۱۸ تیر ۷۸،کوی دانشگاه؛ لباس‌های خونی، کتاب‌های پاره و مشت‌های گره کرده

۲۳ سال پیش، در شامگاه جمعه ۱۸ تیر ۱۳۷۸، نیروهای لباس شخصی معروف به «انصار حزب‌الله» و بسیج به کوی دانشگاه تهران حمله کردند. دو روز بعد هم نیروهای لباس شخصی به تجمع اعتراضی خوابگاه دانشجویان دانشگاه تبریز هجوم برده و آن‌چه هم‌قطارانشان در تهران رقم زده بودند، در تبریز نیز تکرار کردند. تصاویری و روایت‌هایی که از آن روزها به جای‌مانده، در کنار خشم و سرخوردگی دانشجویانی که امیدوار بودند اصلاحات درهای آزادی را بگشاید، از سرکوب شدید و همه‌جانبه نیز پرده برمی‌دارند. درها و پنجره‌های شکسته شده، رد خون روی زمین و دیوارهای کوی، کتاب‌ها و دفترهای پاره‌پاره شده، سرها و صورت‌های خونین، مشت‌های گره‌شده و پیراهن‌هایی پر از لکه خون که همان روزها پرچم آزادی‌خواهی شد، تنها گوشه‌ای از دیده‌‌ها و شنیده‌های آن روزهاست.

۲۳ سال بعد از قیام دانشجویی ۱۸ تیر، از آن واقعه چه می‌دانیم؟ و عکاسان و راویان از رنج و خون دانشجویان آن روزها چه به یاد دارند و می‌گویند؟ «ایران‌وایر» با «مهگامه پروانه»، عکاس ایرانی ساکن تگزاس و «جواد منتظری»، عکاس ساکن اسلو در نروژ گفت‌وگو کرده است.


اگرچه حکومت ایران، ۱۸ تیر سال ۷۸ را «غائله» و «آشوب» می‌خواند، بسیاری، اعتراضات هجدهم تیرماه و روزهای بعد از آن را، نقطه عطف جنبش دانشجویی و دموکراسی‌خواهی ایران می‌دانند.

در واقع هجدهم تیرماه سال ۱۳۷۸، یعنی اولین رویارویی مستقیم دانشجویان و حکومت در خیابان بعد از دو دهه سرکوب و اختناق شدید بود که شعله امید به زنده‌ بودن جامعه ایران، از پس کشتار و قلع و قمع‌های دهه ۶۰ را روشن می‌‌کرد.

پس از افشای نقش وزارت اطلاعات در ترور و قتل روشنفکران و دگراندیشان و ماه‌ها توقیف فله‌ای نشریاتی که پرده از این جنایت‌ها بر می‌داشتند، روزنامه اصلاح‌طلب «سلام»، نامه‌ای از «سعید امامی» را منتشر کرد که موجب توقیف آن شد. در آن نامه، سعید امامی معروف به «سعید اسلامی» و از مهره‌های کلیدی قتل‌های زنجیره‌ای که البته خود بعدا قربانی شد، برخی مفاد قانون جدید مطبوعات را به وزیر اطلاعات وقت، «قربانعلی دری نجف آبادی» توصیه کرده بود. امامی در آن نامه از وضع فرهنگی کشور ابراز نگرانی کرده و خواسته بود که جلوی روزنامه‌نگاران گرفته شود.

شامگاه جمعه، ۱۸ تیرماه، در اعتراض به توقیف روزنامه سلام، دانشجویان ساکن کوی دانشگاه تهران، دست به تجمع اعتراضی زدند. اما ساعاتی بعد، نیروهای انصار حزب‌الله و بسیج به‌طرزی وحشیانه به کوی دانشگاه تهران حمله کردند.

