا ازدواج آنها نبود.»
نازنین میگوید در نه سالگی مدتی به بیماری اوریون مبتلا شد و مجبور بود در خانه بماند: «در همان روزها تلفنهای مادرم مشکوک شده بود. مدام پای تلفن گریه میکرد. پدرم عصبی بود و همراه با برادر دیگرش به خانه عمویشان میرفتند. من نمیدانستم چه خبر است؛ تا اینکه لیلا را دیدم با موی رنگ شده. کلاس سوم دبستان بودیم و او داشت ازدواج میکرد.»
نازنین از کتکها و رنجهایی که همبازی کودکیاش تجربه کرده بود، روایت میکند: « لیلا تعریف میکرد که بکارتش در حضور پدر و مادرش و در حالی که او را نگه داشته بودند، به زور برداشته شد. این موضوع برایش خط پایان شد و به ازدواجی تن داد که او را به مرده متحرکی تبدیل کرد.»
او میگوید لیلا در یازده سالگی باردار شد؛ اما بر اثر خشونتهای فیزیکی که به دلیل عدم تمایلش به رابطه جنسی و اعتیاد شوهرش بر او روا داشته میشد، سقط جنین کرد و بعد از آن هم به صرع مبتلا شد.
قصه تلخ لیلا به بیماری و رنجوری او ختم نشد. نازنین میگوید: «ما بزرگ شدیم. بیست ساله بودم. با دوستپسرم زندگی میکردم، تنها سفر میکردم و خانوادهام در جریان همه چیز بودند. هر بار لیلا را میدیدم، سوالهایی میپرسید که آتشم میزد. هواپیما تنها سوار شدن ترس دارد؟ پدرت هنوز با تو حرف میزند؟ کتکت نمیزند چون دوستپسر داری؟ خارج چهطوری است؟ لیلای طفلِ معصوم آنقدر ناتوان بود و آنقدر در زندگیاش کتک خورد که ضربهها به سر و تنش او را زمینگیر کرد و در نهایت در اوج جوانی جان سپرد.»
سعید پیوندی میگوید، ازدواج در سن نامتعارف برای دختران چه تحت اجبار و چه با میل و اختیار تبعاتی بهدنبال دارد: «در کشورهای توسعه یافته یک دختر ۱۵ ساله حق دارد عاشق بشود، با فرد همجنس یا غیرهمجنس خود ارتباط عاطفی، عاشقانه و جنسی داشته باشد؛ بدون اینکه مسئولیتهای سنگین اداره زندگی را به دوش بکشد. در ایران اما دختران در آن سن جز با ازدواج و پیمان زناشویی نمیتوانند ارتباط عاطفی و جنسی را تجربه کنند. بنابراین آنچه به عنوان انتخاب خود از آن یاد میکنند، در واقع دقیق نیست؛ چون بسیاری از آنها حتی در طبقههای اجتماعی متوسط راهی جز ازدواج برای تجربه کردن مسائل جنسی و عاطفی ندارند.»
«سحر» در سن ۱۶ سالگی ازدواج کرده و به سرعت طی دو سال دو فرزند به دنیا آورده است. خاله سحر به ایرانوایر میگوید: «با شوهرش آشنا شده بود و همدیگر را دوست داشتند. همه افراد خانواده از مادرها و پدرها تا دایی و من و بقیه مخالف بودیم؛ اما اصرار میکرد. الان بعد از شش سال که از ازدواجش میگذرد، میگوید کاش بزرگترها بیشتر مخالفت میکردند و سعی میکردند به ما تفهیم کنند برای اینهمه مسئولیت خیلی زود است.»
پیامدهای ازدواج زودرس هیچگاه برای مسئولان جمهوری اسلامی بهویژه آیتالله «خامنهای» که از هر شیوه و روشی برای ترویج این پدیده در کنار فرزندآوری استفاده میکند، اهمیت نداشته است. زنانه شدن فقر، گسترش خشونت، خیانت، طلاق، افسردگی، ترک تحصیل، انزوای اجتماعی و فرار از خانه، جدایی ناگهانی از دنیای معصومانه کودکی، مشکلات زایمان زودهنگام، ناتوانی در اداره زندگی و نگاهداری فرزند و پیامدهای روانی و جسمی پیامدهای مستقیم کودکهمسری هستند. حالا با روی کار آمدن زنی به نام «انسیه خزعلی» که خود کودکهمسری را تجربه کرده، به عنوان معاون رییسجمهور در امور زنان و خانواده، مسئله کودک همسری به کجا خواهد انجامید؟
سعید پیوندی در تحلیل این وضعیت میگوید: «ما با نظامی مواجه هستیم که در حوزههای مختلف در به قهقهرا بردن وضعیت مردم مرزهای جدیدی را پشت سر میگذارد. در سالهای گذشته گاهی اینطوری به نظر میرسید که دارد هشیاری در میان برخی نمایندگان یا مقامات زن ایران صورت میگیرد؛ اما حالا میبینیم که نه. زمان دقیقا دارد برعکس این تصویر حرکت میکند.»
این جامعهشناس با اشاره به دستاندازیهای مداوم حکومت به حقوق زنان و کودکان مثل سایر عرصههای اجتماعی میگوید: «متاسفانه جامعه مدنی ایران توان مقابله با این حجم از فقر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را ندارد. از سوی دیگر حاکمیت با توسعه این فقر میتواند کودکهمسری را به امری عادی بدل کند؛ کما اینکه در زمینه چندهمسری تلاش میکند، چنین کند. نسلی که امروز قربانی تصمیمات نادرست و ناکارآمدی مدیران میشود، حتی توان این را ندارد که از تجربه زیسته تلخ خود فاصله بگیرد و در آینده به منتقد آن تبدیل شود؛ چنانکه در کشورهای توسعه یافته برخی از قربانیان ازدواج کودکی، تجاوز، خشونت خانگی و دیگر آسیبهای اجتماعی به کنشگران زبده در این حوزه بدل شدند. برای همین آینده بسیار دشواری پیش روست.»
بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۹ تنها در سه ماهه نخست، ۷۳۲۳ دختر زیر ۱۲ سال در ایران ازدواج کردهاند. تعداد دختران ۱۵ تا ۱۸ سال نیز ۳۶ هزار و ۱۳ تن بوده است. طی این مدت ۱۳۱ دختربچه زیر ۱۴ سال و ۲۶۵۰ دختر ۱۴ تا ۱۸ ساله طلاق گرفته اند. همچنین در ۳۲۸۴ مورد از ازدواجهای صورت گرفته در سه ماهه نخست سال ۱۳۹۹ در ایران، سن مرد حداقل ۱۵ سال از زن بیشتر بوده است. باید توجه داشت این آمار فقط ازدواجهای ثبت شده در سازمان ثبت احوال ایران را شامل میشود و هنوز معلوم نیست تعداد ازدواج زیر سن قانونی که به ثبت رسمی نرسیده، چقدر است.
برگرفته ای از سایت ایران وایر، ۱۱ اکتبر ۲۰۲۱