اگرچه حکومت ایران هرگز تعداد کشته‌شدگان و زخمی‌ها را رسما اعلام نکرد، فعالان حقوق بشر می‌گویند که ۹ نفر در آن چند روز در تهران و یک دانشجوی جوان به نام «محمدجواد فرهنگی»، در جریان درگیری‌ها کشته شده‌اند. «عزت ابراهیم‌نژاد»، «فرشته علیزاده» و «تامی حامی‌فر»، «مژگان توکلی»، «نعیمی»، «جواد قنبری»، «سهرابیان»، «یاوری» و «ذاکری» در آن روز و روزهای بعد در تهران کشته شدند. گزارش‌های بسیاری از شکسته‌شدن سر، دست و پا بر اثر ضربه باتوم، ضرب و شتم و پرتاب کردن از بلندی، اصابت گلوله ساچمه‌ای و البته یک گزارش هم از تخلیه چشم یک دانشجو در اثر اصابت گلوله جنگی، حکایت دارند. برخی منابع همان‌زمان از بازداشت ۳۰۰ دانشجو خبر داده بودند که «احمد باطبی»، دانشجوی رشته هنر که پیراهن خونین دوستش را بر سر گرفته بود و «بهروز جاوید تهرانی»، که هم‌اکنون ساکن استرالیاست نیز در میان آنان بودند. «اکبر محمدی»، یکی دیگر از بازداشت شدگان قیام ۱۸ تیر، در سال ۱۳۸۵، بعد از سال‌ها شکنجه، در پی اعتصاب غذای خشک در زندان اوین، جان باخت. خانواده «سعید زینالی»، دانشجوی دیگری که در شب حمله به کوی بازداشت شده بود و سپس ناپدید شد نیز هنوز بعد از ۲۳ سال، از سرنوشت او بی‌اطلاع هستند.

تر و خشک را با هم سوزاندند

«مهگامه پروانه»، عکاس خبری که صبح روز شنبه ۱۹ تیرماه با حضور و عکاسی در کوی دانشگاه و خیابان‌های اطراف، از ابعاد این حمله پرده برداشته، به ایران‌وایر می‌گوید: «همه‌جا را بسته بودند و ترافیک بدی در خیابان امیرآباد بود. دوست یکی از دانشجویان آمد و گفت، موتور دارد و من به‌عنوان نفر سوم پشت این دو نفر نشستم و به سمت کوی رفتیم. خیابان امیرآباد شلوغ بود و درگیری بود.»

او درباره تلاش جمعی از دانشجویان برای برقراری آرامش نیز توضیح داده و می‌گوید: «یکی از جوانان خیلی مشتاق بود به گفت‌وگو و همه را تشویق می‌کرد به آرامش و این‌که برویم صحبت کنیم؛ ولی دانشجوها می‌گفتند که صحبت نکنیم و می‌گفتند، بسیجی‌ها انعطاف صحبت کردن را ندارند و مخالف گفت‌وگو بودند. من آن‌جا دیدم که این پسر که مشتاق به گفت‌وگو بود را بسیجی‌ها کشاندند به یک ساختمان پزشکان و او را لت و پار کردند. وقتی از ساختمان پزشکان آمد بیرون، آن‌قدر او را زده بودند که از دماغ و دهان و سر و صورتش خون می‌آمد. من شاهد بودم این پسر همه را به آرامش تشویق می‌کرد و اصلا قصد دعوا و مشاجره نداشت. همین نشان می‌داد که آدم‌هایی که از طرف مقابل آن‌جا بودند، هیچ تمایلی به همکاری و همدلی نداشتند و فقط آمده بودند که بزنند.»

این عکاس و روزنامه‌نگار که آن زمان در یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب شاغل بوده، درباره دیده‌های خود از کوی دانشگاه تهران نیز می‌گوید: «خوابگاه‌ها را آتش زده بودند و زار و زندگی دانشجویان را از بین برده بودند. پسری بود که گریه می‌کرد و می‌گفت من همه کارهای پایان‌نامه‌ام را انجام داده بودم و همه را از بین بردند. می‌گفت، من نمی‌دانم چطور باید پروژه‌ام را تحویل بدهم؟ هوا خیلی گرم بود و این بچه‌ها می‌گفتند که ۴۸ ساعت است در خیابان هستند. من به آن‌ها گفتم چرا نمی‌روید خانه‌هایتان، گفتند خانه ما شهرستان است. خوابگاه زندگی می‌کردیم و الان جایی نداریم که زندگی کنیم. بعضی‌ها می‌گفتند که داشتند روی پایان‌نامه‌شان کار می‌کردند و قرار بوده فارغ‌التحصیل شوند و برگردند شهرشان. خیلی‌هایشان فعال نبودند و اصلا در ماجرا وارد نشده بودند؛ ولی آن‌ها که حمله کرده بودند، تر و خشک را با هم سوزانده بودند.»

وحشت را می‌شد در هوا نفس کشید

«جواد منتظری»، یکی دیگر از عکاسان خبری است که از وقایع ۱۸ تیر ۷۸، عکاسی کرده است. او که در آن زمان در روزنامه اصلاح‌طلب «خرداد» مشغول به‌کار بوده است، درباره نحوه مطلع‌شدن خود از قضیه حمله به کوی به ایران‌وایر می‌گوید: «من آن‌زمان دبیرعکس روزنامه خرداد بودم و روز تعطیل من بود. فردای شب حمله به کوی، در خانه خواب بودم که همسرم که او هم روزنامه‌نگار بود و برای یک قرار کاری بیرون رفته بود، تماس گرفت و گفت می‌گویند که کوی دانشگاه شلوغ شده، خیابان‌ها را هم بسته‌اند، اگر می‌خواهی برو عکس بگیر. بلافاصله با یکی از همکارانم تماس گرفتم که برود عکاسی کند؛ ولی چون او نمی‌توانست، خودم راه افتادم و این‌گونه بود که به‌طور کاملا اتفاقی پای من به جریانی باز شد که هم در تاریخ اجتماعی و سیاسی کشور ما تاثیر داشت و هم در زندگی و حرفه شخصی من خیلی تاثیر گذاشت.»

آن‌گونه که منتظری می‌گوید، او نخستین عکاس خبری بوده که توانسته بعد از حمله نیروهای لباس‌شخصی به کوی دانشگاه، وارد کوی شود و از خرابی‌ها و وحشت دانشجوها، لحظاتی فراموش‌نشدنی را ثبت کند.

او درباره مشاهده‌های خود حین ورود به کوی دانشگاه به ایران‌وایر می‌گوید: «وقتی نزدیک کوی شدم، دیدم که تکه‌های آجر روی زمین ریخته است. در خیابان که راه می‌رفتی، می‌دیدی که همه چیز به‌هم ریخته است و شرایط عادی نیست. دم در کوی، جمعیت زیادی از جوانان عادی و دانشجویان حضور داشتند. درب ورودی کوی دیگر در اختیار دانشجوها بود. حراست کوی اصلا کاره‌ای نبود. دانشجوها خودشان کنترل می‌کردند که چه کسی وارد شود. آن‌جا بعضی‌هایشان من را شناختند؛ چون من از تجمعات دانشجویی قبلا هم زیاد عکس گرفته بودم. همسرم هم که روزنامه‌نگار بود، آن‌جا بود و گفت که فلانی عکاس روزنامه خرداد است و به‌همین خاطر به من اجازه ورود دادند.»

جواد منتظری می‌گوید که آن روز در کوی دانشجویان وحشت‌زده‌ای را دیده که کوچک‌ترین اتفاقی می‌توانسته آن‌ها را به‌شدت بهراساند. او می‌گوید که از اتاق‌های سوخته، در و پنجره‌های شکسته شده، لوازم به‌هم ریخته و تلویزیون و ظرف و ظروف خرد‌شده، کتاب‌ و دفترهای پاره‌پاره و دیوارهای خونینی عکس گرفته که همگی نشان از شبی وحشت‌آور داشته‌اند.

این عکاس خبری در ادامه از پنهان کردن دوربین عکاسی خود در یک نایلون مشکی و سپردن آن به دانشجویانی که همراه او بودند، خبر داده و می‌گوید: «دانشجوها، به قدری وحشت‌زده بودند که نمی‌دانستند چه کسی رفیق است و چه کسی دشمن‌شان است.»

منتظری درباره آن‌چه در کوی دانشگاه تهران شاهد آن بوده نیز، می‌گوید: «پنجره‌ای را به من نشان دادند و گفتند، انصار دیشب از این پنجره یک نفر را پرت کرده‌اند پایین. در راهروها که راه می‌رفتم، رد خون روی زمین و دیوار بود و مشخص بود که این‌جا اتفاقی افتاده که بسیار غیرمعمول بوده است. از دانشجویی عکس گرفتم که روی پشتش از تمام جهات، اثر کتک با باتوم بود. مشخص بود که افرادی که او را کتک زده‌اند، فرصت کافی داشته‌اند و چند نفری روی سر او ریخته‌اند و این طور نبوده که یک باتوم بزنند و بروند. یعنی آن‌ها با خیال راحت آن‌جا شروع‌ کرده‌اند به زدن و تار و مار کردن بچه‌های دانشجو.»

منتظری در ادامه از دانشجوی جوانی می‌گوید که علاوه بر آثار ضرب و شتم شدید بر صورت و بدن خود، از نظر روانی نیز دچار آسیب شده بود. او توضیح می‌دهد: «یکی از دانشجوها را در حیاط آوردند و به من گفتند که از او عکس بگیرم. هم بدنش داغون بود و هم روانش. این پسر وقتی نزدیک من شد و من دوربین را که درآوردم وحشت‌زده شروع کرد به داد زدن و فحش دادن. من آن‌جا متوجه شدم که ظرف یک شب، چه بر سر این جوان رفته که کنترلی روی خودش ندارد و در یک وضعیت روانی نامتعادل داد و فریاد می‌کند. آن جا بود که از حجم خشونت و فضای رعبی که شب قبل بر این بچه‌ها گذشته بود، آگاه شدم.»

شعارها در یک لحظه، ضد خامنه‌ای شد

جواد منتظری که خود برای اولین بار شاهد سردادن شعار «مرگ بر خامنه‌ای» در خیابان‌های تهران بوده، درباره چند و چون تغییر شعارها و هدف گرفته شدن علی خامنه‌ای می‌گوید: «رفته بودم بالای یک داربست که از بالا از تجمع جلوی سر در دانشگاه عکاسی کنم. یک آن شنیدم که جمعیت شعار مرگ بر خامنه‌ای دادند. خب من با فضای سیاست بیگانه نبودم. من درگیری‌های دهه ۶۰ را با این‌که بچه بودم، یادم بود. اتفاقاتی که برای بستگان و خانواده‌ام و برای گروه‌های سیاسی افتاد را یادم بود. ولی این واقعا اولین باری بود که من این شعار را در فضای بعد از انقلاب می‌شنیدم.»

این عکاس خبری، ادامه می‌دهد: «این شعار را که شنیدم، احساس کردم که قرار است اتفاقات دیگری بیفتد و باید حواسم را جمع کنم. از آن لحظه ماجرا وارد مرحله دیگری شد. دانشجوهای بسیجی و گروه انصار حزب‌الله که آن‌طرف‌تر بودند و چوب و چماق داشتند، از خود بی‌خود شدند. انگار فرمان جهاد به آن‌ها دادند. از آن لحظه خیلی علنی‌تر دانشجوها را زدند. آن زمان، برخلاف الان این نیروها اصلا سازماندهی‌شده نبودند. حتی بعض‌هایشان باتوم نداشتند و با چوب و چماق معمولی دانشجوها را می‌زدند. از این نوع سرکوب سازماندهی شده که امروز می‌بینیم خبری نبود چون تا هجده تیر خودشان هم باور نداشتند و نمی‌دانستند که باید چکار کنند. فقط می‌دانستند که باید حمله کنند و بزنند. همان‌جا بود که از دانشجویی عکس گرفتم که بالاتنه‌اش تماما خونی بود.»

درباره تغییر شعارها، مهگامه پروانه نیز عکس معروفی را ثبت کرده است که شاهدی بر چرخش مطالبات دانشجویان در آن اعتراضات است. در این عکس، گروهی از دانشجویان با مشت‌های گره‌کرده در خیابان انقلاب تهران در حال تظاهرات و شعار دادن هستند. این تصویر دقیقا زیر نقاشی خیابانی از «روح‌الله خمینی»، رهبر پیشین جمهوری اسلامی و علی خامنه‌ای گرفته شده است. مهگامه پروانه در توضیح نحوه گرفته‌شدن این عکس به ایران‌وایر می‌گوید: «تقریبا روزهای آخر درگیری‌ها بود که دیگر دانشجوها عاصی و کلافه شده بودند. آن‌جا بود که برای اولین‌بار، من شعار علیه رهبر را شنیدم. دقیقا یادم نیست چه بود؛ ولی خیلی واضح رهبر را خطاب قرار داده و برای زمان خودش ساختارشکنانه بود.»

پروانه همچنین ادامه می‌دهد: «مردم آن‌موقع هنوز این شهامت را نداشتند که شعار ضد رهبری به این وضوح بدهند و شعارها کلا نرم‌تر بودند. ولی آن صحنه را خوب به‌خاطر دارم که دانشجوها مشت‌هایشان را به سمت بالا گرفته بودند و دقیقا هم زیر نقاشی خمینی و خامنه‌ای، شروع به شعار ضد رهبری کردند و من‌هم آن را ثبت کردم. »

وحشت ادامه داشت تا تیربارها آمدند و کار تمام شد

جواد منتظری که خود دو بار در جریان اعتراضات ۱۸ تیر بازداشت و تهدید به مرگ شده و یک بار نیز همسرش را در میدان فاطمی تهران شناسایی کرده و با اسلحه تهدید به مرگ کرده‌اند، می‌گوید که ناچار شده ریش و سبیل خود را بتراشد و با همسرش، «آسیه امینی»، فعال حقوق زنان و روزنامه‌نگار به چابهار برود تا از ادامه تهدیدها در امان بماند.

او درباره جو رعب و وحشتی که طرفداران نظام در خیابان به‌راه انداخته بودند به ایران‌وایر می‌گوید: «این افراد ترمزی نداشتند و حاضر بودند برای ایدئولوژی‌شان دست به هر کار خطرناکی بزنند. ما از این موضوع آگاه بودیم و از آن می‌ترسیدیم و به همین‌خاطر فرار می‌کردیم. الان هم همین‌کار را می‌کنند تا رعب و وحشت بین مردم ایجاد کنند.»

مهگامه پروانه نیز در یکی از شب‌های پایانی اعتراضات، شاهد شاهد واقعه‌ای بوده که به باور او، موجب خاتمه یافتن اعتراضات دانشجویان شده است. او درباره آن شب که احتمالا چهارشنبه شب، بیست و سوم تیرماه بوده، می‌گوید: «شنیده بودم که دانشجوها قرار است بیایند جلوی سردر دانشگاه تهران، شمع روشن کنند. شب بود و من از خانه مادرم با یکی از دختران فامیل رفتیم دم کوی. در راه درگیری‌های زیادی را دیدیم. تیراندازی شد و به یک دختر دانشجو تیر خورد.»

او ادامه می‌دهد: «موقع برگشت، از مسیر جنوب به شمال اتوبان کردستان در حال حرکت بودیم که ۵ یا ۶ وانت که روی‌شان تیربار نصب شده بود، از جهت مخالف ما عبور کرد و به سمت کوی رفت. نمی‌دانم چقدر تیر‌اندازی شد و چند نفر کشته یا زخمی شدند چون آن جا حضور نداشتم، ولی فقط دیدم که این وانت‌ها با تیربار به سمت کوی در حرکت هستند و فردای آن روز، همه چیز خوابید و هیچ تجمع و اعتراضی دم کوی نبود و حکومت توانست ماجرا را با رعب و وحشت ، کاملا خاتمه دهد.»

برگرفته از سایت ایران وایر، ۹ جولای ۲۰۲۲